محیط خانه که باید پناهگاه امنی باشد تا ساکنانش در آن بیاسایند و خستگیها و رنجهای ناشی از دشواریهای محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متأسفانه برای بسیاری از مردم، به جهنمی میماند که آتش دشمنی، خشم، خشونت، کینه و انتقام در آن شعلهور است. خشونتهای خانگی مخصوص جامعه یا طبقه خاصی نیست، بلکه همه کشورهای دنیا و طبقات اجتماعی مختلف با آن دست به گریبانند و تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر روزه به میزان آن افزوده است.
تعریف خشونت خانگی بنا به فرهنگ حاکم بر ملل مختلف میتواند متفاوت باشد. بروز خشونت درمیان خانوادههای ایرانی پدیدهای جدید نیست، اما پیچیدهتر شدن روابط اجتماعی و خانوادگی، سبب شده خشونت چهره جدیدی پیدا کند.
پیشگیری از خشونت خانگی یکی از پایههای اساسی بهداشت خانواده است
اِعمال خشونت خانگی همیشه نشانههای خاصی به همراه دارد، که بسته به تعریف خشونت خانگی در فرهنگهای مختلف این نشانهها متفاوتند، در بعضی فرهنگها تحمل افراد نسبت به خشونت بالاتر است، درواقع برای دستیابی به نشانههای خشونت خانگی باید تعریف دقیقی از فرهنگ حاکم بر جامعه مورد نظر داشت تا براساس آن بتوان نشانهها را مشخص نمود.
هر رفتاری که باعث رنجش و آزار افراد شده و در روند رشد شخصیتیشان اختلال ایجاد کند خشونت نام میگیرد، این رفتارها باعث میشود که افراد احساس رنجش کرده و دچار اختلالهای رفتاری شوند. اگر این رفتار در محیط خانه و از سوی اعضای خانواده سرزند خشونت خانگی نامیده میشود.
نوع نگاه و رفتار تحقیرکننده، استفاده دایمی از کلمات توهینآمیز، اِعمال محدودیتهای مالی و حتی بیتوجهی به فرد (همسر یا هر یک از اعضای خانواده) نیز از جمله نشانههای خشونت میباشد.
در کشور ما هم خشونت کلامی و فیزیکی رایج است و در موارد زیادی نیز باعث عدم پیشرفت فرد در جامعه میشود؛ با اعمال محدودیت در خانه، که از مصادیق آشکار خشونت خانگی است، شرایطی ایجاد میگردد که عملا فرد از دستیابی به موقعیتهای گوناگون براساس توانمندیش باز میماند.
شواهد نشان میدهد که بیشتر قربانیان خشونت نسبت به این عمل آگاهی ندارند، یعنی تعداد زیادی از مردم نمیتوانند یا نمیدانند که نسبت به چنین رفتاری باید عکسالعمل نشان داد، و در نتیجه سالها در شرایط سخت و با تحمل خشونت خانگی زندگی میکنند.
کودکانی که در محیطهای خشن خانگی رشد میکنند؛ میآموزند تا در آینده؛ به مجرد قرار گرفتن در شرایط استرس، دست به خشونت و پرخاشگری بزنند، این افراد در رویارویی با نخستین مشکلات با بروز همان رفتار خشن درحقیقت سعی دارند تا از خودشان دفاع کنند.
دارا بودن الگوی مناسب در زندگی یکی از نیازهای انسان است. بررسیهای انجام شده نشان میدهد که بیشتر کودکان پرخاشگر والدین خشن و زورگویی داشتهاند، یعنی نه تنها کودک آنها محبت لازم را ندیده بلکه از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تاثیر پذیرفته بوده است.
خانوادههایی با اصول دیکتاتوری، معمولا رشد فرزندانشان را محدود میکنند. در چنین خانوادهای یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است، که غالبا پدر چنین نقشی را دارد اما گاهی اوقات مادر، خواهران و برادران بزرگتر نیز با دیکتاتوری رفتار میکنند.
در این خانوادهها فرد دیکتاتور تصمیم میگیرد، هدف تعیین میکند، راه نشان میدهد، وظیفه معلوم میکند، برنامه میریزد و همه باید مطابق میل او رفتار کنند و حق اظهارنظر از آن اوست.
کسانی که در محیط دیکتاتوری پرورش پیدا میکنند حالت تسلیم و اطاعت در رفتارشان وجود دارد و در مقابل دیگران حالت دشمنی و خصومت به خود میگیرند و به بچههای کم سن و سالتر از خود صدمه میرسانند. آنان از به سر بردن با دیگران عاجز هستند، در کارهای گروهی شرکت نمیکنند و اعتماد بهنفس ضعیفی دارند و در اغلب کارها با شکست روبهرو میشوند.
والدین و مربیان که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی میشوند با خشونت او را تنبیه میکنند. در چنین مواقعی تنبیه عاملی فزاینده در پرخاشگری است، زیرا علاوه بر اینکه سبب خشم و احتمالا پرخاشگری کودک میشود، شخص تنبیهکننده الگوی نامناسبی برای پرخاشگری کودک میشود.
تجربيات دوران كودكي بخش مهمي از شخصيت انسان را شكل ميدهد. بسياري از ناهنجاريهاي رفتاري ريشه در محيط خانوادگی و نوع روابط حاکم بر آن دارد. هر رفتار ناهنجاری اغلب تنها نوعی جلب توجه منفی از سوی کودک است که نگران رابطه والدینش است که با ایجاد مشکل سعی میکند توجه پدر و مادر را از موضوع اصلی، یعنی اختلافشان، به خود جلب کند.
خشونت در محیط خانواده اثرات بسيار وخيمي روي روحیات و نوع رفتار کودک گذاشته و شخصيت او را در دوران بلوغ شديدا تحت تاثير قرار خواهد داد.
نتيجه تحقيقات روی كساني كه در كودكي شاهد خشونت بين والدينشان بودهاند نشان میدهد كه درصد زیادی از اين افراد در بزرگسالی، رفتار خشونتآميز و پرخاشگرانه در رابطه با ديگران از خود بروز داده و مشكلات روحي و رواني، درماندگي، اقدام به خودکشی، اعتیاد در ميانشان رايج است.
برخلاف باور همگاني محيط خانه ميتواند بيش از هر مكان ديگري براي كودكان ناامن و خطرناك باشد. شواهد نشان میدهند که کودکان گاه در خانه بیش از هرجای دیگری در معرض خشونت قرار میگیرند. آنان يا به صورت مستقيم قرباني خشونت والدين و نزديكان خود میشوند و يا بهطور غيرمستقيم و تنها با مشاهده خشونت آسيب روانی ميبينند.
وجود خشونت لفظي بين والدين در مورد مسایلی که به كودك مربوط میشود هم ميتواند حس تشويش و اضطراب و احساس ناامني را در او ایجاد كند. گاه در این موارد كودك خود را عامل اختلاف و عدم توافق و منشأ بروز خشونت بين والدينش میپندارد، که در این صورت امكان آسيبپذيري و احتمال تخریب اعتماد بهنفس او و حتی افسردگی وجود دارد.
ارزيابي كارشناسان نشان ميدهد كودكاني كه شاهد خشونت بين والدينشان هستند، بيش از ساير كودكان دچار مشكلات روحي میشوند و ميزان بروز پرخاشگري و حتي بزهكاري در آنان بسيار زياد است. در موارد زیاد بهطور ناخواسته کودک خود را عامل اختلاف پدر و مادر دانسته و به نوعی احساس گناه میکند.
نظر شما