امید مافی- چه ساده بودیم ما. ما جماعت خوش باور که فکر میکردیم آشیانهبانی با آن همه هیمنه اگر روزه سکوت را بشکند، شهر آنی به‌هم خواهد ریخت و دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

 اما مردی که وعده داده بود پس از گرفتن نبض تراکتور رازهای سر به مُهر را یکی یکی فاش کرده و پشت سفله‌ها را به خاک خواهد مالید، در میدان عمل، پیراهن محافظه‌کاری را بر بند رخت پهن کرده و در قامت شوالیه‌ای بی‌باک! گفته: « برای کسانی که اطلاعات غلط به مردم می‌دهند و می‌گویند من اول تیم ملی را گارانتی کرده و بعد به تراکتور رفته‌ام، متأسفم. اگر مدرک و سندی در این باره دارند بیاورند ارائه بدهند. اصلاً ببرند پیش کمیته انضباطی و آنجا حتماً رسیدگی می‌کنند، اما اینکه بخواهند فقط دروغ بگویید و تهمت بزنند درست نیست».
آقای بیرانوند عزیز! باور کنید نیازی به تیز کردن تیغ و تبر و قیچی نیست. ما که اینجا برای قسر دررفتن از زیر یوغ زندگیِ سخت، هیچ مدرکی نداریم، چگونه باید دنبال سندی در مدح و زمّ شما بگردیم و صبح علی‌الطلوع زیر مهتابی نیم سوخته کمیته انضباطی منتظر جنابتان باشیم؟
اصلاً به ما چه که تافته‌های جدابافته این روزها از ۱۰ میلیارد و ۲۰ میلیارد منزجرند و با نازک کردن پشت چشم، فوتبال را به نقطه‌چین کشیده‌اند. اینکه شلم شوربای فوتبال تعبیر کدام کابوس است و چرا بند ناف این کودک سر راهی را دور گردن بهتان، افترا و تطمیع پیچیده‌اند، چه دخلی به ما دارد؟
جا دارد همین جا همراه اسب‌هایی که در سلول‌های خاکستری مغزمان شیهه می‌کشند اعلام ‌کنیم: حال همه ما خوب است و در ۹۰ دقیقه‌های سُکرآور نه هوا گُر خواهد گرفت و نه غلظتِ قند ساده‌دلان بالا خواهد رفت.
المنه‌الله به یُمن حضور حماسه سازان بی‌حماسه، فوتبال منزه‌تر از هر وقت دیگر راه خودش را می‌رود و با کژی تناسبی ندارد. این وسط هم اگر چندرغاز به حساب عالیجنابان واریز می‌شود، محض پر شدن شکم‌هایی است که در هر شرایطی سیر نمی‌شوند!
اما اینکه بیرو خان افاضه فرمودند: «بچه پانزده‌ساله نیستم که با توصیه کسی به تراکتور بروم» نیز متین جلوه می‌کند. به هر حال باید پذیرفت بیرو امروز ۳۲ سال دارد و برای پرو کردن خلعت جدید نه نیازی به توصیه اقرباست و نه نفرین اشقیا. استاد حاشیه‌ها را زنده زنده بلعیده و برای نشاندن گلخنده‌ها بر لبان پرشورها از میدان آزادی تا میدان ساعت یک نفس کوبیده و ثانیه‌ای به صفرهای قرارداد خود فکر نکرده است!
همین جا ازایشان که محبت کرده و رپرتاژ دلخواه خود را گوش به گوش این بازار کساد رسانده قدردانی کرده و آرزو می‌کنیم شکایت درویش و زعما به جایی نرسد تا نامبرده روی دیرک دروازه ضرب بگیرد و به عشق اشک‌های نچکیده و لبخندهای نریخته قفلی محکم به قصرهای طلایی بزند!
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.