به گزارش قدس آنلاین به نقل از «خبرگزاری دانشجو»، دکتر محمدحسین رجبیدوانی در دوازدهمین جلسه از سلسله جلسات کارگاه آموزشی-تحلیلی تاریخ اسلام که به همت موسسه «صهبای بصیرت» در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد، به بیان اقدامات مشرکان برای تضعیف حکومت نوپای پیامبر (ص) در مدینه پرداخت.
همسر ابوسفیان، وحشی را برای کشتن پیامبر، علی (ع) و حمزه اجیر کرد
هند، زن ابوسفیان، وحشی غلام جبیر بن مطعم را اجیر کرده بود تا در درجه اول پیامبر را بکشد، در حالی که بر خلاف نقل مشهور، گفته شده اجیر کرده بود تا حمزه را بکشد؛ زیرا او پیامبر را عامل همه این کشتارها میدانست و گفته بود اگر نتوانستی پیامبر را بزنی، باید علی را بزنی؛ زیرا او قاتل پسرم حنظله ابن ابی سفیان و قاتل پدرم عتبه ابن ربیعه و برادرم ولید ابن عتبه بود و گفت، اگرنتوانستی علی را بزنی باید حداقل حمزه را بزنی که قاتل عمویم شیبه است.
وحشی نقل کرده است: خواستم پیغمبر را بزنم دیدم حضرت کاملاً مراقب است و میبیند و نمیتوانم. به سراغ علی رفتم و دیدم در عین اشتغال شدیدش به جنگ، کاملاً هوشیار است. او را هم نتوانستم بزنم. از غفلت حمزه استفاده کردم و او را مورد اصابت قرار دادم و حمزه به شهادت رسید.
در جنگ احد زنان قریش، شهدای احد را مثله کردند
زن مظهر عاطفه است و دل رحیمی دارد، اما در جنگ احد زنها بودند که شهدای احد را مثله کردند و لب و بینی و گوشهای آنان را بریدند و از آن گردنبند درست کردند و به گردن خود آویختند؛ تنها کسی که مورد تعرض اینها واقع نشد حنظله غسیل الملائکه بود. پدر حنظله، ابوعامر بود که در جاهلیت و در اوج شرک و بت پرستی، موحد بود.
او به سبک مسیحیها جایی برای خود درست کرده بود و در آنجا عبادت میکرد، لذا به او ابوعامر راهب میگفتند. اسلام که آمد به پیامبر حسادت کرد و به اسلام ایمان نیاورد و کینه پیامبر را به دل گرفت، از آتش بیاران جنگ احد بود و مشرکین را برای جنگ تحریک کرد.
از این آدم پسری به نام حنظله پدید میآید که از شیفتگان پیامبر است. عبدالله ابن ابی هم دختری داشت به نام «نجمه الصباح» به معنی ستاره صبح که مسلمان شده بود و همسر حنظله بود. از این دو پدر نابکار، چنین دختر و پسری پدید آمده بودند. چون ابوعامر در لشکر دشمن بود به خاطر پدر، حنظله را مثله نکردند.
دشمن قصد جان پیامبر را کرده بود. پیغمبر خدا فرار در کارش نیست، لذا ایستادند. علی، طلحه و زبیر و ابودجانه انصاری ایستاده بودند و از پیامبر دفاع میکردند. زره طلحه افتاده بود، او دید تیرهایی به طرف پیامبر پرتاب میشود، دست خودش را سپر قرار داد، تیرها به خودش خورد، اما نگذاشت به پیامبر اصابت کند و لذا دستش آسیب شدیدی دید و به اصطلاح امروز جانباز شد و تا زمان مرگ هم دستش دچار رعشه و ارتعاش بود.
زبیر هم مردانه جنگید و دفاع کرد. ابودجانه هم مرد بزرگی است، از پهلوانان اسلام است که بعد از رحلت پیامبر در دوران ابوبکر در جنگ با مسلمهبنکذاب به شهادت رسید. منتها موقعیت به قدری تنگ شد که میبینیم در جایی حتی این 3، 4 نفر هم دیگر نیستند.
بانویی امدادگری هم بود به نام نسیبه که همسر و پسرش در این جنگ به شهادت رسیدند. او وقتی پیامبر خدا را تنها دید، میخواست دفاع کند، اما سلاحی نداشت. یکی از مسلمانان در حال فرار بود، پیامبر به او گفتند، حالا که فرار میکنی سلاحت را بگذار. آن زن سلاح را برداشت و یکی دو نفر از مشرکان را نیز از پای درآورد.
ذوالفقار در جنگ احد به امیرالمؤمنین داده شد
اما در یک مقطعی میبینیم فقط علی در کنار پیامبر باقی مانده است. پیامبر پشت به کوه بودند و دشمن در صدد گرفتن ایشان. امیرالمومنین قدری جنگیدند تا اینکه شمشیرشان شکست. به پیامبر پناه آوردند و گفتند: یا رسول الله شمشیری میخواهم. در اینجا پیامبر ذوالفقار را به ایشان دادند.
در مورد ذوالفقار دو نقل وجود دارد؛ این که در فیلم محمد رسول الله نشان داده شد که پیامبر ذوالفقار را در جنگ بدر به حضرت دادند و شکلش نیز به آن صورت دو شاخه بود، درست نیست. ذوالفقار در احد به امیرالمؤمنین داده شد و درباره منشا آن نیز دو نقل وجود دارد.
ذوالفقار غنیمت سپاه اسلام در جنگ بدر بود
نقل مشهور که معتبرتر است، این است که این شمشیر متعلق به امیه ابن خلف از سران مشرکان و شمشیری سفارشی بوده که در جنگ بدر کشته شد و شمشیرش به غنیمت به پیامبر رسید و در آنجا پیامبر آن را به علی علیه السلام دادند.
نقل دوم نیز که نقل ضعیفی است و من معتقدم کاملاً صحیح است، برخلاف نقل اول که کاملاً بی مبناست، این است که این شمشیر را جبرئیل از آسمان آورد و بین زمین و آسمان ندایی آمد که مسلمانان و مشرکان شنیدند. گفت: لاسیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی.
ذوالفقار، از میراث خاص امامان است
این که گفته شد ذوالفقار دو فقره دارد، به این معنی است که شمشیر صافی بوده که دو لبه آن برنده بود و اینکه ذوالفقار جزو میراث خاص امامان است و در کنار دیگر میراث ایشان یعنی لوح حضرت زهرا (س)، قرآنی که امیرالمؤمنین جمعآوری کرده و از این قبیل موارد قرار میگیرد، این نقل را تقویت میکند.
به همین دلیل امام حسین علیه السلام که به کربلا میآمدند، چون پایان کار را میدانستند ذوالفقار را با خود نیاورند و میراث امامت را به ام سلمه دادند و گفتند که امام بعدی آن را از تو خواهد گرفت.
با این همه تلاش امیرالمؤمنین، ولی باز هم پیامبر آسیب شدیدی دیدند. وقتی جنگ تمام شد، ابوعبیده جراح که جراح سپاه اسلام بود، (البته او گورکن بوده ولی زخمها را نیز میبست. او با ابوبکر و عمر مثلثی تشکیل دادند برای غصب خلافت. قرار بود خلیفه سوم بشود، اما این آرزو را به گور برد.) برای مداوای پیامبر آمد. تیرها در بدن پیامبر فرو رفته بود، با دست نتوانست بیرون بیاورد، با دندان خواست دربیاورد که باعث شد دو دندانش کنده شود.
در جنگ احد بیش از 90 زخم بر بدن علی (ع) وارد شده بود
سپس خواست امیرالمؤمنین را مداوا کند. بیش از 90 زخم بر بدن ایشان وارد شده بود. ابوعبیده دید نمی تواند زخمهای علی را ببندد. گفت: باید یک پارچه بزرگی را مرهم گذاشت و علی را در آن پیچید.
در اثر ضرباتی که علی (ع) در احد برداشتند و نیز در جنگ بدر و دیگر جنگها، ایشان از جانبازان بزرگ هستند. یکی از یاران امیرالمؤمنین نقل میکند که سحرگاهی در کوفه به خانه حضرت رفتم، گفتند: ایشان به کنار فرات رفته اند برای استحمام. هوا تاریک و روشن بود و برای اولین و آخرین بار بدن ایشان را برهنه دیدم. تشبیه میکند یک جای سالم بر بدن ایشان نبود و چون توده گوشتی متلاشی که بر روی هم انباشته باشند، بود.
جانفشانی های علی (ع) در احد مانع نابودی اسلام شد
جانفشانی های علی (ع) در احد مانع نابودی اسلام شد. مشرکان پیروز شدند و مسلمانان به شمار کشتگان مشرکان در بدر شهید شدند، اما یک مسلمان هم اسیر نشد و دارالاسلام نیز حفظ شد. مشرکان با اینکه پشت به مدینه داشتند و وقتی پیروز شدند به راحتی میتوانستند وارد مدینه شوند، اما به خواست خدا چنین نشد.
غربی هایی که روی تاریخ اسلام کار کردهاند، میگویند: ابوسفیان یک مغز نظامی بود. این که به داخل مدینه حمله نکرد، به این علت بود که احساس میکرد پیامبر برای دفاع از شهر نیروهای احتیاط و تازه نفس قرار داده است و اگر بخواهند وارد مدینه شوند، شکست خواهند خورد.
ابوسفیان قصد گرفتن مدینه را کرده بود، اما ...
این توجیه بی مبنایی است. اتفاقاً ابوسفیان قصد گرفتن مدینه را کرده بود، اما دیر شده بود و این خواست و لطف الهی بود که به ذهنشان نرسید که وارد مدینه شوند، جان پیامبر حفظ شد، اسلام از نابودی نجات یافت و راه تجاری شمال به جنوب همچنان بسته ماند. مشرکان جرأت نمیکردند از آن مسیر بروند و فقط تا حدی توانستند اعاده حیثیت کنند و شکست بدر را تا حدودی جبران کنند و تا حدی انتقام بگیرند.
هنگام بازگشت به مکه، در جایی جنوب مدینه به نام حمراءالاسد اردو زدند. ابوسفیان به عنوان فرمانده نظامی قریش گفت، چرا ما کار را تمام نکردیم، ما آمده بودیم اسلام را ریشه کن کنیم، چرا به مدینه حمله نکردیم باید از همین جا برگردیم و کار را تمام کنیم.
یکی از غزوات پیامبر، غزوه حمراءالاسد است که کمی بعد از احد اتفاق افتاد. به پیامبر خبر رسید و ایشان فوراً با همانهایی که در احد حاضر بودند برای مقابله با مشرکین آمدند و در حمراءالاسد مقابل دشمن اردو زدند. غروب بود و پیامبر دستور دادند برای ایجاد رعب در دل دشمن در 500 نقطه با فواصل قابل توجه از هم آتش برافروزند و صدای شیهه اسبان را نیز بلند کردند. یکی از سران مشرکین از اردوی اسلام عبور میکرد. قریشی نبود از ابوسفیان پرسید شما برای چه اینجا ماندهاید؟ گفت: میخواهیم کار ناتمام را تمام کنیم به مدینه حمله کنیم و اسلام را نابود کنیم.
گفت: من از اردویی عبور کردم که سراسر خشم و انتقام بودند اگر با اینها مواجه شوید. من یقین دارم شما نابود میشوید. ابوسفیان وقتی این منطقه را با آن آتشهای برافروخته دید، جا زد. صبح که شد شخصی را خدمت پیغمبر فرستاد. گفت: ما برمیگردیم، اما هنوز انتقام بدر را نگرفتهایم. وعده ما سال آینده سالروز جنگ بدر در همان منطقه و دستور عقب نشینی داد.
پیامبر احتیاط کردند و به علی (ع) فرمود: به دنبال اینها برو و ببین اگر سواره نظامشان سوار بر اسب هستند و شترها را به دنبال خود می کشند، معلوم است آماده جنگند و قصد برگشتن دارند و اگر اسبها خالی است و یدک کشیده میشود، قصدشان برگشت است امیرالمؤمنین رفتند و دیدند اسبها خالی است و گزارش دادند و حضرت خیالشان راحت شد که برگشتی در کار نیست.
قبل از اینکه مسلمانان برگردند یکی از مشرکین که جا مانده بود فردی به نام ابوعزه که شاعر هم بود و در جنگ بدر اسیر شده بود و پول نداشت تا برای آزادی خودش بپردازد و سواد هم نداشت و در برابر تعهدی که داده بود تا دیگر به جنگ مسلمانان نیاید آزاد شد، اما تعهدش را زیر پا گذاشت و به جنگ احد آمده بود و در اینجا گیر افتاد.
او را خدمت پیامبر آوردند، دوباره به دست و پای پیامبر افتاد و التماس میکرد پیامبر فرمودند: مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود، که ضرب المثل شد. حضرت فرمان دادند او را اعدام کنند و تنها تلفات مشرکان در حمره الاسد همین یک نفر بود.
///پیامبر چگونه جنگ را مدیریت میکرد؟
پیامبر خودشان در جنگ ها مبارزه میکردند یا اینکه باید از ایشان دفاع میشد؟ پیغمبر لباس رزم میپوشیدند و سلاح نیز حمایل میکردند و فرماندهی داشتند و با تاکتیکهای جنگی ایشان جنگ صورت میگرفت فرمانده باید اشراف بر کل جنگ داشته باشد.
برای ایشان در نقطهای که اشراف کامل وجود داشته باشد سایبانی درست میکردند و در آنجا نظارت می کردند و دستورات جنگی را صادر میکردند اما خود ایشان وارد جنگ نمیشدند و حتی در احد هم البته یک نقل داریم که در منابع اهل سنت آمده است، که پیغمبر تیر و کمان داشتند و همه تیرهایشان را به سمت دشمن پرتاب کردند، اما این نقل نمیتواند درست باشد. در شأن پیامبر خدا و علی (ع) نیست که بخواهند با تیر کسی را ولو مشرک درحالی که او را نمیبینند از پای درآورند.
علی کسی را غافل نمیزند حتی آن نقل هم دروغ محض است و من سندی برایش ندیدهام که میگویند در جنگ خندق علی به عمروبنعبدود کلکی زدند و به او گفتند پشت سرت چه خبر است و او روی برگرداند و حضرت او را زدند! این اصلاً در شأن امیرالمؤمنین نیست. لذا نداریم پیامبر خود جنگیده باشند.
البته این به معنای این نیست که ایشان بلد نبودند، بلکه بهترین تاکتیکهای جنگی را ایشان اتخاذ میکردند. ژنرال مصطفی طلاس، وزیر دفاع سابق سوریه کتابی نوشته بود درباره جنگهای زمان پیامبر به عنوان یک نظامی باسابقه تحلیل کرده و گفته بهترین تاکتیکها و روشهای جنگی آنهایی بوده که پیامبر اتخاذ میکردند.
اما امیرالمؤمنین که مظهر شجاعت و جنگ آوری بودند، گاهی اوضع و احوال چنان سخت میشد که نیازمند روحیه میشدند و میفرمودند: میآمدیم کنار پیامبر و از هیبت و عظمت او نیرو میگرفتیم و به جنگ باز میگشتم.
اما به خواست خدا و شاید به این جهت که صاحب شریعت است و میخواهد مردم را هدایت کند نباید کسی را کشته باشد تا در ذهن مردم ایشان را به عنوان قاتل عزیزانشان بدانند. البته این استنباط من است اما علی که صاحب شریعت نیست و هرچه پیامبر نکشته بود ایشان جبران کرد.
در جنگ بدر 36 کشته از 70 کشته مشرکین به دست علی به درک واصل شدند
در جنگ بدر 36 کشته از 70 کشته مشرکین به دست علی به درک واصل شدند البته این غلط است و تحریف شده که گفتهاند مشرکین در احد 24 کشته دادند. در همان نبرد تن به تن 9 تن از پهلوانان را علی از پای درآورده بودند و در آن دفاعهای جانانه از پیامبر عده زیادی را کشتند و باید بیش از اینها باشد.
نظر شما