جز ذکر "یاحسین" و "صلوات" به گوش نمی رسد. همه، سیاه پوشیده اند و دلِ محزون، خریدار دارد.
زیرعطر اسپند، دسته عزا سینه می زنند و طبل کوبان و زنجیرزنان نزدیک می شوند. کسی هم در جمعیت، مَشک بر دوش انداخته و آب تعارف می کند.
دهه دوم محرم است... آشپزهای عاشق، آتش در هیزم ها می اندازند و قابلمه ها را زیرورو می کنند.
کم کم برنج ها قُل می آیند. همان برنج هایی که هرسال، خرج آقایشان می کنند. و به نیت اباعبدالله روی کیسه ها، سلام می نویسند. و ذبح می کنند دام هایی را که برای این روزها چوپانی شدند.
روضه ی جانسوز محرم برپاست و اهل منزل و اقوام و همسایگان جمع اند. جمع اند پای نوکری و ارادت به امام شان.
تند تند آبکش می کنند و دعا می خوانند و پلوهای پُرزیره دَم می دهند. چقدر در این روزهای پُرلکنت و پُرجفا، بخار این نذری ها خوب است. حتی تماشای بیل هایی که خاکستر بر دربِ دیگ ها می پاشند.
اذان ظهر را که موذن می گوید و نماز و زیارت عاشورا با اهل دل، که خوانده می شود، زیر شعله ها خاموش می گردد و کم کم قابلمه های نذری آماده می گردد.
نوای" اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ" حیاط را پُر می کند. و عطر زعفران و گلاب.
دیگر فرقی نمی کند روستای "رودبار" و "اورطشت" باشد یا "میرنا"؛ همه به دایره عشق پا گذاشته اند. آمده اند به پای بوسی این خاندان. آمده اند برای عرض ادب و ارادت...
دهه دوم محرم است... در مجمعه ها، بشقاب های نذری چیده می شود و در کوچه های روستا پخش می گردد. بیشتردرب خانه هایی را می کوبند که از همه نیازمندترند...
اینجا محرم است و مردان و زنان در ماه عزا، عاشقانه ترین دیگ ها را - به نیت مظلوم کربلا - بار می گذارند.
نظر شما