تحولات منطقه

نبوی معتقد است تا در تمام حوزه‌ها برنامه‌ریزی نباشد و استراتژی تدوین نشود، نمی‌توان به هیچ نقطه روشنی رسید. وقتی اهداف سینمایی ما مشخص نیست در نتیجه استراتژی سینمایی هم نداریم و این حلقه گمشده فرهنگ و هنر ماست.

برای سیاستمدار ایرانی فرهنگ و هنر موضوعیت ندارد / هدف و استراتژی؛ حلقه گمشده فرهنگ
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

به گزارش گروه فرهنگی قدس، در حالی که کمتر از چند روز دیگر سرنوشت دولت چهاردهم مشخص و سکانداری آن به دست یکی از دو نامزد انتخابات سپرده خواهد شد، دلمشغولی‌های اهالی فرهنگ و هنر درباره وضعیت مدیریت فرهنگی کشور و سیاست‌گذاری‌های دولت جدید در این حوزه باز هم مورد توجه قرار گرفته است؛ اتفاق‌های چند سال اخیر و پشت سر گذاشتن روزهای سخت شیوع کرونا و رخدادهای اجتماعی، سینما را در یک پیچ حساس قرار داد که با عملکرد مدیران وقت بخشی از آن مدیریت شد و معضلات بسیاری همچنان پابرجا باقی ماند. ​​​​​​​اما آنچه در هفته‌های اخیر بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته جایگاه مبهم و حاشیه‌ای مسائل فرهنگی و هنری در برنامه‌های نامزدهای ریاست جمهوری است، حوزه‌ای که این روزها کمتر از آن صحبت به میان می‌آید اما در میدان عمل صاحبان بسیاری پیدا می‌کند. با اکبر نبوی؛ پژوهشگر، روزنامه‌نگار و منتقد سینما درباره مهم‌ترین مطالبات اهالی سینما در دولت جدید و اهمیت فرهنگ در ساختار سیاسی کشور به گفت‌وگو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.


در آستانه روی کار آمدن دولت جدید، فرصتی فراهم ‌شده تا مطالبات سینماگران و نگرانی‌های آنان را مطرح و بازخوانی کرد، اما برای شروع بحث بد نیست موقعیت سینما را در سه سال گذشته تشریح کنیم. ارزیابی شما از عملکرد دولت سیزدهم در حوزه فرهنگی چیست؟

جامعه سینمایی در سه سال اخیر از دوستان حاضر در وزارت فرهنگ و ارشاد و سازمان سینمایی جز توجه به برخی آثار کمدی که البته بسیاری از این‌ها هجو و هزل هستند، طرح و ایده رو به جلویی ندیده و تقریباً می‌توان گفت مشابه آنچه در دولت آقایان روحانی و احمدی‌نژاد با آن روبه‌رو بودیم، اینجا هم با یک وضعیت تکرارشونده مواجه‌ایم زیرا به اعتبار آنچه واقعیات به ما گواهی می‌دهند برای دولت‌ها و رئیسان جمهور، فرهنگ و هنر دغدغه اصلی نیست.

در سال‌های پس از انقلاب جز آیت‌الله خامنه‌ای در طول دوران ریاست جمهوریشان و آقای خاتمی، هیچ یک از رؤسای جمهور دغدغه فرهنگی و هنری نداشته‌اند. البته در دوران ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای غالب اختیارات دست نخست‌وزیر بود که در دوره‌های بعد با تغییر قانون اساسی و حذف اختیارات نخست وزیر، دایره عملکرد رئیس جمهور وسیع شد و طبعاً اگر رئیس‌جمهوری فهم و دغدغه فرهنگی ‌داشت، می‌توانست اموری را سامان بدهد اما متأسفانه در سپهر سیاسی کشورمان با این اتفاق روبه‌رو نبودیم. اگر همین رقابت‌های انتخاباتی و مناظرات اخیر را ملاحظه کنید می‌بینید هیچ‌ کدام از این آقایان نه نگاه و درک فرهنگی داشتند و نه در برنامه‌هایشان رویکرد فرهنگی و هنری مشاهده شد و پرسش اینجاست که چرا برای سیاستمدار ایرانی اساساً فرهنگ و هنر موضوعیت ندارد؟ آیا به این خاطر است که در ۴۵ سال پس از انقلاب، موج و جریان سنگین سیاست همه را با خودش برده و سایه این چتر سنگین چنان وسیع شده که همه چیز را در این چارچوب می‌بینند و حتی گاه اهل فرهنگ را هم وارد میدان بازی ضدملی خودشان می‌کنند؟ در حالی که چه بخواهیم و چه نخواهیم بنیاد شکل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی حتماً فرهنگ بوده است؛ یعنی نگاه و رویکردهای فرهنگی ملت به اعتبار پیشینه و تاریخ فرهنگی و تمدنی آنها تغییر کرد و منجر به جابه جایی رژیم و سرنگونی حکومت پهلوی شد.

این یک پدیده کاملاً جدی در حوزه رفتار سیاستمدار ایرانی است و باید واکاوی اجتماعی شود که چرا فرهنگ و هنر برای سیاستمدار ایرانی اهمیتی ندارد و حتی نامزدها هم که می‌خواهند از مردم رأی بگیرند اعتنایی به فرهنگ و هنر ندارند و متأسفم که باید بگویم گاهی اوقات اهل فرهنگ و هنر هم به این بازی سیاسی تن می‌دهند و ابزار و وسیله‌ای می‌شوند در اختیار سیاستمداران. در حالی که اهل فرهنگ و هنر بایستی اهل سیاست را وارد میدان بازی خودشان کنند و آن‌ها را وادار کنند به قواعد فرهنگ و هنر تن بدهند، اما متأسفانه این اتفاق نمی‌افتد.

همان طور که اشاره کردید عموماً نامزدها پیش از ورود به عرصه حکمرانی اعتنایی به فرهنگ و هنر نمی‌کنند اما پس از آغاز به کار دولت اتفاقاً به دلیل تصدی‌گری و انحصارطلبی که در این حوزه دارد فرهنگ زیر سایه دولت قرار می‌گیرد و به قول شما، سینماگر هم وارد این بازی می‌شود. به نظرتان علتش این نیست که احتمالاً سینماگر می‌داند اگر خارج از این کادر حرکت کند حذف خواهد شد؛ با این اوصاف سینماگر چگونه باید در این میدان بازی کند؟

متأسفانه همین اقتدارگرایی تاریخی که حکمرانان ما در قرن‌های مختلف در پیش گرفته بودند سبب شد فرهنگ و هنر هم از این آسیب اقتدارگرایانه مصون نماند. همان طور که شما گفتید دولت می‌خواهد متصدی همه امور بشود و این حاکی از یک نوع روحیه تمامیت‌خواهی است که بخشی از آن به فرهنگ تاریخی ما بازمی‌گردد و گریزی هم از آن نداریم، مگر اینکه فرهنگ تغییر کند زیرا هیچ کشوری نمی‌تواند به آینده روشن برسد مگر اینکه قواعد فرهنگی خودش را تغییر دهد و زمین بازی‌اش مبتنی بر فرهنگ تعریف شود. ساموئل هانتینگتون کتاب جالبی تحت عنوان «اهمیت فرهنگ» دارد که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده و انجمن مدیران صنعتی کشور هم آن را ترجمه کرده است. هانتینگتون در مقدمه این کتاب برای اثبات اینکه چقدر فرهنگ برای توسعه و پیشرفت اقتصادی و صنعتی کشورها نقش حیاتی دارد از کره جنوبی و کشور آفریقایی غنا مثال می‌آورد؛ او اشاره می‌کند که در سال ۱۹۶۳ میلادی غنا و کره جنوبی هردو به لحاظ تولید ناخالص اقتصادی در یک سطح قرار داشتند و درآمد سرانه آنها هم نسبتاً یکسان بوده است؛ سپس با تاکید بر روند تاریخی می‌گوید الان کره جنوبی و غنا را نگاه کنید که هرکدام از اینها کجا ایستاده‌اند و در ادامه می‌گوید فرهنگ کار، تلاش و خستگی‌ناپذیری برای قدرتمند کردن کشور در حوزه اقتصاد و صنعت در کره جنوبی به بار نشست و به دلیل اینکه همین فرهنگ در غنا وجود نداشت یا کم بود، کشور در همان سطح باقی ماند.

برگردیم به فرهنگ و هنر به مفهوم خاص کلمه. این واژه زمانی می‌تواند مورد توجه یک سیاستمدار قرار بگیرد که اساساً خودش دلمشغولی فردی داشته باشد. مسئولی که سینما، موسیقی، هنرهای تجسمی، نمایش و... را نشناسد و به آن علاقه‌مند نباشد، به واسطه اهرم بیرونی نمی‌توان در او تمنا و علاقه ایجاد کرد. مگر اینکه رئیس جمهور یک نگاه مدیریتی همه‌جانبه داشته باشد و حتی اگر خودش هم دغدغه فرهنگ ندارد وزیری را انتخاب کند که دلمشغولی این عرصه را داشته باشد و بداند جایگاه فرهنگ کجاست.

فراموش نکنیم که ملت ایران جزو معدود مللی است که در طول تاریخ فرهنگ‌سازی کرده و تحفه‌های ارزشمندی را برای جهان به ارمغان آورده است؛ از ادبیات و معماری گرفته تا موسیقی و در معنای عام‌تر فرهنگ حتی علم؛ اما متاسفانه ما نتوانسته‌ایم اینها را تدوین کنیم. اگر این نگاه همه‌جانبه مدیریتی در رؤسای جمهور وجود داشت منطقاً می‌توانستیم شاهد انتخاب افراد مناسب باشیم، در حالی که نگاهی اجمالی به مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در چهار دهه گذشته نشان می‌دهد تعداد وزیرانی که به لحاظ شاکله فردی، فرهنگی و هنری بوده‌اند بسیار اندک بوده و متأسفانه از آنجایی که فرهنگ و هنر به شدت گسترده و ساده تلقی شده هر کسی فکر می‌کند می‌تواند مدیر فرهنگی هنری شود. در حالی که اتفاقاً مدیریت فرهنگی جزو سخت‌ترین کارهاست چون با مجموعه ای از افراد خلاق روبرو هستید که روحیه خاصی دارند. نکته اینجاست که ما در این کشور به ذهنمان خطور نمی‌کند یک کارگردان سینما را برای مدیریت یک بخش صنعتی بگماریم چون معتقدیم یک حوزه تخصصی است و از او کاری برنمی‌آید. اما خیلی راحت یک مهندس و سیاستمدار را بر مسند مدیریت فرهنگی می‌نشانیم چون فرهنگ  و هنر را بسیار پیش پا افتاده تلقی می‌کنیم.

برای سیاستمدار ایرانی فرهنگ و هنر موضوعیت ندارد/ هدف و استراتژی؛ حلقه گمشده فرهنگ



سینما در سه سال گذشته وارد فاز دیگری شد و مانور مکرر بر کلیدواژه‌هایی همچون رونق و شکوه و تکیه بر آمارهای کمی در فروش، آن را در یک سراشیبی انداخت یا فرایند صدور پروانه ساخت تا تولید و اکران که عموماً دستخوش نگاه‌های سیاسی مختلف شده، در حالی که این‌ها مسائلی است که باید فراتر از جناح‌های سیاسی مدیریت شود. در عین حال سینماگران بسیاری در این شرایط منزوی شده‌اند. برون‌رفت از این وضعیت را چگونه می‌بینید؟

یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی که در حوزه فرهنگ و هنر درگیرش هستیم این است که در تعیین شاخص‌ها به کمیت‌های عددی خیلی بها می‌دهیم. البته این مسئله کم‌اهمیت نیست و من هم به فروش فیلم‌ها و بیننده‌اش بی‌اعتنایی نمی‌کنم و اتفاقاً یکی از شاخص‌ها هم می‌تواند همین باشد اما آیا فقط همین! که رویش مانور بدهیم و به آن افتخار کنیم؟ اتفاقاً چون فرهنگ و هنر حوزه کیفیت‌هاست بنیان شاخص‌هایش هم بایستی فرهنگی هنری باشد و بعد برویم سراغ کمیت‌های عددی. من هم به عنوان یک علاقه‌مند سینما خوشحال می‌شوم سالن‌ها پررونق باشد اما به چه قیمت؟ مطمئن باشید همین آثاری که ظاهراً امروز مورد اقبال قرار گرفته‌اند اگر وضعیت به همین منوال باشد مردم قطعاً در آینده آن‌ها را پس می‌زنند.

اما درباره نکته دوم که اشاره کردید باید بگویم بله متأسفانه چون نگاه ما به حوزه فرهنگ و هنر کمیتی است در نتیجه متوجه نیستیم یک مجموعه از کارگردانانی که آثارشان آورده‌های فرهنگی، هنری و اقتصادی داشته، وقتی امروز به هر دلیلی امکان فعالیت ندارند چه ضایعه بزرگی برای کشور به وجود می‌آید و فراموش نکنیم وقتی تولید آثار نمایشی به دلایل متعدد گران می‌شود منطقاً برای کارگردانان صاحب صلاحیت هم کمتر امکان تولید فیلم پدید می‌آید چون آقایان به سرعت برق و باد می‌خواهند چرتکه بیندازند که این قدر هزینه می‌کنیم پس فیلم چقدر فروش می‌کند و در نتیجه این کارگردان «برفوشه؟» و سراغش برویم یا با چه کسی کار کنیم یا نکنیم، در نتیجه خانه‌نشینی بسیاری از فیلمسازان صاحب صلاحیت به دو دلیل نگاه غلط مدیران و گران شدن هزینه‌های تولید اتفاق می‌افتد.

هیچ کس متوجه نبود شبکه نمایش خانگی و برخی رفتارهای نامناسب مدیران تلویزیون که اتفاقاً اهل فرهنگ و هنر هم نبودند برای اینکه آقا و خانم فلانی را متقاعد کنند در تلویزیون کار کند و حاضر بودند دستمزدهای عجیب و غریب به او بدهند، چه فاجعه‌ای را بر سر سینما و هنرهای تصویری آوار کرد. بنابراین گران شدن تولید نقش پررنگی در خانه‌نشینی بسیاری از فیلمسازان خوب دارد که نمی‌توانند به آن قواعدی که این سینمای سطحی و ساده‌انگار واردش شده تن بدهند و فقط حاضرند در چارچوب‌های خودشان کار کنند. 

یکی از مسائلی که ناظر به این بحث است همین بودجه‌های رانتی است که نهادهای مختلف از دولت دریافت می‌کنند و فیلم‌هایی می‌سازند که در گیشه عموماً شکست خورده‌اند و معادلات بودجه‌ای را هم تحت تأثیر قرار داده‌اند.

بله متأسفانه این درست است. البته من اسمش را بودجه رانتی نمی‌گذارم و می‌شود تعبیر دیگری برای آن به کار برد. بخش قابل توجهی از تولیدات سینمایی و شبکه نمایش خانگی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از بودجه‌های عمومی استفاده می‌کند. چون اقتصاد این کشور دولتی است به همین دلیل نمی‌شود به آن گفت رانتی.

اما نکته‌ای که در این میان وجود دارد این است که در کنار بودجه‌های کلانی که برای این آثار هزینه می‌شود اتفاق ناگوار دیگری هم افتاده، دو سه سالی است که بودجه‌های کلان را برای پروژه‌های مهم هزینه می‌کنند اما به دست چه کارگردانانی؟ کارگردانانی به شدت بی‌تجربه که من همیشه این حسرت را می‌خورم و می‌گویم شما که پول دارید و می‌خواهید درباره شهید شیرودی یا شهید احمد کاظمی فیلم بسازید چرا سراغ کارگردانان برجسته‌ای نمی‌روید که امتحان پس داده‌اند؟ ما درباره شهید احمد کاظمی نهایتاً یک یا دو بار می‌توانیم فیلم بسازیم. به دلیل اینکه شاید امکان اقتصادی آن فراهم نباشد و دیگر اینکه مگر جامعه چقدر می‌خواهد درباره او فیلم ببیند. خب فرصت ساخت این فیلم با یک کیفیت بالا را به کسی بدهید که به لحاظ تکنیک کارگردانی، قواعد هنری، مبانی زیبایی‌شناسی و قدرت درام امتحان پس داده است. اما توجیه آقایان این است که می‌خواهیم به جوانان میدان بدهیم.

یک زمانی رهبر معظم انقلاب در خصوص جوان‌گرایی تأکید کردند و امروز آقایان با این کارها دارند خواسته ایشان را به ابتذال می‌کشانند. مگر می‌شود شما جوان کم‌تجربه را وارد این حوزه کنید و پروژه سنگین به او بدهید؟ وقتی همه این موارد را کنار هم می‌گذاریم به یک تصویر می‌رسیم که به ما می‌گوید وضعیت فرهنگی کشور نامناسب و وضعیت سینمای کشور اسفناک است و شخصاً نه اینکه ناامید باشم اما اراده‌ای هم برای تغییر این وضعیت نمی‌بینم چون گمان می‌کنم مدیران نالایق برای اینکه بتوانند به بعضی جاها گزارش‌های بالادست‌پسند بدهند کماکان این وضعیت را ادامه خواهند داد.

از ممیزی و ممنوع‌الکاری تا مانع‌تراشی‌ها برای تولید و حضور نهادهای غیرمرتبط با سینما در تصمیم‌گیری‌ها و... از نگرانی‌های مهم اهالی سینماست، برای جمع‌بندی بحث به این نکته بپردازیم که در وضعیت فعلی توجه جدی به کدام مسائل سینمایی فوریت بیشتری دارد؟

من سال‌هاست می‌گویم جمهوری اسلامی استراتژی فرهنگی و هنری ندارد، در نتیجه راهبرد سینمایی و به تبع آن قانون سینما هم ندارد. تا زمانی که ما استراتژی فرهنگی و هنری و در بطن آن استراتژی سینمایی نداشته باشیم هر آنچه نامزدها می‌گویند راه به جایی نمی‌برد چون اگر آقایان ادعا دارند که به دنبال کاهش تصدی‌گری هستند باید بگویند مبتنی بر کدام قانون، برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری آینده‌نگرانه می‌خواهند آن را دنبال کنند؟

واقعیت این است که تا در تمام حوزه‌ها برنامه‌ریزی نباشد و استراتژی تدوین نشود شما نمی‌توانید به هیچ نقطه روشنی برسید. در استراتژی است که به انواع ژانر توجه می‌کنید، درام اهمیت پیدا می‌کند و زمانی که بخواهید پروژه‌ای را در موضوعات تاریخی، دفاع مقدس و... بسازید حتماً سراغ اهلش می‌روید. در استراتژی است که هر فردی را مدیر فرهنگی و وزیر ارشاد قرار نمی‌دهید. مهم است چه کسی وزیر ارشاد و رئیس سازمان سینمایی باشد که آن اهداف را محقق کند یا در بنیاد سینمایی فارابی، حوزه هنری و... چه افرادی باشند چون یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های استراتژی ایجاد هم‌افزایی برای رسیدن به هدف است. جلال‌الدین فارسی تعبیر زیبایی درباره استراتژی ملی دارد و می‌گوید: «استراتژی ملی به کارگیری منابع ملی است برای رسیدن به اهداف ملی». وقتی اهداف سینمایی ما مشخص نیست در نتیجه استراتژی سینمایی هم نداریم و این حلقه گمشده ماست. قانون سینما مهم است زیرا اجازه نمی‌دهد هر کسی که وزیر ارشاد و سازمان سینمایی شد مبتنی بر سلیقه خودش عمل کند و جلو نهادهای غیرمسئول و مداخله‌گر را هم می‌گیرد و به شکل قابل توجهی مداخلات را به حداقل می‌رساند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.