به گزارش قدس آنلاین به نقل از نسیم، آنچه پیش روی دارید، برشی از یک گفت وشنود بلند با بانو طاهره کلباسی همسر آیت الله خزعلی است که به علت بیماری، نواده ایشان بانو عاطفه مروی نیز در بیان مطالب به وی کمک کرده اند.
آن چه می خوانید متن کامل این گفتگو است.
پس از پیروزی انقلاب، حضرت امام در حکمی ایشان را به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان منصوب کردند، برخورد ایشان با این مسئله چطور بود؟
عاطفه مروی: بسم الله الرحمن الرحیم. بعد از انقلاب، حضرت امام برای عضویت درشورای نگهبان،1358 به ایشان حکم دادند. نمیدانم خدمت امام رفتند یا برای ایشان پیغام داده بودند که:«آیا این امر شما مولوی است یا ارشادی؟ اگر مولوی باشد، به روی دیده ما و لازمالاجراست، ولی اگر ارشادی باشد، من تدریس در حوزه را ترجیح میدهم». این نکته در زمانی بود که ایشان در حوزه قم تدریس میکردند و درسشان هم بسیار مورد استقبال طلاب وفضلا قرار میگرفت. عده کسانی که در آن درس شرکت میکردند، بسیار زیاد بود، به همین دلیل احساس وظیفه میکردند که همچنان در حوزه درس بدهند. امام فرموده بودند:« امر مولوی است و الان نظام اسلامی، بیشتر از حوزه به شما نیاز دارد». آقاجان هم حوزه را رها کردند و در تهران ساکن شدند و تا زمان رحلت امام در شورای نگهبان بودند. بعد هم مقام معظم رهبری حکم ایشان را تمدید کردند تا اینکه سال،1378 آقاجان خودشان استعفا دادند.
علت استعفایشان چه بود؟
فاطمه کلباسی: بیشتر به خاطر این بود که اغلب اعضا با ایشان هم عقیده نبودند، یعنی تک افتاده بودند! مثلاً در دوره کاندیداتوری ریاست جمهوری یکی از کاندیداها، حاج آقا به اعضا گفته بودند:« به تایید صلاحیت او رأی ندهید» ولی آنها رأی داده بودند. ایشان هم استعفا داد و گفت :«حضورم فایده ای ندارد! ».
عاطفه مروی: یک علت این بود. علل دیگر هم کهولت سن بود و هم اینکه احساس میکردند بهتر است جوانها روی کار بیایند. قبل از استعفا هم رفتند و از رهبرمعظم انقلاب اجازه گرفتند که استعفای ایشان کنارهگیری از رهبری یا نظام تلقی نشود وبه ایشان گفتند:«من تا آخر عمرم در کنار شما هستم» کما اینکه تا پایان حیات، درتمام ادوار خبرگان، تا آخر درکنار نظام ورهبری بودند. تأکید زیادی که روی این نکات میکنم برای این است که گاهی از طرف برخی عناصر وجریانات، درباره ایشان شیطنتهایی میشود. گاهی به ایشان برچسب «انجمن حجتیه» میزدند، در حالی که ایشان هیچوقت عضو انجمن حجتیه نبودند، ولی احساس میکردند تعدادی از افراد در انجمن هستند که مظلوم واقع شدهاند و نباید همه آنها را به یک چوب راند! معتقد بودند انجمن حجتیه طیف وسیعی هستند که فقط بعضی از آنها با انقلاب همراه نیستند، والا اکثریت آنها به انقلاب وفادارند. باید تلاش کرد که همه اینها از سوی نظام طرد نشوند، چون افراد متدین و در عین حال متخصص، بیشتر در میان آنها حضور دارند. آقاجان خیلی تلاش کردند بین اینها و انقلاب فاصله نیفتد، ولی متاسفانه موفق نشدند.
ارتباطشان با مقام معظم رهبری از چه دوره ای آغازشد وچگونه تداوم یافت؟ از این ارتباط چه خاطراتی دارید؟
فاطمه کلباسی: تا لحظه آخر که دیگر نفسشان بالا نمیآمد، بچهها صدایشان را ضبط کردهاند که گفتند دست از ولایت ایشان برندارید.
عاطفه مروی: ایشان درمجلس خبرگان، یکی از حامیان سرسختِ رهبر شدن حضرت آقا بودند. بعداً هم اعتقاد راسخ داشتند که باید از ایشان اطاعت و حمایت کامل و بیچون و چرا شود. در مورد شخص حضرت امام خامنه ای هم میگفتند:«این بزرگمرد در درون انقلاب اول، انقلاب کرد که اگر از انقلاب اول بزرگتر نباشد، کوچکتر و کماهمیتتر نیست! این انقلابی بود که ضامن انقلاب اول است» چون همانطور که استحضار دارید در دوره ای واقعا انقلاب داشت دستخوش انحراف و تحریف میشد و رهبری با انقلابی که دردرون انجام دادند، ضامن بقای میراث حضرت امام شدند. بسیار از کیاست، فراست و تیزبینی ایشان تعریف میکردند و میگفتند:«به سخنرانیهای ایشان گوش بدهید و ببینید چقدر افق دید ایشان بالاست».اگر کسی واقعا شخصیت آقاجان را بشناسد، می داند که ایشان به هیچ مقام و منصبی وابسته نبودند. چه زمانی که پست داشتند، چه زمانی که استعفا دادند. اما بهشدت به انقلاب اسلامی و ارزشهای انقلابی پایبند بودند. پیوند آقاجان با حضرت آقا هم تا آخر عمر ادامه داشت. آقا 27 مرداد سال گذشته برای عیادت آقاجان تشریف آوردند و بسیار ابراز محبت کردند و آقاجان یک ماه بعد فوت کردند.
*آیت الله خزعلی نسبت به رفتار فرزندانشان درمورد نظام ورهبری، حساسیت فوق العاده ای داشتند که چند مورد ازآن را مردم در رسانه ها علنا دیدندوشنیدند. شما دراین باره چه خاطراتی دارید؟
عاطفه مروی:همانطور که قبلا اشاره کردم، ایشان کلاً روی تربیت ما خیلی اهتمام داشتند و همیشه میگفتند:« اگر در مسیر اسلام و انقلاب باشید، برایم بسیار عزیز هستید، ولی اگر ذرهای انحراف پیدا کنید، برخوردم فرق میکند». هیچوقت هم از همان اول فرد را کنار نمیزدند و اگر انحرافی را احساس میکردند، اول او را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر میکردند. مثلاً در مورد یکی ازفرزندانشان، سالها طول کشید و دائماً با او جلسه میگذاشتند و با خود و خانمش حرف میزدند. مدتها تلاش کردند بدهیهای او را تقبل کنند و بپردازند که مشکلات مالی وی جبران شود و برگردد. بنابراین اول از امر به معروف لسانی و عملی شروع کردند. ابتدا فکر میکردند این کارها ناآگاهانه است، ولی بعد که دیدند کاملاً جنبه آگاهانه دارد، برخورد قهری کردند و مدتی گفتند:«اونباید به این خانه بیاید و شما هم با ایشان ارتباط نداشته باشید، بلکه از این راه برگردد». حتی قهر آقاجان هم از سر محبت و دلسوزی و برای اصلاح ایشان بود، ولی بعد که دیدند اثر ندارد، علنا اعلام برائت کردند و گفتند:« راه ما از هم جداست و اندیشه و خط فکری پسرم را پای من ننویسید». تا آخرین لحظه هم دعایش میکردند. یک بار به ایشان گفتم:« آقاجان! نکند نفرینش کنید» که گفتند:«برای اینکه توبه کند و برگردد، هر شب برایش دعا میکنم»
فاطمه کلباسی: زمانی که او برای دیدن حاجآقا به بیمارستان رفته بود، حاجآقا به او گفته بودند:«دوست داشتم تو را از آتش جهنم نجات بدهم، خودت نخواستی! حالا هم دیر نشده است، برگرد»
*حاج خانم، برای شما سخت نبود که حاج آقا از پسرتان اعلام برائت کردند؟
فاطمه کلباسی: چه کار میتوانستم بکنم؟ خودم هم هر وقت او را میبینم نصیحتش میکنم. خود حاج آقا می گفت:هاشمی رفسنجانی عامل انحراف فرزند من شد! کلا ماجرا را از چشم او می دید.
عاطفه مروی: آقاجان که به آن شدت طردش میکردند، باز مادرجان سعی میکردند این طرد، همراه با محبتِ ایشان باشد که اثر بگذارد. چون هدف آقاجان این بود که اصلاح شود و برگردد. مادرجان بارها تنهایی با او جلسه گذاشتند و نصیحتش کردند. در عین حال به او گفتند:«حتی اگر کلمهای حرفی بزنی که کنایه به نظام ورهبری باشد، حلالت نمیکنم! »ایشان در بین نوهها، مرا بیشتر از همه دوست داشتند، با این همه میگفتند:« اگر ذرهای بخواهی راجع به انقلاب و نظام اسلامی خارج از چهارچوبی که باید حفظ کرد، فراتر بروی یاحرفی بزنی و رفتاری کنی که چنین معنایی داشته باشد، همینطور از تو هم ابراز برائت خواهم کرد! » ایشان چون میدانستند آخر راه اینها به کجا میکشد، دلیل اول سعی کردند با مهربانی و محبت مشکلات ایشان را حل کنند، ولی نهایتاً آن موضعگیری را انجام دادند. توصیه همیشگی شان هم این بود که لحظهای خدا را از نظر دور ندارید و هر کاری که میخواهید انجام بدهید، خدا در نظرتان باشد. آنوقت اگر کار را خالص برای خدا انجام بدهید، خدا هم مسیر انجام صحیح کار را به شما نشان میدهد.
نظر شما