عرفان صنیعی منش که دوست دهه هشتادی آرمان علی وردی به حساب میآید، و از دوران نوجوانی با این شهید دوست بوده است، به مجید محمدولی نویسنده کتاب «آرمان عزیز» ماجرای همسفر شدن این شهید با خودش و خرید این انگشتر را اینطور روایت کرده است:
وقتی دانشگاه قبول شدم، پدرم به عنوان جایزه، برنامه یک سفر مشهد خانوادگی را تدارک دید. محرم سال 1398 شمسی بود که پدرم از طرف اداره، هتل رزرو کرد و قرار بود خانوادگی به مشهد برویم. همان ایام، با دوستان در حلقه چالش، مراسم سوگواری در فضای پارک رازی به راه انداخته بودیم و من و آرمان در ایستگاه صلواتی خدمت میکردیم. شب با همه دوستان خداحافظی کردم و صبح فردا قرار بود عازم مشهد بشویم. همان شب اتفاقی افتاد که مادرم نتوانست همراه ما بیاید. به پدرم گفتم: حالا که مادر نمیاد، ایرادی نداره آرمان علیوردی رو با خودمون ببریم؟
...با آرمان دو نفری حرم میرفتیم و ساعتها در صحن مینشستیم... یکی از دغدغههای آرمان، خریدن سوغاتی برای برادرش، محمدامین بود... خودش هم انگشتر میخواست. در بازار رضا یک انگشترفروشی خوب میشناختیم. به آنجا رفتیم. شاید بیشتر از 20 انگشتر عقیق به دست کرد اما راضی نبود. صاحب مغازه گفت: «یک انگشتر عقیق دارم که شناسنامه داره. قیمتش یکم گرونه، ولی فکر کنم نظر شما رو جلب کنه». آرمان گفت: «اگه زحمتی نیست بیارین». صاحب مغازه انگشتری رو آورد که روی آن حک شده بود: «رافع الله رایت العباس». آرمان از این انگشتر خیلی خوشش آمد و آن را خرید. اصلاً یادمان نبود که آنروز تاسوعای حسینی است. به حرم که رفتیم متوجه این مطلب شدیم. آرمان که فهمید روز تاسوعا، به صورت اتفاقی انگشتری خریده است که روی آن نام مبارک حضرت عباس حک شده، اشک در چشمانش حلقه زد و این انگشتر را هدیهای از طرف حضرت ابالفضل(ع) میدانست.
نظر شما