کتاب «کافههای روشنفکری: پاتوقهای فرهنگی در ایران از آغاز تا امروز» نوشته احمد راسخی لنگرودی منتشر شد. این کتاب در ۱۹۸ صفحه با شمارگان ۳۳۰ نسخه و بهای ۱۸۰ هزار تومان در انتشارات مروارید منتشر شده است.
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: با وقوع تحولات اجتماعی_سیاسی و به محاق رفتن جریان روشنفکری، کافهها و پاتوقنشینیهای روشنفکران رفتهرفته جمع شد. دیگر نه از آن پاتوقهای روشنفکری خبری بود و نه از آن چهرههای روشنفکر پاتوقنشین؛ چهرههایی که نوشتن و سرودن برایشان نوعی کنش و نوعی شرکت در رویدادها و حوادث این جهان بود و شهرت آنها جزئی از منوی آن کافهها محسوب میشد. دیری نپایید که در هیاهوی حوادث زمانه صدایشان گم شد.
به راستی، چرا کافهنشینی در ایران حالا دیگر یک «پدیده روشنفکری» محسوب نمیشود؟ در حالی که میتوانست باشد و نسل دیگری از روشنفکران را در خود تجربه کند. و اصلا چرا در دورهای نویسندگان و شاعران و ایضا هنرمندان جایی را به نام کافه پاتوق خود کرده بودند و پیوسته و گهگاه در آنجا جمع میآمدند، اما امروزه گوشهنشینی اختیار کرده در انزوا کار میکنند و آنگونه بده و بستانهای فکری در کار و بارشان نیست؟
مایه تأسف است امروزه این جماعت برخلاف گذشته ترجیح میدهند خلوتنشین باشند و در کنج خانه خُردهاندیشههای خود را زیرورو کنند. میکوشند برای گفتوگو در پاتوقهای عموم گرد هم نیایند، در عوض پشت عناوینشان و اسامی کتابهایشان سنگر بگیرند.
آنچه در این مجموعه میآید گشت و گذاری است در احوالات پاتوق و پاتوقنشینی، بیش از همه، پاتوقنشینی روشنفکران که بیشتر به دهههای سی، چهل و پنجاه متمرکز است. همان پاتوقنشینانی که هر روزه در ساعاتی معین گردهم میآمدند و با هم دیدار میکردند؛ دیدارهایی توأم با گپوگفتهای ادبی و آفرینشهای هنری.
مطالب کتاب در سه فصل گرد آمده است؛ فصل نخست که عنوان «گمشدههای عصر ما» را بر خود دارد، بهطور گذرا موضوعاتی چون: تعریف پاتوق، تاریخچه پاتوق و پاتوقنشینی در ایران، انواع و اقسام پاتوقها، قهوهخانهها به عنوان نمادی کامل از پاتوقهای سنتی و انواع پاتوقهای فرهنگی را مورد بحث و نظر قرار میدهد.
«آرمانشهر روشنفکران» عنوان فصل دوم و مهمترین بخش از کتاب حاضر را به خود اختصاص میدهد. این فصل شرحی است مفصل از کافههای روشنفکری در چند دهه پیش از انقلاب که امروزه کمتر نشانی از آن دیده میشود. دهههایی که نویسنده و شاعر و هنرمند کافههایی را به عنوان پاتوق برای خود برگزیده بودند و در آنجا ضمن دیدار با یکدیگر، به بحث و گفتوگو پیرامون ادبیات و هنر میپرداختند. کافههایی آماده برای نقشبازیها و نقشبندیهای قلم. در این کافهها فصلهای مختلفی از حوادث تاریخی و اتفاقات جالب رقم خورده است؛ زایش داستاننویسی و شعر نو و گشایش پرونده نوگرایی و نوگویی و نونویسی، راهاندازی نخستین کانون نویسندگان، شکلگیری گروه ادبی ربعه، و نیز مهمتر از همه به صحنه آمدن نقد ادبی، جملگی سرفصلهای مهم این اتفاقات بزرگ را تشکیل میدهد.
فصل سوم و پایانی این مجموعه که عنوان «عطر کاغذ و قهوه» را بر خود دارد، مروی است کوتاه بر پدیده نوظهوری چون «کافه کتاب» که ظاهرا آمده است در شکلی نوین جای خالی آن کافههای روشنفکری و آن کتابفروشیهای پاتوق را پر کند.
پرسشی که در این فصل طرح شده و بدان به نوعی پاسخ داده میشود این است که آیا کافههای کتاب در این قریب دو دهه از عمر نسبتا بلند خود توانسته جای خالی آن پاتوقهای روشنفکری را پر کند و به سهم خود این توفیق را یافته کانونی برای جمع آمدن پدیدآورندگان و جویندگان آثار مکتوب باشد؟
نظر شما