مأموریت جدید نیروهای آمریکا حفاظت از آزادی عنوان شده است که اسم بی مسمایی بیش نیست. در نگاهی به گذشته و سیزده سال مبارزه با آنچه که از آن به نام مبارزه با تروریسم یاد شده است، میتوان گفت که آمریکا در یکی از طولانی ترین جنگها و البته پرهزینهترین آنها دستاوردی اندک و ناکامیهای بزرگ داشته است. هزینه این جنگ بیش از یک هزار میلیارد دلار برآورد شدهاست و حدود 3500 نظامی آمریکایی و ناتو در جنگ افغانستان جان خود را از دست دادهاند. جنگ افغانستان تنها زیانهای مالی و جانی برای غرب نداشت، مهمتر از آن هزینههای معنوی و اخلاقی آن است. شعار آزادیخواهی، توجه به حقوق بشر، پایبندی به اخلاق و ارزشهای انسانی دنیای غرب در محک افغانستان با عیاری ناخالص روبرو شد.
خسارتهای جانی و مالی افغانها در سیزده سال گذشته از حد گذشته و به صورت واقعی برآورده نشدهاست. زنان و کودکان بی گناه بسیاری در بمبارانهای کور جان خود را از دست دادند که در هیچ کجا ثبت نشدهاند. آنچه در زندان بگرام گذشت، پیش از آن در زندان ابوغریب عراق گذشته بود که اساس تمدن و اخلاق لیبرالیسم غربی را از اعتبار انداخت. جهانیان به درستی دریافتند که بین شعار تا عمل قدرتهای بزرگ فاصله از زمین تا به آسمان است. جنگ، جنگ است و دیگر هیچ و در آن حلوای حقوق بشر پخش نمیکنند. در طول تاریخ چنین بوده است. نظامی که سلاح به دست می گیرد و در سرزمینی ناشناخته میجنگد، برای حفظ جانش که هر آن خود را در معرض خطر احساس میکند، دست به هر کاری میزند و کشتار طرف مقابل بخشی از این نظم جنگی است. تفاوت نمیکند که طرف مقابل مسلح و نظامی باشد یا غیرنظامی و بی گناه، وقتی ماشین جنگی به راه میافتد، گلولهها رها شده گناهکار و بی گناه نمیشناسد.
سرباز فعال در این ماشین جنگی دیگر نمیتواند آن انسان آزادی خواه باقی بماند و خود تبدیل به ماشین جنگی میشود. از این روست که در جنگ افغانستان، یک نظامی عاصی، شبانه وارد خانه های مردم شده و زنان و کودکان را در خواب به گلوله بست و بعد با خیال راحت آن را برای دیگران تعریف کرد. اما دستگاه راه انداز این ماشین جنگی چه کرد؟ حتی از یک محاکمه ساده عامل آن در افغانستان خودداری ورزید و ثابت کرد که شعار آزادی خواهی و حقوق بشر توخالیتر از آن است که دیگران فکر کردهاند.
جنگ افغانستان از این زاویه مهم است که ورشکستگی اخلاقی مدعیان جهانی را به نمایش گذاشت، نه یک بار که دهها و صدها بار، اما این تنها باخت ماشین جنگی آمریکا نبود. در نگاهی واقع بینانه بین اهداف اعلام شده جنگ در افغانستان که مبارزه با تروریسم و سرکوب آن بود و آنچه که امروز در ارتباط با عملیاتی که تروریستی تلقی میشود، به روشنی میتوان شکست و ناکامی مبارزه با تروریسم را مشاهده کرد. در مقایسه ای کوتاه و خیلی ساده میتوان گفت که تروریسم و افراطی گری با ماهیت ایدئولوژیک طالبانی-القاعدهای پس از سیزده سال جنگ در افغانستان نه تنها سرکوب نشده، بلکه به صورت یک جریان فکری تأثیرگذار در تحولات منطقهای درآمده است.
تفکر طالبانی، جنوب آسیا و تفکر القاعدهای، خاورمیانه و شمال آفریقا را بشدت تحت تأثیر قرار داده است. از درون این تفکر اندیشه خلافت گرایی در میان اهل سنت احیا شده است که در نگاهی آرمانی به قدرت، جهاد را در اولویت و امری مشروع و یگانه وسیله تحقق آرمان خلافت میداند. آنچه دنیای غرب در افغانستان از دست داد تنها ناکامی نظامی نیست، ناکامی ایدئولوژیک آن با عواقب سنگین تری روبرو خواهدشد. این تصور که با توپ و تانک و هواپیما و برتری فناوری و مادی جنگ میتوان به جنگ طالبان و القاعده رفت، تصوری خام است. اما تفکر رادیکال اسلامی خلافت گرا در اول راه است و در آینده به احتمال زیاد قدرت تأثیرگذاری بیشتری بر تحولات منطقهای خواهدداشت. مهمترین باخت جنگ در افغانستان تقویت تضادها بین اسلام رادیکال و قدرت تمدن غربی است و در تشدید این تضاد، همگان بازنده خواهند بود.
نظر شما