قدس آنلاین- کامران پارسی‎نژاد: خورخه لوييس بورخس، نویسنده مشهور آرژانتینی، همواره در پی آن بود تا بر اساس نیاز و خواسته قدرت‌های مطرح جهان، نظم خاص مورد نظر آنها را از طریق آثارش تثبیت کند.

بورخس  و خدمت به نظم جهانی

بورخس در سنين جوانى راهى سوييس و  سپس انگلستان شد و در آنجا به تحصيل خود ادامه داد.وى پس از بازگشت به كشورش، بهصورت جدى به خلق آثار منظوم اقدام ورزيد. در پى آن، به مقاله‌نويسى نيز روى آورد و در قامت يك فيلسوف ظاهر گشت.

او به خلق داستان‌هاى بسيار كوتاه علاقه زيادى داشت. دنياى ادبيات بورخس را بيشتر از طريق داستان‌هاى كوتاهش میشناسند. وى  یک بار به اين مسأله اشاره داشت كه هرگز رمان ننوشته است. با اين حال، برخى منتقدين علت بى‌توجهى بورخس به خلق رمان‌هاى حجيم را  بيمارى چشمى او  می‏دانند. آنها مدعى هستند  که او از بيمارى چشم رنج  میبرد و ناخواسته، گرايش به خلق آثار طولانى نداشت. در عين حال، او حاضر نبود علناً اين مسأله را بپذيرد. علايم كم‌سوشدن چشم بورخس از سال ۱۹۴۰ آغاز شد. تا جایی كه در ميانسالى بينايى خود را بهطور كامل  از دست داد. بورخس تحت تأثير شدید آثار نويسندگانى چون ويرجينيا وولف، هنرى جيمز، ادگار آلن پو، كنراد، كافكا و فاكنر بود. سرانجام وی در سال ۱۹۸۶ درگذشت.

در نظر بورخس شيوه روايت داستان از اهميت بسزايى برخوردار است. او تمام تلاش خود را صرف آن  می‏کند تا به شيوه‌اى متفاوت اهداف  مورد نظر خود در داستان را پيش ببرد. در واقع، بورخس ميان شيوه روايت و مضامين مطرحشده در داستان‌هايش ارتباطى تنگاتنگ ايجاد كرده است. او بيشتر دوست دارد تا مخاطبان داستان‌هايش را به بازى چيستان يا معما دعوت كند و از  آنها  میخواهد تا  به‏منظور درك عميق آثارش تمام تلاش خود را بكنند.

بر همين اساس، برخى  تحلیلگران ادبيات  معتقدند كه بهترين آثار بورخس، آنهایی هستند كه به اين سادگى‌ها رمزگشايى  نمی‏شود.  شماری از منتقدين نيز  اعتقاد دارند كه بورخس گاه خواننده را اغفال  می‏کند؛ بدين ترتيب كه ابتدا روى چندين محور مانور  میدهد و  تدریجاً به خواننده میقبولاند كه  بن‏مایه اصلى داستان حول محور  آنها  میچرخد. اما در اواسط داستان، کمکم ورق  برمى‌گردد و مسأله به گونه‌اى ديگر دنبال شده و به خط پايان مى‌رسد. در اين بين، گاه بورخس خواننده را بر سر دوراهى قرار مى‌دهد. بورخس غالباً از توصيف كامل رويدادها پرهيز مى‌كند. او تنها به مسايل اشاره مى‌كند و توقع دارد خواننده، خود سرنخ حوادث را پيدا كند. معمولاً چنين شيوه‌اى، نويسنده را هنگام رويارويى با  پایان‏بندی داستان با مشكل  روبه‏رو می‏سازد. اما بورخس  بهراحتی و با سرعت مى‌تواند داستان خود را به خط پايان برساند و مجبور نيست به زياده‌گويى و توصيف‌هاى بى‌مورد بپردازد. معمولاً در اين بخش رمز داستان  آشکار مى‌گردد. منتقدين، بورخس را تحت تأثير عميق فلسفه ايده‌آليست‌ها مى‌دانند. او مدعى بود كه مى‌تواند در آشوب‌هاى جهانى با يارى ايده‌ها و تفكراتش نظمى پايدار برقرار سازد.

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.