انگار قلم از نوشتنِ عاشقانه های این فصل که زمین و آسمان را درمی نوردد، عاجز است از شرح رایحه استغفارهایی که دنیا را پُر کرده است.
مجال خوبتر دیدن ماهتاب است انگار رمضان... مجال لرزیدن و شریف تر خواستن... مجال جبران آن ساعاتی را که از کف داده ایم... انگار این قُرب، قُربِ دیگری ست و در این ماه، دعای ظهور را هرروزه داری، هر دَم نفس می کشد.
اصلاً نورِ بی توصیف است... مگر می شود بزرگی و عظمت این ماه را نوشت. خروشانی این مِهر را. و حالِ کامل آدم هایی را توصیف کرد که شادان و گریان رو به قبله جانان، فرج می خوانند. ظهورِ مولایشان را.
مگر می شود حق ثانیه ثانیه رمضان را با این جمله های عادی ادا کرد و از نجات بخشی اش نگاشت. از مردمانی که امام موعودشان را منتظرند و آن عفوی را که در تاب و تاب اش، قرن هاست گر گرفته اند و تقلّا می کنند.
برای ردّ ماه در سینه ی شب و چشمِ تَرِ اهل رمضان مگر توصیفی می توان نوشت! برای منتظرانی که هر اذان با یاد حجّتِ غائب شان، افطار می گشایند...
نظر شما