۱-در مخیله مدافع یارکوب «لیون» که روزگاری ملودی های نافرجام را زیر گوش سیم خاردارهای لوشامپیونه زمزمه می کرد، نمی گنجید که آسمان بختش روزی چنان ستاره باران شود که ده هزار دوآتشه روی سکوهای نقش جهان دم بگیرند و به خاطر فرمانده ای که اُپرای درد را در گلوی رقیبان جا داده هلهله کنند.
آنجا کمی دورتر از کلیسای وانک که غرق در تبسم بابانوئل و تفرعن کاج ها بود، مردی برای آنکه شادباش سال نوی مسیحی را برای بانویش در شمال پاریس بفرستد، پنج بار پشت دست قشون نگون بخت بنفش ها را داغ گذاشت و یک تنه در فراسوی نگاه نصف جهانی ها هروله کرد. همو که در مدت کوتاه حضورش در پیرامون زاینده رود توانسته سرنوشت را به تیری رها شده از کمان بدل کند و پاورچین پاورچین به ایستگاه قهرمانی نیم فصل نزدیک شود.
۲-از سن اتین تا الزمالک و التعاون و از آنجا تا ام صلال و سپاهان راه کمی نبود.موسیو با چشم های سبز لابد این را می دانست که وقتی در گرم و میش هوا قدم در فرودگاه اصفهان گذاشت، سر را برگرداند و جاده های پشت سر را لختی در ذهن خویش مرور کرد. برای پاتریس کارترون که درست هفده سال پیش با پیراهن«کن» چهار گوشه مخمل سبز را بوسید، لحظه ها در تلاطم و تموج سپری شد و هرگز در این سال ها به رمل و اسطرلاب متوسل نشد. او برای آنکه شانزده نیمکت را عوض کند و به سرزمین آریایی ها برسد، شانزده سال جنگید و پاپس نکشید تا خوشوقت و خوشبخت در میانه زمستانِ ناچار، طعم نقل و پولکی را بچشد و در چهار باغ عباسی به ندیم مردمانی بدل شود که با قلب های زنگار گرفته به قهرمانی دوباره سپاهان می اندیشند. به رستگاری پس از ده سال سکوت تا جهان را از چشم های نافذ یک فرانسوی پلک بزنند و عاشقانه ترین ترانه ها را زیر گوش سی و سه پل بخوانند.
۳-غروب آدینه وقتی ده هزار سینه چاک آتشبازی زردها را به تماشا نشستند و با جرعه ای تبسم ورزشگاه را ترک کردند، این سپاهان بود که در یک قدمی تسخیر نیم فصل قرار گرفت... تلخ یا شیرین روزهای برزخی زردها با موسیو مورایس به پایان رسیده و سکانداری پنجاه و چهار ساله با تغییر دکوراسیون و تاکتیک با هر نگاه خویش کرشمه می ساید و به تعبیر خواب های مردمان پایتخت شاه عباس صفوی فکر می کند. ارتش تا بن دندان مسلح کارترون به امتیاز ۳۱ رسیده و آماده است با واریز سه امتیاز دیگر در واپسین دوئل، پرچم زرد را بر ستیغ سربلندی بیفرازد. جهان همپای کارترون می رقصد وقتی او قصد دارد جشن تولدش را به تعویق بیندازد تا در بعدازظهر سرد قلعه حسن خان عشق فوتبال ها دو فیلم را با یک بلیت نظاره کنند.اکشن قهرمانی نیم فصل و البته درام میلاد تنِ یک مربی.
۴-«بازی خیلی زیبایی بود،ما قاطعانه کار را پیش بردیم و پنج گل زدیم تا با انگیزه دوچندان به استقبال استقلال برویم.»این آخرین حرف های مرد شماره یک نیمکت سپاهان پس از کارناوال شادی در نقش جهان بود.مردی که دور از چشم ها پک عمیقی به تردیدهایش زد و در میان روزنامه چی ها از تبلور آرزوهای تیمش سخن گفت.بله حق با دشنه و تیر و تفنگ است مادامی که آتشبارهای اصفهانی ها خاموش نمی شود و دل ها تا فتح نیمی از جام قرار نمی گیرد. در این میان رهبر ارکستر که نمایش های عاری از هول و هراس را در دکترین خود جای داده، مترصد است تا در ایستگاه پانزدهم کلک آبی های محتضر را بکند و در جاده تهران-اصفهان تیک آف بکشد. وقتی تراکتور خاموش شده و فولاد و پرسپولیس عقب مانده اند، می توان حدس زد که رویاهای عور و عریان زردها در خاکریز پیش رو رنگ پیشتازی بگیرند و رییس فقط چند هفته پس از حضور خود در ایران از پلکان مهتاب بالا رود.
۵-آنجا در خیابان های منتهی به مسجد شیخ لطف الله، باران نغمه های حزین را به گوش ها نمی رساند و دی اِن اِی سربازان سپاهان از عنصر خوشباشی لبریز شده است.آنجا پارتریس کارترون در لابی هتل عباسی نقشه عبور از دالان آبی را جز به جز کشیده و آماده است تا در همیشه تعب ها، کاری کند که عرق سرد بر پیشانی مدعیان بدود.اگر آرزو بر جوانان عیب نیست، لابد بر میانسالان از گور برخاسته نیز عیب نخواهد بود!
نظر شما