به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری شبستان، نقد که یکی از انواع فعالیتها و تعاملات علمی محسوب میگردد که معمولا آنها را در شش دستهی «تتبّع، تحقیق، نقد، دفاع، گفتگو و مذاکره» طبقهبندی میکنند. از باب «تُعرف الأشیاء بأضدادها بل بأغیارها»، نامناسب نیست به پنج امر دیگر اشاره شود تا ماهیت نقد بیش از پیش روشن گردد. تتبّع عموماً کشف حق از راه پیگیری پژوهشهای پیش از این انجام شده، است. تحقیق طرح سوالی مشخّص و پیگیری پاسخ آن به شیوهی رایج و آکادمیک میباشد. دفاع مربوط به مراحل پس از طرح یک ادّعاست که وقتی با انتقاد روبرو شد، اگر نقد وارده را وارد ندانست، به دفاع از خود بپردازد که در واقع میتوان دفاع را «نقدِ نقد» دانست. و امّا گفتوگو و مذاکره که بیشتر به ساحت عمل مربوط میشوند و برای به نتیجه رسیدن تصمیمگیری برای یک مقولهی اجرائی به کار میروند. امّا نقد چنان که در کتب لغت بیان گشته؛ سره کردن و ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام است. (فرهنگ عمید، حسن عمید، امیرکبیر، ص1167) و در پی کشف اشکال از یک اندیشه و سخن، به شکلهای مختلف بیان میشود. البتّه شاید آنچه در روزگار ما از نقد فهمیده میشود با معنای صحیح آن اندک تفاوتهایی داشته باشد که ریشهی آن را باید در انواع نقد جستوجو نمود که در پی به آن خواهیم پرداخت. امّا آنچه گفتنش در آغاز کلام، ضروری به نظر میرسد همان تفکیک میان نقد با مفاهیمی همچون اعتراض، مخالفت، تخریب، معارضه و عناد است. طبعاً هر یک از این مفاهیم بارِ نظری و عملی متفاوتی داشته و از انواع متفاوتی از اختلافها حکایت میکند. امّا آنچه از این میان سهمِ نقد است، پرداختن به نوعی اختلاف است که با غایت اصلاح و ترمیم صورت گرفته و در پی کشف یا احقاق حقّی صورت میپذیرد.
ابعاد و انواع نقد
اوّلین ابعادی که برای نقد به نظر رسیده و ستونهای خیمه ی آن را تشکیل میدهند همان «نقدکننده»، «نقدشونده» و «خود نقد» است. و طبعاً بنا به اینکه هر یک از این سه عنصر چهگونه بوده و چه شرایطی داشته باشند، فرایند نقد و نتیجهای که از آن گرفته میشود متفاوت خواهد بود. برای مثال، گاهی رابطهی مستقیم و مشخّصی میان نقدکننده و نقدشونده برقرار است، یعنی نقدشونده یک فرد یا اندیشهی یک فرد مشخّص است که از قبل مورد شناخت نقدکننده بوده و به نیّت او نقد مطرح میشود. مانند سلسله نقدهایی که دو متفکّر شناختهشده در جراید نسبت به هم منتشر میکنند یا اندیشمندی بهطور مشخّص کتاب معیّنی را با دقّت نقد میکند. ولی گاهی نقدکننده در حال نقد اندیشهای است که خود اطّلاع از قائلان آن ندارد یا فرد خاصّی از قائلان آن اندیشه را مدّ نظر ندارد. چنان که حتّی گاهی یک مولّف، حین بررسی یک سخن، به اندیشههای معارض اشاره کرده و بر آن نقد میکند، فارغ از اینکه فرد بهخصوصی که قائل به آن اندیشه باشد، در نظر داشته باشد. و یا گاهی فرآیند نقد، نه به صورت یک طرفه، بلکه به شکل دیالکتیکی و مجموعهای از نقدها و پاسخها در میآید، که گاهی به آن «مناظره یا مباحثه» میگویند. و چنین مباحثات مکتوب بهخصوص در گذشته بیشتر با واسطه و پیگیری یک واسطه انجام میپذیرفته است. چنان که برای مثال، طلبهی رندی، شعری از عطّار نیشابوری را برای شرح نزد یکی از دو عالم عارف؛ سیّداحمد کربلایی و شیخ محمّدحسین اصفهانی برده و بعد از گرفتن شرح، آن را نزد دیگری برده و نظر او را جویا میشود، و نقد بزرگوار دوم را بر شرح اوّل میگیرد و به همین ترتیب چندین بار این کار را ادامه میدهد که حاصلش مجموعه مباحثات کتبی این دو عالم نامدار در باب معنای شعر عطّار گشته است. و یا در همین سالهای اخیر، مجموعه مکاتباتی میان علّامه طباطبایی و آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی در باب نسبت گزاره های «سالبه ی محصّله» و «موجبه ی معدوله» و اختلاف دیدگاه این دو بزرگوار و نقدشان بر هم با تلاش و واسطهگری آقای دکتر مهدی محقّق داماد صورت پذیرفته و منتشر گشته است. و چنین فعالیّتهایی به خصوص در سطح عالمان درجهی اوّل عالَم اندیشه، بسیار مغتنم و اندک بوده و معمولا به معنای واقعی کلمه «نقد» صورت میپذیرفته است. چرا که وقتی نقدکننده و نقدشونده هر دو خالی از عُجب و خودپسندی بوده و جرأت اقرار به خطا را داشته و حقیقت برایشان از هرچیز مهمتر باشد، گفتوگویشان مفید و منتج به نتیجهای معقول خواهد گشت.
اهمیّت نقد و توجّه به آن در فرهنگ اسلام و پیشوایان آن
شاید اگر بخواهیم سنّت نقد را در سیره ی علمی و عملی جهان اسلام و به خصوص ایران بعد از اسلام جستوجو کنیم، از جمله ریشه هایی که در پسِ این سنّت ارزشمند خواهیم یافت، سیره ی علمی و عملی پیشوایان اسلام و نوعِ آموزه ها و اندیشه های ایشان باشد. با جستوجو در سیرهی حضرت رسول(ص) و امامان شیعه(ع) هرچه بیشتر ترغیب به نقد و طرح سوال را مییابیم، اثری از إسکات و نهی در این امور پیدا نمیکنیم. و این ترغیب و توصیه به نقد، هم در ساحت عمل، اجتماع و سیاست دیده میشود و هم در ساحت نظر، علم و روابط شخصی. از باب جلوگیری از اطالهی کلام، تنها به چند مورد از این نمونهها اشاره میکنیم که ریشههای سنّت نقد در عالَم اسلام و اندیشهی دانشمندان اسلامی را نشان داده باشیم. برای نمونه میتوان به عبارت کوتاه ولی بسیار پرمعنی از حضرت صادق(ع) اشاره کرد، که می فرمایند: «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي»( الكافي، ج2، ص639، باب من يجب مصادقته و مصاحبته)؛ بهترین برادران من کسی است که عیبهای مرا به من هدیه بدهد. و در این عبارت میبینیم که بیان عیب و اصلاحگری کسی نسبت دیگری که میتوان آن را یکی از انواع مهم نقد دانست، در بیان حضرت صادق با تعبیر «هدیه» معرّفی میشود. همچنین در مورد سیرهی حضرت علی(ع) استاد مطهری میگوید: «على عليه السلام نه تنها حق انتقاد را از ديگران نمىگرفت بلكه ترغيب مىكرد كه از من انتقاد كنيد، مىفرمود: لا تخالطونى بالمصانعة و لاتظنوا بىاستثقالًا فى حق قيل لى (نهجالبلاغه، خطبه214). على عليه السلام نه تنها دهانها را نمىدوخت و حق انتقاد را به بهانه سلب امنيت و به بهانه اخلالگرى سلب نمىكرد، بلكه دعوت به انتقاد مىكرد. على به بهانه عدم بيعت آنان كه بيعت نكردند و يا به بهانه تمرّد و خروج خوارج از اطاعت او و يا به بهانه اينكه خوارج به شخص او توهين مىكردند و او را خارج از دين معرفى مىكردند، حتى حقوق و سهم بيت المال آنها را قطع نكرد تا چه رسد كه امنيت جانى يا مالى آنها را سلب كند.»(يادداشتها، ج1، ص : 94 و ج2، ص:163). اینها تنها نمونه هایی است از آموزههای مکرّر پیشوایان اسلام و شیعه که پیوران خود را به نقدکردن و نقدشدن، ترغیب نموده و بیان میدارند که رمز اوّلا اصلاح و ثانیا پیشرفت، در نقد است که کارش تبدیل جهل مرکّب به جهل بسیط بوده یا فرد را نسبت به جهلی بسیط، تذکّر و توجّه میدهد.
گونه ها و شیوههای نقد در سنّت اسلامی
نقد در سنّت تفکّر اسلامی، به شکلهای مختلف صورت میپذیرفته. در مدارس مختلف که اساساً تربیتشوندگان از ابتدا، عادت به «مباحثه» داده شده و تمرین نقد میکردند به این نحو که دو یا سه دانشپژوه بر سر درس آن را روز نشسته و یکی همان درس را ارائه کرده و از آن دفاع مینموده و یک یا دو نفر دیگر، بر ارائه و مطالب فرد ارائهکننده، نقد و اشکال وارد میکردهاند و به این نحو از ابتدا هم جرأت نقد کردن و هم نقد شدن را پیدا مینمودهاند. امّا در سطوح بالاتر نیز، چه در ساحت عمل و چه در ساحت نظر، چه میان افراد یک صِنف اعمّ از علما، دانشمندان، سیاستمداران، ادیبان، هنرمندان و... و چه میان افرادی از صِنفهای مختلف این سنّت پایبرجا بوده و صورت میپذیرفته است. امّا در فضای علمی نیز، عموماً نقدهای مکتوب به صورت سوال و جواب، حاشیه و تعلیقهنویسی، ردّیهنویسی بوده است. و امّا نقدهای شفاهی در قالب مناظره و مباحثه میان افراد همشأن و یا در سر درس، نقد و انتقاد میان استاد و شاگرد برقرار میشده است. در این باب به یک نمونهی جالب اشاره میکنیم که نقدی از یک شاگرد بر استاد خود مطرح شده و استاد نپذیرفته، ولی پس از فوت به خواب یا رویای شاگردش آمده و اشکال شاگرد را وارد دانسته و پذیرفته است؛ جناب استاد صدوقی سها ماجرا را اینگونه نقل مینماید: «ظاهرا آقای حسنزاده(حفظه الله) اگر اشتباه نکنم از فاضل تونی نقل کردهاند و فاضل هم از آقا میرزا هاشم اشکوری نقل نمودهاست که شاگرد برتر آقا محمّدرضا است، که یک عبارتی در تمهید هست که ظاهرا آقا محمّدرضا آن را غُفِلَت میخوانده و آقا میرزا هاشم اشکوری آن را عُقِلَت قرائت مینمودهاست، یا برعکس، درست یادم نیست. بههرحال یکی عبارت را عُقِلَت و یکی غُفِلَت میخواندهاست. آقا محمّدرضا که از دنیا می رود، همان اوایل بعد از فوت، به خواب آقا میرزا هاشم میآید و میفرماید: آقای میرزا! حق با شما بود، من آمدم اینجا و متوجه شدم که شما عبارت را درست میخوانید.»(مصاحبه در باب حکمای اربعه با منوچهر صدوقیسها، نشریه پنجره؛ش:1۶1).
امّا پس از شیوه های نقد، لازم است به نکتهی مهمی در باب انواع و گونه های نقد اشاره شود و آن اینکه به یک معنی میتوان نقدها را به نقدهای «برهانی» و نقدهای«جدلی» تقسیم نمود. و تفاوت این دو را نیز میتوان در تفاوت خودِ برهان و جدل جستوجو نمود. جدل معمولا مبتنی بر مقبولات طرف مقابل و جهت إسکات خصم میباشد که نوعی رقابت و حتّی گاهی دشمنی پنهان در آن نهفته است و غایتش برتری و غلبه است. به همین دلیل و به خاطر کیفیت شیوه و غایت چنین نقدی، کار به جایی میرسد که هدف، وسیله را توجیه نموده و برخی اهل اندیشه و متکلّمین –به خصوص برخی متکلّمین اهل سنّت- میگویند: برای غلبه در نقد و بحث و مناظره، در دفاع از اندیشههای دینی، اگر لازم بود به دروغ هم متمسّک شویم، اشکالی بر آن نیست. در حالی که نقد برهانی، نقدی است که همچون برهان، اوّلا مبتنی بر امور یقینی است، ثانیا در پی کشف حق بوده و نتیجه تابع دلیل است و نه برعکس، ثالثا روش آن تنها استدلال عقلی و منطقی است و هرگونه روش غیر منطقی در آن مردود شمرده میشود. و شاید اگر چنین نقدهایی امروزه کمتر دیده میشود، به دلیل رواج نقدهای جدلی است که افراد درستی نتیجهای را از قبل پیشفرض گرفته و در اثبات آن به هر طریق ممکن و پاسخ ناقدان به هر طریق ممکن همّت میگمارند و سنّت نقد برهانی کمتر مورد توجّه و استفاده قرار میگیرد.
خودانتقادی و ادب نقد در سنّت اسلامی
از نکات مهمّی که حقگرائی اهل علم در سنّت اسلامی خود را نشان داده و حق بر خود ترجیح مییافته، جایی بوده که فردی پس از مدّتها به اشتباه بودنِ اندیشهی پیشین یا تالیف پیشین خود واقف گشته و بر ردّ و نقد سخن خود، دست به کار شده و به سخن و نوشتن میپردازد. خودانتقادی که به معنای یکی شدنِ نقدکننده و نقدشونده است و در واقع ساحتی از انسان، ساحت دیگرش را نقد میکند گاهی در ادبیات دینی ما با عنوان محاسبهی نفس نیز معرّفی گشته است. و یا گاهی ادب نقد، خود مهمتر از نقد میشده است. چنان که از علما و بزرگان شنیدهایم که سابق اگر شاگردی قصد نقد سخن استادش را داشت، میگفت سهوالقلم است یا من مطلب را نفهمیدهام. و گاهی شاگردان یک مکتب، اگر در نقد اساتید آن مکتب کمی تند میشده اند، نه تنها از نقد بلکه از درس هم منصرف شده و به تادیب خود میپرداختند. چنان که ماجرای معروفی را که بنده از آقای صدوقیسها شنیدم گواه بر این مطلب است که جناب آیتالله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی در حال تدریس کفایةالحکمة اثر آخوند خراسانی بوده است که در جایی، به مطلبی رسیده و میگوید: «هذا وهمٌ»؛ این سخن آخوند وهم است. کمی بعد، ایشان میگوید بنده چه حق داشتم در مورد استادم و سخن استادم چنین بگویم، و درسشان را به خاطر این عبارت، تعطیل میکنند. و این نشان از آن دارد که نقد در نزد اهل علم و ایمان، بر خلاف آنچه امروزه مرسوم بوده و به نقد شهره است، ابزاری برای کشف حق و در جهت مخالف هوای نفس بوده است.
توجّه به نقد به عنوان مولّفه ای در تربیت کودک
از جمله نکات مهم دیگری که در اندیشهی اسلامی ما مورد توجّه است، ایجاد جرأت انتقاد و عدم تقلیدگرائی و پذیرش زودهنگام در فرزندان است، چنان که سیرهی اهل علم چنین بوده که تا میتوانستند به قوّهی جستوجوگری و پرسشگری کودکان و جوانان پر و بال داده و به این شکل روحیهی نقد را در آنها ایجاد و تقویت مینمودند تا اوّلا به موجودی مقلّد و زودپذیرنده تبدیل نشوند، ثانیا به ابزار نقد به عنوان وسیلهی رشد و پیشرفتن مجهّز گردند. در این باب سخن را با نقل نکتهای مهم از استاد مطهری، به پایان میبریم؛ «يكى از مسائل مهم در باب تربيت كودك كه به قوه عاقله او مربوط مىشود اين است كه قوه انتقاد يعنى تشخيص خوب و بد او را بيدار كنيم، مخصوصاً در مقابل مظاهر جديد كه نه مانند بعضى خشك مغزان با هر نویى مخالفت كند و نه هر حماقتى و جنايتى را به نام تجدد و مد روز بپذيرد.»( يادداشتها، ج2، ص : 92)
نظر شما