به گزارش قدس آنلاین، در ششمین گفتوگو از سلسلهگفتوگوهای روزنامه قدس با چهرههای سیاسی از جریانها و سلیقههای مختلف و متفاوت که با عنوان «قدرت مردم» و بهمنظور واکاوی راههای افزایش مشارکت سیاسی مردم منتشر میشود، با حجتالاسلام رسول منتجبنیا که از چهرههای خاص در طیف اصلاحطلبان است به گفتگو نشستیم.
روحانی سیاستمدار، عضو سابق مجمع روحانیون مبارز، عضو مؤسس و قائممقام سابق حزب اعتماد ملی و در حال حاضر دبیرکل حزب جمهوریت که خود پس از اختلافش با دیگر اعضای حزب منحل شده اعتماد ملی، تأسیس کرده و البته کماکان با دیگر احزاب اصلاحطلب بهویژه آنهایی که خود را جبهه اصلاحات میخوانند دچار اختلافنظر است و نقدهایش را به آنها همانقدر که در مورد اصولگرایان بر زبان میآورد در مورد اصلاحطلبان نیز صریح و بیپرده بیان میکند.
فضای انتخاباتی و سلسله گفتوگوهای قدس با چهرههای سیاسی و حزبی، ما را درنهایت به خانه رسول منتجبنیا کشاند تا مصاحبهای چالشی را با این چهره اصلاحطلب انجام دهیم. گفتوگویی که او با روی باز آن را پذیرفت.
شورای نگهبان ۱۷هزار داوطلب را تأیید صلاحیت کرده اما باز هم اصلاحطلبان میگویند فضا برای رقابت باز نیست. فضای باز از نگاه شما چیست که شرایط فعلی را متضمن آن نمیدانید؟
انتخابات یکی از سکوهای تحول و تجدیدنظر درخصوص مدیریت جامعه است. بنابراین در کشورهای دموکراتیک که نهادهای انتصابی کمی دارند یا اصلاً ندارند روی انتخابات خیلی تأکید میشود و همه نظرها معطوف به انتخابات است.
یکی از افتخارات قانون اساسی ما هم در اصل ششم آن است که همه امور کشور باید بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با رأی مردم اداره شود و در این قانون جایگاه ریاست جمهوری، مجلس، شوراها، خبرگان و حتی همهپرسی احصا شده است.
ولی در عمل شاهدیم بسیاری از مسئولیتها و پستها بهصورت انتصابی است و انتخابی نیست. آنچه در انتخابات اهمیت دارد، آن است که عدالت و همهجانبهنگری و پرهیز از تبعیض و جناحگرایی و حزبگرایی در مسئولان برگزاری انتخابات اعماز مجریان و ناظران و درنهایت شورای نگهبان رعایت شود. این شرط لازم است و اگر سرسوزنی در برگزاری انتخابات سوگیری باشد و مسئولان انتخابات به یکجهت تمایل داشته باشند و آن را اعمال کنند، نقش و هدفگذاری انتخابات زیرسؤال میرود.پیداست که در انتخابات مسئله بیطرفی باید کاملاً در همه مسئولان مربوط رعایت شود و عدالت و مساوات نسبت به همه مردم و نامزدها موردتوجه قرار گیرد. ما پس از پیروزی انقلاب تا حد زیادی شاهد این امر بودیم. حتی آنهایی که با انقلاب رابطهای نداشتند و حتی مخالف بودند، نامزد میشدند و به فرموده امام(ره) تا زمانی که سلاح به دست نگرفته و علیه نظام اقدام نکرده بودند، میتوانستند حرف بزنند و در انتخابات هم وارد شوند. به خاطر دارم در دوره دوم مجلس، شورای نگهبان آرای چند حوزه را باطل کرد. ما نامهای خدمت امام(ره) نوشتیم که آنها بدون دلیل، انتخابات چند حوزه مثل شیراز را باطل کردهاند و ایشان هم دستور دادند شورای نگهبان بهسرعت بررسی کند که تا بخواهند ورود کنند، مرحله دوم برگزار شد و مردم بیشتر از دور اول به همان نامزدها رأی دادند و مسئله را تمام کردند.
متأسفانه با یکفاصله زمانی چندساله این وضعیت و نگاه عوض شد؛ نخستین گامی که برداشتند نظارت استصوابی بود که در اواخر دوره سوم مجلس اتفاق افتاد و هنوز قانونی برای این قضیه تصویب نشده بود و خود شورای نگهبان از خودش استفسار کرد. یعنی مرحوم آیتالله رضوانی به شورای نگهبان نامه نوشت و پرسید نظارت ما استصوابی است یا استطلاعی و خودش هم پاسخ داد نظارتش استصوابی است و دوره چهارم را بر اساس نظارت استصوابی برگزار کردند و بعد مجلس چهارم که مولود نظارت استصوابی بود آن را قانون کرد.
اما نظارت استصوابی به معنای مداخله در انتخابات نیست و شورای نگهبان هم برای این امر استدلال حقوقی و شرعی دارد. بر چه مبنایی این نوع نظارت را مداخله در انتخابات تفسیر میکنید؟ یا شما میگویید اوایل انقلاب حتی گروههای مخالف نظام هم که دست به سلاح نبرده بودند در انتخابات شرکت میکردند، اما اکنون قانون انتخابات و قانون اساسی مثلاً التزام عملی به شرع اسلام، ولایتفقیه و نظام جمهوری اسلامی را شرط لازم برای صلاحیت افراد میداند!
بله من هم این را قبول دارم و بحث من این نیست چرا مثلاً منافقین یا چریکهای فدایی خلق را در انتخابات راه نمیدهیم. ما خودمان زخمخورده اینها هستیم و سالها با آنها مبارزه کردیم. من بیش از ۱۰مرتبه هدف ترور منافقین قرار گرفتم. بحث من عدالت در برخورد با نامزدهای واجد شرایط است.
همین تصویب قانون و شرایط جدید هم به نظر من نوعی دخالت در انتخابات بود و فضایی که امام(ره) باز کرده بود را مرحلهبهمرحله محدود کردند تا مجلس جاری که آخرین اصلاحیه قانون انتخابات را تصویب کرد.اما در پاسخ به پرسش شما در مورد ماهیت نظارت استصوابی که دخالت در انتخابات نیست من به روال انتخابات برمیگردم. از اول انقلاب در جریان انتخابات، هیئتهای اجرایی که معتمدان مردم بودند شکل میگرفت و فرمانداریها باید معتمدان شهر را دعوت کنند و هیئت اجرایی را تشکیل دهند.
من خودم بارها عضو این هیئتها بودم، اما از یک دورهای شورای نگهبان گفت ما هم باید کسانی را که دعوت میکنید، تأیید کنیم.
من حتی شنیدم در اصلاحیه اخیر، مجلس به شورای نگهبان این امکان را داده که حتی پس از ورود نماینده به مجلس و تصویب اعتبارنامه او، در طول چهار سال دوره نمایندگی هم بتواند او را اخراج و رد صلاحیت کند. این در کجای قانون اساسی آمده است؟
اما این مورد که شما میفرمایید در حد یک ایده و پیشنهاد بود که در مجلس مطرح نشد و به تصویب نرسیده، در حال حاضر فقط هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان میتواند در مورد عملکرد نمایندگان نظر دهد که اخراج نماینده هم در اختیارات آن نیست!
من این را از برخی دوستان شنیدم و اگر شما میگویید مصوبه نیست باید بررسی کنم. در کل میخواهم بگویم جهتگیری شورای نگهبان محدودسازی انتخابات و بستن دست مردم است. درحالیکه انتخاب یعنی اینکه مردم گزینههای متعدد داشته باشند و در میان آنها کسی را که میپسندند، انتخاب کنند.
یک مرحله باید هیئتهای اجرایی، نامزدها را انتخاب کنند. قانون میگوید این هیئتها باید تابع نظر مراجع چهارگانه باشند.
اگر این هیئتها داوطلبی را رد کردند باید مستدل به گزارش مراجع قانونی باشد. در گذشته سابقه داشت مثلاً وزارت اطلاعات گزارش میداد فلان داوطلب مسئله دارد. ما هم میخواستیم توضیح دهند مسئله او چیست و همینطوری قبول نمیکردیم.
بعد نوبت هیئتهای نظارت است که دیگر قانونی ندارند و حتی در قانون هم نیامده هیئت نظارتی باشد و مثل نظارت استصوابی شورای نگهبان خودش به این نظر و نتیجه رسید که نظارت را در خودش متمرکز نکند و در هر حوزه یک هیئت نظارت ایجاد کند.
نتیجه این فرایند عریض و طویل چیست، اینکه در هر دوره، شورای نگهبان درنهایت با هزاران پرونده داوطلبان مواجه میشود که باید آنها را در چند روز یا چند هفته مهلت قانونی بررسی و اعلام نظر کند.
بررسی این حجم پرونده و داوطلب در توان شورای نگهبان نیست. حتی آمدند و کار را میان اعضای خود تقسیم کردند اما بازهم شدنی نبود و نیست. نتیجه اینکه پس از بررسی تعدادی پرونده، درنهایت چند هزار نفر را بررسی و اعلام نظر میکنند و بقیه را میگویند احراز صلاحیت نشدند.
یعنی شما معتقدید نظام بروکراتیک و عریض و طویلی که شورای نگهبان طراحی کرده درنهایت دست و پای خودش را بسته و اجازه نمیدهد کار کند؟
بله درست است.
اینکه شورای نگهبان فرصت کافی برای بررسی صلاحیتها را ندارد ایراد و اصلاح آن مطالبهای است که خود این نهاد هم قبول دارد، اما در اصلاحیه مجلس، فرصت بخش اجرایی اضافه شد ولی شورای نگهبان نه!
چون قانون اجازه دخالت به شورای نگهبان نداده و آنها خودشان را در مخمصه انداختهاند.
پس شما با اصل نظارت مشکلی ندارید. نقد شما به کیفیت و نوع نظارتی است که شورای نگهبان تعریف کرده؛ اما در همه نظامها و کشورها یک نظارت و پیشپالایش از سوی نخبگان و نهادهای نظارتی وجود دارد. مثلاً در برخی کشورها دیوان عالی این مأموریت را دارد و در برخی کشورها احزاب. به نظر شما کف نظارت کجا باید باشد؟
مقایسه نظام ما با نظامهای حزبی مقایسه درستی نیست.
نظام ما نظام حزبی نیست اما در کشور ما هم فعالیت حزبی وجود دارد. خود شما همین حالا بهعنوان دبیر کل یک حزب با ما مصاحبه میکنید .
بله ما هم حزب داریم اما نظام ما همانطور که گفتید حزبی نیست و متأسفانه نظام ما احزاب را به رسمیت نشناخته است. ما کمترین همکاری را از سوی دولتها با احزاب نمیبینیم. دلیل هم دارد چون نظام نوع دیگری حکومت را تعریف میکند.
اما اینکه ما نظارت را چگونه تعریف میکنیم، معتقدیم الفاظ را نباید از معانی خودش خارج کنیم، بهخصوص الفاظی که بار حقوقی و اجتماعی دارند. باید ببینیم حقوقدانها در دنیا نظارت را چگونه تعریف میکنند. معنی حقوقی و عرفی نظارت زیر نظر گرفتن بوده و با دخالت کردن کاملاً مغایر است.
نظارت باید مؤثر باشد یعنی امکان اعمالنظر برای ناظر باشد. ناظر که فقط تماشاچی نیست. شما میگویید اعمال نظارت یعنی دخالت در انتخابات؟
بله نظارت باید اعمال شود. ما هم قبول داریم. شورای نگهبان در دوران امام(ره) هم نظارت داشت. اما وقتی دخالت کرد ما به امام(ره) نامه نوشتیم و ایشان گفتند جلوگیری شود.
در دوره قبل هم رهبر معظم انقلاب به عملکرد شورای نگهبان در مورد یکی از نامزدها ایرادی گرفتند و خواستند که جبران کنند!
که البته نکردند، بههرحال قانون اساسی گفته نظارت بر انتخابات نه بر منتخب تا آخر عمر سیاسی او.
آقای کروبی نقل میکرد در جلسه مجمع تشخیص وقتی به موضوع نظارت استصوابی ایراد گرفتیم برخی میگفتند اینکه چیزی نیست، ما معتقدیم نماینده تا آخر دوره هم اگر خطایی کرد شورای نگهبان باید بتواند او را از مجلس بیرون کند. درنهایت خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدیم و ایشان با قاطعیت فرمودند نظر من این نیست.
حالا هم که شما میفرمایید در اصلاحیه قانون انتخابات مجلس این نیامده که من باید به قانون رجوع کنم. اما درنهایت نظارت یعنی شورای نگهبان بر عملکرد هیئتهای اجرایی و نظارت احاطه داشته باشد که حقی از کسی ضایع نشود.اصلاً پیشنهاد ما این است از حقوقدانها نظرخواهی کنند که نظارت باید چگونه باشد، نه اینکه یک نهاد خودش برای خودش بدون محدودیت قانون وضع کند.سال گذشته از ما پرسیدند درمورد حضور در انتخابات چه نظری دارید؟ من هم گفتم اگر انتخابات آزاد باشد و بتوانیم ثبتنام کنیم تمامقد ورود میکنیم اما بعد که مراحل انتخابات شروع شد، دیدیم محدودیتها زیاد است و همان ابتدا با اضافه کردن مرحله پیشثبتنام ریزش بزرگی رخ داد.
در این دوره ۴۸هزار نفر در پیشثبتنام و نزدیک به ۲۵هزار نفر در مرحله ثبتنام اقدام کردند که درنهایت ۱۷هزار نفر یعنی ۷۳درصد آنها تأیید صلاحیت شدند، در حالیکه در دوره گذشته در کل ۱۶هزار نفر ثبتنام کردند که تقریباً نیمی از آنها تأیید صلاحیت نشدند. اضافه شدن مرحله پیشثبتنام که محدودیت نیست. همه امکان داشتند پیشثبتنام کنند؟
بله میتوانستند اما وقتی یک نفر با شمشیر بالای سرشان ایستاده به نخبگان این اطمینان داده نمیشود که وارد انتخابات شوند. خیلی از نیروها میدانستند اگر پیشثبتنام کنند تهمت فساد به آنها زده میشود.
این ادعا که اتهامزنی است، اینکه هیئتهای نظارت یا نهادهای مرجع استعلام سوابق افراد را بررسی کنند مأموریت ذاتی و قانونی و منطقی آنهاست. اساساً برای بررسی صلاحیت یک فرد باید سابقه او موجود باشد و بررسی شود.
همینطور است، قانون میگوید از چهار مرجع استعلام شود. وقتی دادستانی میگوید فلان نامزد هیچ محکومیتی ندارد، اطلاعات و فراجا میگوید او مشکلی ندارد، معنی ندارد دو نفر آدم متعصب و تند و سردمدار اختلاف در یک شهرستان را مسئول نظارت کنیم و او بخواهد نظر بدهد و فردی را به دلیل اینکه با خودشان اختلاف داشته، رد کند. این نظارت نه جنبه قانونی دارد و نه ملاک است.
اما هیئتهای نظارت، قانونی هستند و در قانون آمده است.
بله آن را هم قانونی کردند مثل نظارت استصوابی. فقهای شورای نگهبان منتخب رهبری هستند. حقوقدانها هم منتخب مجلس هستند و از یک فیلتر بالایی گذشتهاند و فوق برخی مسائل هستند و درک بالایی دارند. اما در حوزههای انتخابیه، افراد معمولی در هیئتهای نظارت هستند و نظر آنها برای شورای نگهبان مبنا میشود که ایراد حقوقی، عقلی و شرعی به این بخش است.
پس اصل نظارت یک عده فقیه و حقوقدان برجسته را تأیید میکنید؟
مگر میشود تأیید نکرد. این در قانون آمده اما نظارت و دخالت را باید از هم تفکیک کرد. نظارت یک تعریف حقوقی دارد و میشود عملکرد شورای نگهبان را با قانون اساسی و تعریف حقوقدانها از نظارت سنجید. حرف من این است کیفیت فعلی نظارت شورا عامل اختلافات و جدلهای عمیق و زیادی شده است.
مشکل عمده و اصلی هم بحث عدم احراز صلاحیت است که نه در قانون است و نه در هیچ کجای عالم بهکار برده میشود. حکومت ما دینی است و ما در اسلام اصولی برای حفظ حرمت مسلمان داریم، مثل اصل صحت در عمل غیر(اصالة الصحه) یعنی تا زمانی که یقین پیدا نکردیم کسی کار خلافی انجام داده، اصل بر برائت او است.
اینجا سروکار ما با حیثیت افراد است. شورای نگهبان پس از رحلت امام(ره) اصل را بر فساد افراد قرار داد و گفت باید عدم افساد آنها برای ما احراز شود. این نه عقلی است و نه اسلامی که ۱۲ نفر بنشینند و وقتی پنج مرجع میگوید فلان فرد مشکلی ندارد، مردم هم در گذشته به او رأی دادهاند، بگویند باید برای ما احراز و ثابت شود او صلاحیت دارد. این اختیاری یک پله پایینتر از خداست.
سؤال ما این است احراز صلاحیت کجای قانون آمده، اصلاً در قانون آمده و گفته مراجع قانونی باید آن را احراز کنند؟
من با این تعبیر و تفسیر که ضرورت احراز صلاحیت یعنی فاسد دانستن همه مردم، مشکل دارم و نمیتوانم آن را قبول کنم. بههرحال کسی که برای یک جایگاه حقوقی و تقنینی که باید برای کل مردم و نظام تصمیم بگیرد نامزد میشود باید حداقلی از صلاحیتها و تواناییها را داشته باشد. حتی یک کارمند ساده هم برای استخدام گزینش میشود، امتحان میدهد و از او تحقیقات محلی میشود؛ چطور برای کرسی مجلس این اتفاق نیفتد؟ شورای نگهبان کسی را متهم به فساد نمیکند.
چه فرقی دارد، فرد یا صالح است و یا فاسد.
منِ نوعی ممکن است صلاحیت گرفتن مسئولیتی را نداشته باشم، اما فرد فاسدی هم نباشم. مثلاً اگر کسی به خواستگاری دخترتان بیاید و قبول نکنید آیا او فرد فاسدی است؟
قانون صلاحیت را تعیین میکند و مراجع چهارگانه باید درباره افراد نظر بدهند. اگر این مراجع، فردی را تأیید کردند شورای نگهبان حق ندارد او را رد کند. شورای نگهبان ناظر است نه مرجع تشخیص؛ احراز صلاحیت، غیرقانونی است و در قانون نیامده است. این مردم هستند که باید احراز صلاحیت کنند.
اجازه دهید به فعالیتهای انتخاباتی این روزهای حزب و جناح شما بپردازیم. با همه نقدهایی که دارید و گفتید باز هم تأکید کردهاید در انتخابات حضور خواهید داشت، چه دلیلی برای آن دارید؟
حضور در انتخابات سه شکل دارد. گاهی شرایط اجتماعی فراهم و فضا باز است، مثل برخی ادوار گذشته و همه با شور در انتخابات شرکت میکنند. گاهی انسان علاوه بر رأی دادن، میبیند افراد و نامزدهای شایستهای هم هستند که آنها را تشویق میکند نامنویسی کنند و از آنها حمایت میکند و مردم را هم ترغیب و تشویق به حضور میکند که این حضور تمامقد در انتخابات است.
گاهی فضا بسته است و از گام اول، دایره تنگشده؛ ما در این وضعیت به دوستان و اعضایمان گفتیم هرکسی که میخواهد، نامزد شود و تأکید هم کردیم هیچ تضمینی برای تأیید صلاحیت به شما نمیدهیم و درنهایت با رد صلاحیت گسترده حزب جمهوریت که من دبیرکل آن هستم در سراسر کشور چهار یا پنج نامزد اختصاصی داریم که یک نفر از آنها در تهران و یک نامزد در شهرهای اطراف تهران است.
به همین دلیل هیچ حمایت تشکیلاتی و مالی هم نمیتوانیم از این پنج نفر داشته باشیم چون قادر به ارائه لیست نیستیم.
اما در مورد جبهه اصلاحات که البته ما عضو آن نیستم چون تأکید بر تحزب داریم و اینکه ۲۰ حزب در کنار ۱۰نفر باشند که برخی شخصیتها انتخاب کردهاند و بر این جمع حزبی تسلط دارند را نمیتوانیم بپذیریم.
درگذشته چند حزب دور هم مینشستیم و یک لیست مثلاً با نام ائتلاف خط امام میدادیم. اما پس از دوم خرداد بعضیها به خودشان حق دادند یک نفر جایگزین چند حزب شود که ما این را مردمسالاری نمیدانیم و به همین دلیل هم عضو جبهه اصلاحات نشدیم.
البته با تعدادی از احزاب همفکر چهبسا ائتلاف هم داشته باشیم اما نامزد نداریم که اگر داشتیم میتوانستیم لیست ائتلافی بدهیم، اما متأسفانه ما را در مضیقه قرار دادهاند؛ ما را که برادریمان را برای نظام ثابت کردهایم و در سختترین شرایط هم مدافع نظام و رهبری و امام بودیم و سرسوزنی از خط امام(ره) منحرف نشدهایم.
شما در مصاحبهای گفتید مردم از اصلاحطلبان هم ناامید شدهاند و جناح شما هم از دورهای که قدرت کاملاً در دست آنها بود نتوانستند استفاده کنند.
این درست است. من در همان دوره اصلاحات مسئولیتهای مختلفی داشتم. مشاور خاتمی بودم، مسئول اجرایی مجمع روحانیون بودم و امثالهم. همان دوره انتقاد داشتم و الان هم از دولت خاتمی و مجلس ششم انتقاد دارم.
ولی آقای خاتمی پس از هشت سال ریاست دستگاه اجرایی کشور گفت من تدارکاتچی بودم و طرفدارانش را عصبانی و مأیوس کرد. آنها به این نتیجه رسیدید که خاتمی سرشان کلاه گذاشت!
دولت اصلاحات کارهای بنیادین زیادی کرد. مجلس ششم هم همینطور اما برخی کارها و اقداماتشان، آنها را ضایع کرد. من زمانی از برخی انتصابیها در دولت خاتمی انتقاد کردم. یکی از نزدیکان ایشان به من انتقاد کرد که تو مشاور خاتمی هستی، چرا اعتراض میکنی، اما من گفتم پیش از مشاور خاتمی بودن، منتجبنیا هستم و یک حکم، شخصیت مرا عوض نمیکند. آقای خاتمی حتی پیشنهادهای مجمع روحانیون را برای کابینه قبول نکرد درحالیکه خودش عضو مجمع بود.
در دولت احمدینژاد از کسانی بودم که با خرافهگرایی مقابله میکردم اما وقتی هم دیدم در حق آن دولت بیانصافی میشود از او دفاع کردم و گفتم همه اشتباهها را گردن احمدینژاد نیندازید. بعد عدهای گفتند منتجبنیا طرفدار احمدینژاد شده است.
شما قرار بود از ناامیدی مردم از اصلاحطلبان بگویید.
در دولت آقای خاتمی که اشاره کردم، اما ناامیدی دیگر در دولت آقای روحانی رخ داد. آقای روحانی نامزد اصلاحطلبان بود و اصلاحطلبان وقتی آقای هاشمی رد صلاحیت شد به این نتیجه رسیدند میان عارف و روحانی درنهایت بین بد و بدتر و به دلیل اینکه عارف رأی نداشت پشت روحانی قرار بگیرند که رأی داشت.
من تا آخرین لحظه حمایت نکردم چون نامزدها متعدد بود و درنهایت با انصراف عارف، از من خواستند و ما هم با روحانی همراه شدیم.
اما عملکرد روحانی ضمن اینکه خدمتهایی هم کرد در بسیاری امور قابل دفاع نبود. ما بارها از او خواستیم ستاد اقتصادی خود را ترمیم کند اما او قبول نکرد و درنهایت اشتباههای او را پای اصلاحطلبان گذاشتند و هر چه گفتیم او اصلاحطلب نیست، مردم قبول نکردند.
اما کابینه آقای روحانی عمدتاً اصلاحطلب بودند؛ این را نمیتوان انکار کرد!
همه هم اصلاحطلب نبودند ولی مردم میگفتند شما روحانی را به ما تحمیل کردید. اینکه مردم مأیوس شدند به دلیل این بود که عملکرد روحانی قابلقبول نبود، هرچند برخی معتقدند اگر دولت روحانی نبود نظام در مخاطره قرار میگرفت، ولی از فرصتهای دولت اصلاحات و روحانی استفاده نشد.
به نظر میآید اصلاحطلبان مسئله ناامیدی مردم از انتخابات را بهانه نیامدن قرار دادهاند، چون میدانند پایگاه اجتماعی ندارند. یعنی واقعاً کل اصلاحطلبان ۳۰ نفر در تهران ندارند؟
خیر ۳۰ نفر نامزد ندارند. در میان همه احزاب اصلاحطلب، کارگزاران از همه محکمتر وارد شدند اما همانها هم اکثر نامزدهایشان رد صلاحیت شدند و دبیرکلشان گفت ما هم مجبوریم فتیله را پایین بکشیم. بقیه احزاب هم به همین شکل، بنابراین لیست ندارند و بهطور موردی و انفرادی نیروهایشان وارد انتخابات شدهاند.
چرا اصلاحطلبها نتوانستند مثل اصولگرایان نیروها و چهرههای جدید تربیت کنند که حالا با رد صلاحیت چهرههای شاخص و قدیمی خود کاسه چه کنم دست نگیرند؟
این را قبول دارم که ما در کادرسازی و پرورش نیرو ضعیف عمل کردهایم ولی الان هم خیلی از نیروهای رد صلاحیت شده چهرههای جوان و جدید هستند.
آیا اصلاحطلبان از اختلاف میان افراد و جناحهای اصولگرا نفعی میبرند، بهطور مثال به نظر میرسد اصلاحطلبان مشتاقاند اختلافنظرهایی که اصولگرایان در مورد آقای لاریجانی دارند حل نشود و لاریجانی بهطرف آنها بیاید، اصلاً چرا تا این حد مشتاقاند؟
بله اختلافنظرهایی هست. بهخصوص در مجلس و ما هم منشأ آن را میدانیم. اما سیاست کلی در اصولگرایان این است که به وحدت برسند و دعوایشان را حل کنند تا مجلس را حفظ کنند.
البته من فکر میکنم این اشتباه است و معلوم نیست طیف لاریجانی هم ظرفیت قوی و رأیآوری داشته باشند، بنابراین توصیه میکنم به این موضوع دل نبندند. لاریجانی و روحانی اگر کیسهای هم داشته باشند به نفع اصلاحطلبان نیست.
اصلاحطلبان با آقای روحانی و لیست او چند چند هستند؟
اصلاحطلبان که میگویید یعنی همان سه حزب کارگزاران و اعتماد و ندا که وارد صحنه شدهاند، چون جبهه اصلاحات که بیانیه دادند و موضعشان را اعلام کردند. حالا روحانی چه مزیتی دارد که با او ائتلاف کنند، جای بحث دارد.
نظر شما