صدای دم برقی که بلند می‌شود، همسایه‌ها می‌فهمند حاجی، مغازه‌اش را باز کرده است.حرارت کوره که تن سیاه آهن‌ها را سرخ کند، وقت پتک‌زدن می‌رسد. آن وقت عابرانی که از جلوی دکان آهنگری حاج غلام رد می‌شوند، حس می‌کنند زمین دارد زیر پایشان می‌لرزد.

روز و روزگار چاقوهای نی‌ریزی

در راسته آهنگرهای نی‌ریز، صدا به صدا نمی‌رسد. آهنگرها با دست‌های پینه‌بسته عضلانی، پتک می‌کوبند روی سندان‌های برق‌افتاده. صدای پتک‌شان همه میدان را پر می‌کند. دود و دم کوره‌ها هم که تمامی ندارد. کوره‌ها با زغال‌سنگ‌های آخته، آهن‌های پت و پهن را گداخته می‌کنند تا آهنگرها بهتر بتوانند خم ‌شان کنند. در راسته آهنگرهای نی‌ریز همه چیز دود گرفته و چرکمُرد است، جز تیغه چاقوها. برق تیغه چاقوها حتی در تاریک و روشن کارگاه‌های آهنگری هم می‌درخشد...

این، تصویری است که همه نی‌ریزی‌ها آن را به خاطر دارند؛ وقتی از دور میدان اصلی شهر می‌گذشتند. حالا البته سال‌هاست که راسته آهنگرهای نی‌ریز هم، رونق همیشگی‌اش را ندارد. خیلی از مغازه‌ها دیگر کسی کرکره‌شان را بالا نمی‌دهد. از آن کاسبانی که صبح زود، درِ کارگاه را باز می‌کردند و تا کوره گرم بشود، جلوی کارگاه را آب و جارو می‌کردند هم دیگر خبری نیست. در حاشیه میدانی که تا همین سال‌های نچندان دور، پر بود از دکان‌های آهنگری، حالا فقط چند تا دکان پیدا می‌شود که هنوز از آن‌ها صدای پتک می‌آید. آهنگرهای قدیم نی‌ریز، یا عمرشان را به زنده‌ها بخشیده‌اند یا از آهنگری دست کشیده‌اند. غلام زحل، پسر علی‌آقای آهنگر اما هنوز شغل آبا و اجدادی‌اش را دارد؛ شغلی که در نی‌ریز، پیشه‌ای باستانی به حساب می‌آید.

آهنگران نی‌ریزی خودشان را بازماده آهنگران باستانی نای‌ذی می‌دانند

عمر «داریوش بزرگ» و پسرش «خشایارشا» به نبرد گذشت؛ نبردهای گوناگونی که در گوشه و کنار قلمرو وسیع ایران‌زمین رخ می‌داد. در همان سال‌ها که معماران و هنرمندان ایرانی، سنگ به سنگ و خشت به خشت، شهر اعجاب‌انگیز «پارسه» را شکل می‌دادند، سربازان ایرانی، بسیار دورتر از سرزمین مادری، مشغول جنگ با دشمنانی بودند که می‌خواستند قلمرو وسیع شاهنشایی ایران‌زمین را تکه تکه کنند. از مصر تا یونان، حکمرانان محلی در ساتراپی‌ها، سر به شورش برداشته بودند و ارتش وسیع هخامنشی باید این شورش‌ها را می‌خواباند؛ شورش‌های خونینی که جز با شمشیر و سرنیزه نمی‌شد آن‌ها را به‌سامان کرد.

مهم‌ترین نبردها در این میان، نبردهای تاریخی ایرانیان و یونانیان بود. یونانی‌ها که بارها از ارتش هخامنشی شکست خورده بودند، برتری این سپاه را در تجهیزاتی می‌دانستند که بزرگ ارتش‌تاران، نفرات بی‌پایان خود را به آن‌ها مجهز کرده بود؛ از زره و کلاه‌خود گرفته تا شمشیر و سرنیزه.

ادوات جنگی در روزگار پادشاهان هخامنشی، کمی دورتر از پارسه، در شهری نسبتا بزرگ ساخته می‌شد که «نای‌ذی» نام داشت. نای‌ذی با کوره‌های بزرگ آهنگری، کارگاهی وسیع بود که جنگ‌افزارهای ارتش را تأمین می‌کرد. بعدها در طول تاریخ، کوره‌ها و صنعت باستانی آهنگری در این شهر ماند و ماند. نی‌ریز امروز هم کوره آهنگری کم ندارد؛ هرچند بسیاری از دکان‌های آهنگری، حالا جای‌شان را به کسب و کارهای دیگر داده‌اند. دکان آهنگری حاج غلام زحل اما هنوز پا برجاست و کوره‌اش هنوز داغ است. آهنگران نی‌ریزی خودشان را بازماده آهنگران باستانی نای‌ذی می‌دانند. پدران‌شان نیزه‌سازهای ماهری بودند، آن‌ها هم چاقوسازانی زبردست هستند.

روز و روزگار چاقوهای نی‌ریزی

عابرانی که از جلوی دکان آهنگری رد می‌شوند، زمین زیر پای‌شان می‌لرزد

حاج غلام زحل از آن صنعتگران قدیمی است. کلید را که در قفل قدیمی دکان می‌چرخاند، بسم‌الله می‌گوید. بعد کرکره‌های آهنی کارگاهش را بالا می‌دهد. صبح‌ها وقتی هنوز دیگر کسبه، دکان‌هایشان را باز نکرده‌اند، دکان آهنگری او باز است. او اول صبحی، خاکسترهای سرد شده کوره را جمع می‌کند. کارگاه آهنگری‌اش شلوغ‌تر از آن است که بشود جارو کشید به کف خاکی آن. اما جارو کردن خاک و خاک‌روبه جلوی مغازه، حکایت همیشه صبح‌های حاج غلام است. از آب پاشیدن و جارو کشیدن جلوی کارگاه که فارغ بشود، چند تکه زغال‌سنگ می‌اندازد توی کوره و کبریت می‌کشد به تن سیاه زغال‌سنگ‌ها. زغال‌سنگ‌ها البته مثل زغال‌های دیگر نیستند که با شعله کبریت هم گُر بگیرند. حالا نوبت دم آهنگری است که باد را بدمد به کوره، تا زغال‌سنگ‌ها سرخ بشوند.

صدای دم برقی که بلند می‌شود، همسایه‌ها می‌فهمند که حاجی، مغازه‌اش را باز کرده است. بعد نوبت آهن‌هایی می‌شود که باید توی کوره، سرخ بشوند. حرارت کوره که تن سیاه آهن‌ها را سرخ کند، وقت پتک‌زدن می‌رسد. آن وقت عابرانی که دارند از جلوی دکان آهنگری حاج غلام رد می‌شوند، حس می‌کنند زمین دارد زیر پای‌شان می‌لرزد. پتک‌هایی که حاج غلام می‌زند، حتی حالا در پیرانه‌سری آن قدر محکم هست که هم زمین را بلرزاند و هم آهن‌های تفتیده را شکل بدهد.

آن‌ها هرجا که باشند، کارشان آهنگری است

او پتک‌زدن را از پدرش آموخته است. از وقتی چهار پنج سال داشته در کارگاه پدرش کار می‌کرده. علی‌آقای آهنگر از آهنگرهای قدیم نی‌ریز بوده که حالا سال‌هاست عمرش را به پسرش بخشیده و جایی در آرامستان قدیم نی‌ریز آرام گرفته است. صدای پتک‌های او اما هنوز در گوش حاج غلام هست. علی‌آقا هر چه فوت و فن بلد بود به پسرش آموخت. از شانزده هفده سالگی غلام، دیگر آهنگر ماهری بود؛ آهنگری که می‌توانست نانش را از دل آهن‌های تفتیده بیرون بکشد. او چند سال بعد کارگاه خودش را بنا کرد؛ جایی در راسته آهنگرها و نزدیک دکان پدرش.

حالا از دکان پدر حاج غلام خبری نیست. بخشی از مغازه‌ها حالا جزیی از میدان اصلی شهر شده اما دکان حاج غلام هنوز پابرجاست؛ جایی برِ میدان.

پسرهای حاج غلام هم کار پدرشان را دنبال می‌کنند. حاج غلام چهار تا پسر دارد که سه تایشان آهنگر هستند. دو تایشان در همین نی‌ریز کارگاه دارند و یکی‌شان بار و بندیل بسته و به سیرجان رفته است. آن‌ها هرجا که باشند، کارشان آهنگری است. یا به سنت همکاران نی‌ریزی‌شان چاقو می‌سازند یا به فراخور نیاز مشتری‌هایشان دیگر اقلام آهنی.

آهنگران نی‌ریزی همه‌شان چاقوسازان ماهری هستند اما چاقو، تنها محصول کارگاه‌های آهنگری‌شان نیست. اره، کلنگ، تیشه تبر، پتک، قیچی، دوکارد و هزار یک چیز دیگر، اقلامی است که در کارگاه‌های آهنگری نی‌ریز ساخته می‌شود.

ماشین‌ها که اسقاط می‌شوند، آهنگرها به سراغ‌شان می‌روند

آهنگران باستانی نی‌ریز، آهن مورد نیازشان را از دل سنگ آهن‌ها و کوره‌های ذوب آهن بیرون می‌کشیدند؛ کوره‌هایی که هنوز آثاری از آن‌ها در نی‌ریز و اطراف آن باقی مانده است. یا معدن‌کاران باستانی معدن «چغارت» از آن سوی کویر یزد سنگ‌آهن‌هایشان را به نی‌ریز می‌رساندند یا معدن‌کاران باستانی «سیرگان» از معدنی که حالا «گل‌گهر» خوانده می‌شود، خوراک کوره‌های آهنگری نی‌ریز را تأمین می‌کردند. شاید هم معدن‌کاران باستانی خراسانی، از شهری تاریخی به نام «سنگان»، سنگ‌آهن‌ها را بر پشت شترها بار می‌کردند و به نی‌ریز می‌فرستادند.

حالا اما سال‌هاست که آهنگرهای نی‌ریزی، آهن‌های آماده مناسب دیگری برای کارشان دارند. ماشین‌ها که اسقاط می‌شوند، آن وقت آهنگرها به سراغ‌شان می‌روند تا بتوانند از بخش‌های آهنی‌شان، خوراک چاقو و اره و تیشه‌یشان را فراهم کنند.

میل پلوس، کمک فنر، اکسل، شاتون‌ها و هزار و یک جای دیگر ماشین می‌تواند به کار آهنگرها بیاید. حاج غلام، دوستانی دارد که آهن اتوموبیل‌های اسقاطی را به او می‌فروشند. کارگاه او، پر از این آهن‌هاست. آهن‌هایی که آهنگران نی‌ربزی به آن‌ها «آسری» می‌گویند. آسری‌ها بزودی یا تیغه‌های براق چاقو می‌شوند، یا دندانه‌های تیز اره؛ یا لبه برق افتاده تیشه و کلنگ یا حجم سنگین پتک و چکش. همه و همه این اقلام آهنی از همین ماشین‌های زهوار دررفته درست می‌شود؛ البته که هنر دست صنعتکاری مثل حاج غلام زحل را نباید از قلم انداخت.

حالا دور، دور کاردهای میوه‌خوری است ;i در اشکاف آشپزخانه‌ها  جولان بدهند

دکان آهنگری حاج غلام زحل، پر است از اقلام آهنی؛ اما آن وسط حساب تیغه‌های چاقو، از حساب دیگر خنزر پنزرها، جداست. اینجا، آهنگرها وقتی آهنگر می‌شوند که بتوانند چاقو بسازند. چاقوسازی هنر و صنعت باستانی نی‌ریزی‌هاست و اگرچه حالا زنجانی‌ها مدعی آن هستند اما اسناد متقن تاریخی، این امتیاز را به شهرنشینان حاشیه پارسه می‌دهد. چاقوهای نی‌ریزی تا همین روزگار معاصر برای خودش اسم و رسمی داشت. کمتر داش‌مشتی و پهلوانی پیدا می‌شد که یک چاقوی دسته‌استخوانی نی‌ریزی به پر شالش نباشد یا قداره‌ای از فولاد آب‌دیده نی‌ریز به دیوار سرایش آویزان نباشد. آن وقت‌ها حرف اول آخر را تیزی‌ها می‌زدند. حالا البته خبری از آن برو و بیاها نیست. دیگر کی حوصله دارد، چاقو با خودش ببرد و بیاورد تا شاید یک بار برای پوست کندن سیبی یا خیاری، برق تیغه‌اش را به خودش و دیگران نشان بدهد. حالا دیگر روزگار چاقو و چاقوکشی نیست. حالا دور، دور کاردهای میوه‌خوری است که در اشکاف آشپزخانه‌ها یا کشوی کابینت‌ها جولان بدهند و عرض اندام کنند.

آهنگرهای نی‌ریز اما هنوز نمی‌توانند از این هنر باستانی دست بکشند. آن‌ها باز هم چاقوهای ضامن‌دار می‌سازند تا شاید رهگذری که از جلوی میدان رد می‌شود، هوس کند و یکی‌شان را بخرد.

صدای کوره، برای آهنگرها، آوای کار و زندگی است.

حاج غلام زحل، از چاقو که حرف می‌زند، خون می‌دود زیر پوستش. دست‌های زنگ‌گرفته پینه بسته‌اش جان می‌گیرد. انگار بخواهد از عشقی قدیمی سخن بگوید، گلویش را صاف می‌کند. بالای سرش را نشان می‌دهد و تک و توک، تیغه چاقویی که هنوز بر دیوار دود گرفته کارگاهش مانده است؛ جایی کنار عکس قدیمی امام(ره) و آقای «فال‌اسیری» که مراد همه نی‌ریزی‌هاست.

از چاقو و چاقوسازی که بپرسی، تا شب حوصله دارد برایت گپ بزند. همان اول انگار، این گفت‌وگوی عاشقانه، موسیقی دل‌نوازی را کم داشته باشد، برمی‌خیزد و کوره‌اش را روشن می‌کند. صدای کوره، برای آهنگرها، آوای دل‌انگیز کار و زندگی است.

تسمه کلفتی را نشان می‌دهد که احتمالا کمک‌فنر کامیونی است که سال‌ها در جاده‌های خاکی، گاز داده و بار برده است؛ کامیونی که حالا معلوم نیست کنج کدام گاراژ، باد چرخ‌هایش برای همیشه خالی شده است. تسمه را سبک بلند می‌کند و می‌گذارد توی کوره تا برای ما چند تا رهگذر کنجکاو نشان بدهد که روزهای سال و ماهش را چطور گذرانده است.

همه کارِ آهنگرها از همین جا شروع می‌شود. آن‌ها تیغه‌ها را در کوره می‌تابانند و بعد آن‌ها را چکش می‌زنند تا مثل تیغه‌ها نازک بشوند یا مثل پتک و چکش، قطور.

آسری‌ها بیشتر قرار است چاقو بشوند؛ چاقوهای ضامن‌دار

پتک آهنگرها می‌تواند آسری‌ها را جمع کند و از آن‌ها پتک و چکش بسازد، یا نازک کند تا تیغه چاقو و قیچی درست بشود. بیشتر آسری‌ها اما قرار است چاقو بشوند. چاقوهای ضامن‌داری که با فشار دست، اهرم آهنی‌شان کنار ‌می‌رود و تسمه فنری داخل آن، تیغه را بیرون می‌اندازد. چاقوسازهای نی‌ریزی همان‌قدر که در ساخت تیغه‌ها استاد هستند، همان‌قدر هم در کار ساخت ضامن‌ها مهارت دارند.

هر چاقوی ضامن‌دار، غلافی دارد که تیغه، درون آن جا می‌گیرد. پشت لولایی که تیغه و غلاف را به هم وصل کرده است، تسمه باریکی آهنی قرار دارد که کار فنر را انجام می‌دهد. آهنگرها خوب بلدند به آهن‌ها حالت فنری بدهند. آن‌ها با چند بار حرارت دادن و سرد کردن آهن، می‌توانند تیغه‌های استیل هم بسازند و هزار یک جور آهن دیگر که هر کدام به کار ساخت وسیله‌ای می‌آید.

غلاف‌ها معمولا از جنس آلومینیوم هستند. دو لایه آلومینیوم از بالا و پایین، تیغه چاقو را در خودشان می‌گیرند. لولا و فنر آن اما آهنی است. دسته‌های چوبی هم رونق دارد البته.

روز و روزگار چاقوهای نی‌ریزی

هر چاقوی ضامن دار، دسته‌ای هم دارد که درواقع همان غلاف آلومینیومی است که با لایه‌ای پلاستیکی روکش شده باشد. آهنگرهای نی‌ریزی به این لایه «دلق» می‌گویند که احتمالا تغییریافته همان «طلق» است. دلق‌ها در این روز و روزگار، پلاستیکی هستند اما قدیم‌تر از شاخ گاو ساخته می‌شدند. اعیان‌ها از شاخ کل و بز و قوچ و میش هم استفاده می‌کردند که در ارتفاعات دور و نزدیک اطراف نی‌ریز زیست می‌کردند و هنوز هم کم و بیش پیدا می‌شوند.

بعضی‌ها هم البته ترجیح می‌دادند که دلق چاقوی‌شان از جنس سفید استخوان باشد. استخوان‌های درشت گاو برای این کار، بسیار مناسب بود و «چاقوهای دسته‌استخوانی» از همین‌جا اسم و رسم پیدا می‌کردند.

نان چاقوسازهای نی‌ریزی سال‌هاست که از تیشه و کلنگ در می‌آید

حاج غلام زحل، نه اهل چاقوکشی است و نه اهل قداره‌بندی. با آن که همه عمرش را چاقو ساخته، یادش نمی‌آید که برای خودش هم چاقویی درست کرده باشد. حتی همین حالا هم در خانه‌اش خبری از چاقوهایی که خودش ساخته باشد نیست. می‌خندد که «چاقوهایی که ما می‌سازیم گران است و خودمان نمی‌توانیم آن را بخریم.» می‌گوید: «در آشپزخانه ما هم جز چاقوی میوه‎‌خوری و کارد آشپزخانه، چاقوی دیگری پیدا نمی‌شود.» اما دکان حاج غلام پر از چاقوهای رنگ به رنگ و شکل به شکل است؛ چاقوی شاخی، چاقوی ضامن‌دار، کارد سلاخی، ساطور و هزار و یک جور تیزی دیگر.

توی کارگاه او تا دل‌تان بخواهد تیشه و کلنگ هم هست. تیشه‌ و کلنگ‌هایی که او می‌سازد، بیشتر برای کندن زمین استفاده می‌شود؛ برای درخت کاری در بیابان. دور تا دور نی‌ریز بویژه بین نی‌ریز و استهبان، پر است از انجیرزارها. انجیرزارها، باغ‌های تُنُکی هستند که دست کشاورزها آن‌ها را در دل تپه‌ماهورها ایجاد کرده است. زمین‌هایی که گود می‌شوند تا درخت‌های انجیر را روی سینه‌یشان جا بدهند و آرام آرام بشوند انجیرزار، همه و همه با تیشه و کلنگ‌هایی حفر می‌شوند که آهنگرهای نی‌ریزی ساخته‌اند.

نان چاقوسازهای نی‌ریزی حالا دیگر سال‌هاست که از تیشه و کلنگ در می‌آید که ابزار کشاورزی است و از «دوکارد»هایی که ابزار پشم‌چینی چوپان‌هاست.

حاج غلام زحل، تیغه‌ای فولادی است که هیچ باد و بیدمی نمی‌تواند او را خم کند

حاج غلام زحل، نعل اسب هم می‌سازد اما هیچ اعتقادی به بخت و اقبال ندارد. او معتقد است آدمی که نان حلال درمی‌آورد، کاری به کار خوش‌شانس و بدشانسی ندارد. او یاد گرفته است که نانش را از دل کوره‌های گدازان و آهن‌های تفتیده دربیاورد. سال‌های سال آهنگری و آب‌دیده شدن در کوره‌های زندگی از حاج غلام زحل، تیغه‌ای فولادی ساخته که هیچ باد و بیدمی نمی‌تواند او را خم کند. آدمی مثل او چرا باید به شانس معتقد باشد؟

او یک عمر نان حلال بر سر سفره زن و فرزندش برده است. پسرانش هم از او، همین رسم را آموخته‌اند. برای همین هم به همان کاری مشغول شده‌اند که حرفه پدری‌شان است. آن‌ها میراث‌دار صنعتی باستانی هستند و البته پاسدار مرامی ماندگار که یک عمر تیزی می‌سازد اما دلی را نمی‎خراشد، پای کوره عرق می‌ریزد تا شرمنده عمرش نباشد و بر سندان‌های سخت پتک می‌کوبد تا نگذارد زندگی، استخوان‌هایش را در فراز و فرودهای روزگار نرم کند.

حاج غلام زحل، نمونه زنده یک صنعت‌گر هنرمند و پاکدست ایرانی است؛ صنعتگری از نسل صنعتگران باستانی ایران‌زمین.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.