امام جون دعاهای مامانم را گوش دادی و من دختر مامان سمیه و بابا رضا شدم. وقتی پنج ساله شدم مریض شدم و دکترها گفتند باید موهای بلندم را خیلی کوتاه کنم خیلی گریه کردم و نمیخواستم ولی خاله مریم موهای بلند من را کوتاه کرد و گفت :«تو که نذر امام رضا هستی با امام رضا حرف بزن زود خوب میشی و موهایت دوباره بلند میشود». من خیلی دعا کردم و آمدیم مشهد و مامان النگوی من را توی حرم شما انداخت تا شما به آنهایی بدهید که مریض هستند و نمیتوانند دارو بخرند.
حالا من ۸ ساله شدم حالم خوب شد و موهایم هم نذر شماست. من و شما باهم دوست شدیم. امام رضا جون دعا میکنم خاله مریم هم بچهدار شود. خیلی ناراحته و دکتر میره، من به مریم قول دادم که امام رضا دوست من است به حرف من گوش میدهد و یک دختر قشنگ با موهای بلند مال اون میشود. امام رضا جون دعای من را گوش دادید؟ من قول میدهم درسم را خوب بخوانم تا بزرگ شوم و نذر مامان و بابا را انجام بدهم و خادم شما بشوم.
خبرنگار: معصومه میردار درویش
نظر شما