تحولات منطقه

پیش از اینکه آخرین سفیر آمریکا، روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۵۷ در دربار حاضر شده و به ظاهر خیلی محترمانه و با خواهش و تمنا پیشنهاد رفتن شاه را مطرح کند، روزنامه‌ها به طور غیررسمی خبر از امکان رفتن شاه داده بودند...

 عاقبت امید بستن به خالی‌بندها
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

وقتش رسیده بود سفیرآمریکا، هَمِ آخر را به آشی که غرب پخته بود بزند! یکی دوماه طول کشیده بود تا فرستادگان انگلیس و آمریکا، با توصیه‌های کتبی و شفاهی، شاه را بپزند، راضی‌اش کنند بخشی از قدرت را به نخست‌وزیر و بقیه را هم به شورای سلطنت واگذار کند تا خودش مجبور به پاسخ‌گویی به ملت نباشد.

بعد او را به انتخاب «بختیار» راضی کرده و حالا به گمان اینکه دارند آش دهان‌سوزی را مهیا می‌کنند، قرار بود به شاه پیشنهاد خروج از کشور را بدهند. 

کجا برم حالا؟
پیش از اینکه آخرین سفیر آمریکا، روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۵۷ در دربار حاضر شده و به ظاهر خیلی محترمانه و با خواهش و تمنا پیشنهاد رفتن شاه را مطرح کند، روزنامه‌ها به طور غیررسمی خبر از امکان رفتن شاه داده بودند. این پیش‌بینی دو دلیل مهم داشت. اول اینکه مردم هنوز ماجراهای پیش از ۲۸مرداد و فرار قبلی شاه را فراموش نکرده بودند و احتمال می‌دادند آمریکا، انگلیس و دربار یک بار دیگر بخواهند از این ترفند استفاده کنند. دلیل دوم اینکه زمزمه‌های خروج شاه از مدت‌ها پیش و حتی در شروط گزینه‌های نخست‌وزیری مطرح شده بود و همه می‌دانستند محمدرضا پهلوی فعلاً بر سر دوراهی رفتن و ماندن گیر کرده است. دلیل مهم‌تر و سوم اینکه امام(ره) از آغازکار گفته بود «شاه باید برود» و معلوم بود مردم و انقلابیون حداقل کار را تا محقق شدن قدم اول سقوط سلطنت پیش می‌بردند. «سولیوان» درباره مطرح کردن پیشنهاد خروج از کشور و اطلاع آن به شخص شاه در خاطراتش می‌نویسد: «... پیامی از واشنگتن دریافت کردم مبنی بر اینکه در اولین فرصت با شاه دیدار کنم و به او بگویم دولت ایالات متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و کشور را در این می‌بیند که هر چه زودتر از کشور خارج شود. تصمیم شاه به خروج از ایران پیش از وصول این پیام از طریق رسانه‌ها منتشر شده ولی شاه رسماً آن را اعلام نکرده بود و هنوز هم تردیدهایی در این مورد وجود داشت. ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن مأموریت دارد کار ساده‌ای نیست، ولی در دیدارها و گفت‌وگوهای من با شاه طی این چندماه اخیر به قدری مطالب عجیب و غیرعادی رد و بدل شده بود که ابلاغ این پیام هم خیلی غیرعادی به نظر نمی‌رسید». سولیوان با رعایت احترام و تا جایی که می‌تواند مهربانانه موضوع را مطرح می‌کند. شاه گوش می‌کند و بعد هم به قول سفیر آمریکا، در حالی که دست‌هایش را به سمت او دراز کرده می‌گوید: «قبول... درست...اما شما بگو کجا برم...کجا می‌تونم برم؟» 

بگو زودتر بیاد!
سولیوان املاک شخصی شاه در سوئیس را پیشنهاد می‌کند و شاه که حالا متوجه شده علاوه بر سلطنت جانش هم در خطر است به دلایل امنیتی نمی‌پذیرد. از انگلیسی‌ها هم دل خوشی ندارد و آب و هوای ناجور انگلیس را بهانه می‌کند تا سولیوان پیشنهاد رفتن به انگلیس را هم ندهد. بعد در سکوت با نگاهی تأثربرانگیز چشم دوخت به سفیر آمریکا. آن قدر که سولیوان مجبور شد بگوید: «آیا میل دارین برای ارسال دعوت‌نامه‌ای از آمریکا اقدام کنم و ترتیب مسافرت شما رو به آمریکا بدم؟» چشمان محمدرضا برق زد که: واقعاً تو این کار رو برای من می‌کنی؟ سفیر آمریکا مجبور شد شرح ماوقع را برای کاخ سفید بفرستد و بگوید که به صورت شخصی و غیررسمی این پیشنهاد را مطرح کرده است. انتظارش هم این بود که رئیس جمهور و وزارت خارجه برای پاسخ دادن تأمل کنند و همه جوانب ماجرا را بسنجند. اما خیلی زود و در حد «بگو زودتر بیاد» پاسخ رسید که: «والتر آننبرگ سفیر سابق آمریکا با کمال میل از شاه در ملک اختصاصی خود در نزدیکی پالم اسپرینگ کالیفرنیا پذیرایی خواهد کرد. در این پیام اضافه شده بود که وضع این منطقه از نظر امنیتی هم عالی است و از فرودگاه تا این نقطه نیز شاه با یک بالگرد نظامی مسافرت خواهد کرد». در ضمن به سولیوان اجازه داده شده بود حالا رسماً شاه را به آمریکا دعوت کند.

انقضای دعوت‌نامه
روز ۲۲ دی‌ماه که سولیوان دوباره به دربار می‌رود بیشترهدفش این است با شاه که هنوز فرمانده کل قواست درباره‌ حفظ یکپارچگی نیروهای مسلح و روند تفویض اختیارات فرماندهی به بختیار و این جور چیزها حرف بزند. برای همین ژنرال «هایزر» را همراه خودش آورده اما شاه تمام وقت را درباره ترتیبات و تشریفات سفرش به آمریکا و اینکه کدام مقام‌های رسمی به استقبالش بیایند حرف می‌زند و سولیوان و هایزر فقط می‌توانند حالی‌اش کنند که از این خبرها نیست! به دلیل تظاهرات دانشجویان و مخالفان در آمریکا علیه رژیم عملاً همه مراحل و مسائل سفر باید به صورت نظامی و در پایگاه‌های دورافتاده نظامی انجام شود. شاه با بی‌میلی و واخوردگی می‌پذیرد و دو مقام آمریکایی را مرخص می‌کند.
حالا چه می‌شود که محمدرضا پهلوی به جای آمریکا سر از مصر و بعد هم مراکش، پاناما و... درمی‌آورد؟ شواهد نشان می‌دهد حتی تا روز اول رسیدن به مصر تصمیم شاه توقف یک یا در نهایت دو روزه در «اسوان» است. اما گویا سینه‌چاکان سلطنت و ته‌مانده‌ ژنرال‌های وابسته که پای پرواز آخر کلی اشک ریخته و یقه درانده بودند، از تهران پیغام و پسغام فرستاده بودند که دارند تلاش می‌کنند هرطورهست فتیله انقلاب را پایین کشانده و مردم را سرجایشان بنشانند! شاه به امید کودتایی مثل ۲۸مرداد و آرزوی کشتار و بگیر و ببندی اساسی از سوی ژنرال‌هایش، مدتی این‌پا و آن‌پا کرد، در مصر و مراکش ماند که بتواند خودش را زود به ایران برساند و وقتی متوجه شد ژنرال‌هایش خالی بسته‌اند که انقلاب پیروز شده و تاریخ دعوت‌نامه سفیر آمریکا و همچنین اعتبارنامه‌اش منقضی شده بود.

خبرنگار: مجید تربت‌زاده
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.