تحولات لبنان و فلسطین

۱۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۸
کد خبر: 471359

قدس آنلاین / رقیه توسلی: می گویند می شود با شما حرف زد. وضو ساخت، سجاده پهن کرد و نشست به گفتگو. گفتگویی که هردو نفر در آن حی و حاضرند. می گویند شما شیعیان تان را می شنوید...

می خواهم بگویم محرم رفت آقاجان... اما محرم که نمی رود... عاشورا در لوح جانمان حک شده است... بگویم باران می بارد... پاییز است... هوا غم دارد و موج دلتنگی می کوبد بر صخره ی پنج شنبه ها.

می خواهم آه بکشم روزهای دوری را. راحت سر بیندازم پایین و از عطر زیارت عاشورا بگویم.

باز خودم را توضیح بدهم. همه را توضیح بدهم. فِراق را. از شرمِ کوفی بگویم و نگویم. از امامی که جانمان به نفس هایش بند است. به نام مبارکش.

دلم می خواهد عشق، ترکم نکند. ترک مان نکند. مُحرم بپیچد در روز و شب هایمان. و یک دم از چشم انتظاری غافل نمانم.

می گویند می شود با شما حرف زد مهدی جان! نشست رو به قبله و اشک ریخت. تمام آفتاب و شام غریبان را.

می شود شما را از ته دل صدا کرد و از بندِ دلتنگی رها شد، با دعا... با کلام... با صدقه... با خواستن... و پیله را شکافت. می گویند شما دوازدهمین غریب و مُرشد دنیایید! و می شود بی گناه و گناهکار زمزمه کرد: "اللهم عجّل لولیک الفرج".

می خواهم چشم رو به کربلا بگردانم و باران شوم و اگر بشود در زیارت جدّتان، هزارسال مُحرم را دوره کنم و برایتان تسلا بخواهم. آخر می گویند شما شیعیان تان را می شنوید...

می خواهم بگویم آقاجان! بغض ها تمام نمی شوند و فقط عاشقان در جنگ و طاقت اند... بگویم زمان نمی گذرد. بی راهبر نمی گذرد و تاول و زهر و لبخند درهم شده است. بگویم قرن هاست از مُحرم و کوفی و شمشیر و پرده غیبت، درد می کشیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.