«بچه‌های خاک»، اثری است که اختصاصاً به موضوع کودکان بی‌شناسنامه و بی‌هویت می‌پردازد. داستان درباره‌ ممل، پسر نوجوانی است که از کودکی به تکدی‌گری، دست‌فروشی و معرکه‌گیری مشغول است.

«بچه‌های خاک» و درک مساله هویت برای مخاطب کودک

یکی از اولین سوالاتی که هر کودک بعد از این که به مرحله‌ی تشخیص و تعقل می‌رسد، از خود می‌پرسد، این است که من کی‌ام؟ از کجا آمدم؟ سوالاتی از این قبیل می‌توانند در شناخت خود و درک هویت فرد یاری‌رسان باشند. اما هستند کودکانی که پاسخی برای این سوالاتشان نمی‌یابند. کودکانی که از همان ابتدا رها شده‌اند. دزدیده شدند و یا چون کالایی خرید و فروش شدند. کودکانی که نمی‌دانند که هستند. کودکانی که حتی شناسنامه ندارند. اکثر این کودکان در محیطی دور از خانواده و در شرایطی نامناسب رشد می‌کنند. از همان کودکی به کار گماشته می‌شوند و مورد آزار و شکنجه‌های جسمی و گاه جنسی قرار می‌گیرند. این کودکان بخشی از کودکان خیابانی و کار اند. کودکانی که ناچارند برای داشتن غذا و جایی گرم برای خوابیدن، روز و شب در خیابان‌ها کار کنند. گدایی کنند و گاه دست به ارتکاب جرایمی چون سرقت، خرید و فروش مواد و... بزنند. شاید مهم‌ترین دغدغه‌ی چنین کودکانی شناخت هویت‌شان نباشد چرا که همواره با مشکلات مهم‌تری دست به گریبانند. اما رفته رفته که بزرگ می‌شوند و به سنین نوجوانی نزدیک می‌شوند، مسأله هویت برای‌شان پررنگ‌تر می‌شود. می‌خواهند بدانند که هستند، در آینده چه کسی خواهند بود و چه سرانجامی خواهند داشت. و چنانچه در کسب هویت ناموفق باشند، ممکن است با مشکلات زیادی مواجه شوند که زمینه‌ی بروز مخاطرات اخلاقی را در آن‌ها فراهم کند. «بسیاری از افراد هنگامی که دچار بیماری بحران هویت می‌شوند، احساس پوچی، ازخودبیگانگی، تنهایی و غربت می‌کنند و حتی گاهی به دنبال هویت منفی می‌گردند. آثار بعدی بحران هویت را می‌تواندر پدیده‌هایی همچون مسئولیت‌گریزی، دل‌زدگی و بی‌تفاوتی جستجو نمود...» (کهدانی و همکاران، 1394: 7). از همین رو، توجه به مشکلات هویتی این کودکان و نوجوانان، همواره مد نظر افرادی بوده است که تلاش دارند به نحوی به این افراد یاری برسانند. چه در قالب مددکار اجتماعی و درمانگر و چه در قالب پژوهشگر اجتماعی، نویسنده و.... در میان نویسندگان کودک و نوجوان محمدرضا یوسفی جزو نویسندگانی است که به این مشکل پرداخته‌ است.

«بچه‌های خاک» نوشته محمدرضا یوسفی اثری است که اختصاصاً به موضوع کودکان بی‌شناسنامه و بی‌هویت می‌پردازد. داستان درباره‌ ممل، پسر نوجوانی است که از کودکی به تکدی‌گری، دست‌فروشی و معرکه‌گیری مشغول است. او همراه عده‌ای دیگر از زنان و کودکان بی‌خانمان و خیابانی، در زیرزمین نمور فردی به نام حسن لاشخور زندگی می‌کند و مجبور است برای غذا و جای خواب، شب و روز برای او کار کند. ممل بعد از یخ زدن دوستش اسماعیل در یکی از شب‌های سرد زمستان کنار خیابان، به این فکر می‌افتد که چرا شناسنامه ندارد و اینکه پدر و مادر و خانواده‌ او که هستند؟

مرده شور قبرستان می‌گوید تا اسماعیل شناسنامه نداشته باشد، نمی‌شود او را در قبرستان دفن کرد. چون باید شناسنامه‌ او بعد مرگ باطل شود. «به هر حال هر کسی که  به دنیا می‌آد، یک شناسنامه واسش صادر می‌شه تا چنین روزی باطل بشه. بدون شناسنامه که نمی‌شه!» (ص10). ممل هم مثل اسماعیل شناسنامه‌ای برای باطل شدن ندارد. خواب‌های پی در پی او و دیدن اسماعیل در خواب که مدام از شناسنامه حرف می‌زند، ممل را متقاعد می‌کند که باید برای خودش شناسنامه بگیرد. «شناسنامه پای آدمو به زمین محکم می‌کنه، معلوم می‌شه تو روی این خاک زاییده شدی، حالا فهمیدی؟» (ص26). «آقا خوشگله می‌گه کسی که شناسنامه نداره مثل یه ماشین دزدیه، به روز و روزگاری که سگا شناسنامه دارن، درختای توی خیابون شناسنامه دارن، تو هیچی! آخه مگه می‌شه!» (ص11). او در این راه تلاش زیادی می‌کند. حتی مادر و پدری قلابی برای خودش جور می‌کند تا ثبت‌احوال برایش شناسنامه صادر کند. اما زمانی که موفق به این کار نمی‌شود، از راه دیگری وارد می‌شود و به شکلی مرموز شناسنامه‌ی پسر نوجوانی را به چنگ می‌آورد؛ پسری به نام پارسا که نام مادرش توران خانم است. ممل از فری کولی، زنی خیابانی که حاضر شده بود مادر قلابی او باشد، می‌خواهد جای توران خانم باشد و همراه او از خانه‌ی حسن لاشخور فرار کند. ممل قصد دارد با هویت تازه‌ای که به دست آورده، زندگی جدیدی را آغاز کند. شروعی تازه که ممکن است پایان بهتری برای او و فری کولی رغم بزند. «داشتن خودپنداری مثبت بر وضعیت روحی-روانی و آموزشی فرد تأثیر بسزایی داشته و موجب تعالی و رشد فرد می‌شود» (طبرسی و همکاران، 1396: 55). بدون شک این اثر می‌تواند مخاطب نوجوان را با مشکلات کودکان کار و بی‌خانمان آشنا کند تا در آینده در برخورد با این افراد رفتار بهتری داشته باشد. و چنان‌که در این زمینه مسئولیتی داشت، برای حل مشکلات این کودکان تصمیمات درست‌تری اتخاد کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.