بنر بزرگ نصب شده ای که نشان می دهد اینجا مجلس روضه ای برپاست در حاشیه خیابان و روبروی موسسه جوانان آستان قدس رضوی ، کافی است تا هر کسی که بنرو پرچم های سیاه رنگی که در امتداد آن نصب شده رادید،بداند اینجا محفل اشک است و درش به روی همه باز، اما اینجا یک فرق با دیگر محافل دارد و آن حضور نوجوانانی است که برای خدمت در این مراسم صف کشیده اند و می خواهند ارادت خود را به امام و یارانش نشان دهند، نوجوانانی که عضو طرح «بی نهایت» موسسه جوانان آستان قدس بودند و هستند و حالا می خواهند برای برپایی مجلس عزای سیدالشهدا(ع)، بی نهایت خدمت کنند.
نوجوانی که سربند «همه خادم الرضاییم» بر سر دارند
پرچم ها را که رد می کنم جلوی در اصلی نوجوانی 13،14 ساله ایستاده است و به همه خوش آمد می گوید، چند قدم بعدتر، مسیر ورود عزاداری خواهران از برادران در فضای موسسه جدا می شود، سمت ورودی خواهران می روم، ابتدای هر مسیر ایستگاه چای صلواتی گذاشته اند که با قندهای بسته بندی و استکان های شیشه ای انگشتی از مهمانان پذیرایی می کنند. داخل چادر ایستگاه، چند نوجوان ایستاده اند که سر بند «همه خادم الرضاییم» را بر سر دارند و تکاپوی رساندن به موقع چای را به مردم دارند تا مبادا برای مجلس امام حسین(ع) کم بگذارند، مهدیس 15 ساله که او هم یکی از «بی نهایت» هاست چای و قند بسته بندی را به من تعارف می کند،بدون قند، چای را می خورم و به سمت مراسم می روم. توی مسیر هم این نوجوان های دوست داشتنی که همه همان سربند «همه خادم الرضاییم» را روی سر دارند هر چند قدم دیده می شوند، بعضی هایشان جدیدالورودها و بقیه افرادی اند که به این مجلس آشنا و چند سال است پای ثابت این روضه ها هستند و مهمانان را راهنمایی می کنند. بعضی ها مهر و کیسه پلاستیکی برای نگهداری کفش ها تعارف می کنند،بعضی هایشان سقای آب شده اند و برای آنها که سختشان است از جای خود برخیزند و به سمت کلمن های آب که در گوشه مراسم گذاشته شده بروند، آب را هدیه می کنند.
نوجوان های کتاب خوان
گوشه ای از مراسم چند نوجوان کنار غرفه فروش کتاب هایی که نشر موسسه جوانان است ایستاده اند و مهمانان و نوجوانان را تشویق به خرید می کنند. «راه واژه ها»، «عیار تجربه»، «عرفان امین»، «معمای خیر و شر»، «تواضع»، مجموعه چند جلدی معارف اسلامی ویژه نوجوان ها، «نردبان آسمان»، زندگینامه عرفا و ... بخشی از عناوین کتاب هایی است که روی میز دیده می شود. نوجوانی که پشت میزی که کتاب ها روی آن چیده شده ایستاده با اعتماد بنفس بالا، به سوالات مادرانی که به دنبال کتاب خوب برای خود و فرزندان نوجوانشان هستند پاسخ می دهد. می پرسم تو به موضوع تمام کتاب هایی که اینجا گذاشتی مسلط هستی؟ «بله» محکمی نثارم می کند. لذت می برم از صلابت پاسخش. کتاب ها با 40 درصد تخفیف به فروش گذاشته شده و سعی می کند مرا، نوجوانان و مادرانی که سری به این غرفه زده اند را ترغیب به خرید کتابی کند، زهرا که کلاس یازدهم را گذرانده می گوید: بیشتر این کتاب ها را خوانده و توی کتابخانه خودش دارد، خوشحالی ام بیشتر می شود و احسنتی می گویم و از او و دوستش که مسئولیت این میز را در این شب ها دارند ،خداحافظی می کنم.
کربلایم را از همین مراسم می گیرم
زیر پرچم بزرگ «یا ابالفضل(ع)» که با رنگ سفید روی قرمزی پرچم خودنمایی می کند آرام ایستاده است و مهمانان را با مهربانی که در صدا و صورتش وجود دارد هدایت می کند.،حُسنا که در مقطع متوسطه دوم درس می خواند و جزو «بی نهایت» است، گویی مانند اسمش، نمادی از مهر و عاطفه است ودرباره حضورش در این مراسم می گوید: هر شب یک جا خدمت می کنم، گاهی در چایخانه، گاهی جلوی در خیر مقدم می گویم، گاهی در حسینیه کودک و هر کاری که از دستم برآید انجام می دهم.، وقتی از او می پرسم چرا اینجا آمده ای جوابش مرا در بُهت فرو می بردو از این همه معرفتش و به او غبطه می خورم. می گوید: ما به مجلس روضه امام عادت کردیم،اینجا محل انس و آرامش من است، هر سال کربلایم را از همین مراسم می گیرم، سال گذشته هم در این محفل خدمت می کردم و کربلایم را آقا جور کردند، از حُسنا می خواهم برای من هم دعا کند تا کربلایم را از این محفل بگیرم، چشم می گوید و از هم دور می شویم.
محفلی هم برای بزرگترها، هم کوچکترها
می روم بین جمعیتی که در محوطه موسسه نشسته اند، آقایان جلوی مراسم و خانم ها با فاصله پشت سرشان. پرچم های بزرگ سرخ رنگی که به اسم امام حسین(ع) و حضرت اباالفضل(ع) مزین شده دو طرف جایگاه نصب شده است. گوشه و کنار مراسم تصویر شهدای خدمت، شهید جمهور وهمراهانش به چشم می خورد. دقیقا کنار جمعیت پرچم بزرگتری نصب شده که متراژش چندین برابر پرچم های معمولی است ورویش نوشته شده «السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)».
پشت سر مکانی که برای خانم ها مفروش شده فضای بزرگی است که صدای بازی کودکان به ویژه پسر بچه ها به گوش می رسد ، یکی از خانم ها که فرزند کوچکی دارد می گوید: مراسم های موسسه را به خاطر اینکه در فضای باز و آزاد در شب برگزار می شود و جا برای بازی بچه ها هم دارد و هوایش مطبوع است دوست دارد. از طرفی مراسم به گونه ای برگزار می شود که خسته کننده نیست. هم مداحی خوبی دارد و هم سخنران خوبی که حرف های جدیدی می زند که به درد مردم می خورد. نگاهش جدید است و حرف های تکراری نمی زند.
یکی دیگر از مادران که با سه دختر قد و نیم قد و همسرش به این مراسم آمده می گوید: یکی از خوبی های این مراسم وجود حسینیه کودک است. یکی از دختران من 4، 5 ساله است و از همان ابتدا دخترم را به مربیان حسینیه می سپارم و انتهای مراسم به سراغش می روم،هم او از این مراسم لذت می برد و خسته نمی شود هم من با خیال راحت عزاداری می کنم.
امام حسین(ع) کجای زندگی ما قرار دارد؟
مراسم از ساعت 20:30 دقیقه با قرائت قرآن شروع شده و بعد هم مداح مراسم جواد قربانپور زیارت عاشورا می خواند و چه خواندنی، او آن قدر زیارت عاشورا را پرشور می خواند که اشک ها را میهمان چشم ها کرده و برخی همین اول کار، فغانشان بلند شده است.
بعد از آن آیت الله سیداحمد حسینی خراسانی به ایراد سخن می پردازد، صحبت هایش جوری است که اگر نخواهی هم دلت می خواهد گوش بدهی، از آن مدل سخنوری ها که مخاطب را میخکوب می کند، از آنها که وقتی کلامش تمام می شود از خودت سوال می کنی من چه نسبتی با این کلمات دارم؟
آیت الله حسینی خراسانی از عطر حسین در زندگی امروز و دیروز گفت. اینکه عطر حسین برای تغییر و تحول بنیادی هر فردی کافی است. بعضی ها امام حسین(ع) را حصر زمانی کرده اند و او را فقط در روز عاشورا و محرم و مجالس گریه و اشک خود می خواهند اما باید پرسید، امام حسین(ع) در انتخاب رشته، شغل، تربیت فرزند، انتخاب همسر، تعامل با دیگران و خانواده، معاملات و امور تجاری و حتی نوشتن مشق شب فرزندمان چه نقشی دارد و کجای زندگی ما قرار دارد؟!
او در ادامه می گوید: هر لحظه انسان در صف حق و باطل و انتخاب حق و باطل ایستاده است. هر روز در صحنه آرایی حق و باطل قرار دارد. اگر اهل توبه نیستید لااقل اهل محاسبه باشید و ببینید امروز در کاروان یزید بودید یا حسین بن علی(ع)، این است معنای «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، قرار است در تمام طول زندگی از منش و بینش امام پیروی کنیم نه این که فقط شب های جمعه و برای گریه او را طلب کنیم.، باید از «من» خود عبور کنیم تا به امام برسیم.
صحبت های سخنران که تمام می شود، قربانپور به میدان روضه می آید و چنان رزمنده ای از دشت کربلا می گوید و بعد نهیب می زند به حادثه سقیفه، آخر مگر می شود روضه پسر فاطمه(س) باشد و یاد مادر نکرد، فریاد یا زهرای جمعیت بلند می شود، همه یک صدا این نام عزیز و بزرگ را که زمین و زمان را به لرزه می آورد به زبان می آورند و در نهایت مراسم با ذکر یا حسین(ع) تمام می شود.
مراسم که تمام می شود میهمانان مجلس عزای اباعبدالله به سمت درب خروجی می روند که با پذیرایی متفاوتی روبرو می شوند؛ همان نوجوان ها به صف ایستاده اند و با احترام ظرف های الویه و کمی نان را تعارف می کنند.
نظر شما