تحولات لبنان و فلسطین

بلقیس الملحم در یک محیطی وهابی رشد کرده، اما جسارت در انتقاد جامعه عربستانی بارزترین ویژگی شعرهای اوست. صراحت در بیان و انتقاد از جامعه وهابی‌زده عربستان، سبب شد تا این شاعر به جرم سروده‌هایش کشته شود.

چرا به ما نفرت از دیگران را می‌آموزند؟

به گزارش «قدس آنلاین» به نقل از خبرگزاری تسنیم، داستان حضرت موسی (ع) را همه ما شنیده‌ایم. داستان پسری که در خانه دشمن خدا رشد می‌کند و پا می‌گیرد، اما علی‌رغم محیطی که در آن زندگی کرده است، روح پاک خود را حفظ می‌کند و به پیامبری نیز مبعوث می‌شود. شاید برای خیلی از ما آدم‌ها این طور به نظر برسد که دیگر زمان چنین اتفاق‌های نادری به پایان رسیده است.

این روزها هر جا که برویم و کنار هر که بنشینیم از بد بودن زمانه‌ای می‌شنویم که قدرت خوب بودن را از ما گرفته است. روزگاری که گویا در آن جز بدی و نادرستی چیز دیگری پیدا نمی‌شود و بدتر از آن اینکه ما نیز براساس شرایط بد نمی‌توانیم خوب بودن را برگزینیم. اما کافی است دقیق‌تر به اطرافمان بنگریم، ‌ آن وقت خواهیم دید که در همین شرایط بد و چه بسا شرایطی بسیار بدتر و سخت‌گیرانه‌تر، انسان‌هایی پیدا می‌شوند که یک بار دیگر به خودشان و کارهایشان می‌نگرند. انسان‌هایی که جسارت تغییر را در خود دارند و تن به اندیشه‌های اشتباه رایج در جامعه نمی‌دهند ...

داستان زندگی بلقیس الملحم می‌تواند یکی از این داستان‌های تامل‌برانگیز باشد. بلقیس الملحم به سال ۱۹۷۷ میلادی در شهر احساء واقع در عربستان سعودی دیده به جهان گشود. او پس از اتمام تحصیلات مدرسه به دانشگاه ملک فیصل رفت و در آنجا مدرک کارشناسی پژوهش‌های اسلامی گرفت. پس از آن به عنوان معلم مقطع دبیرستان مشغول به کار شد.

نکته قابل تامل در این است که بلقیس الملحم علی‌رغم آن در محیطی وهابی رشد کرده، اما شعرهای مختلفی را منتشر کرده است که جسارت در انتقاد جامعه عربستانی بارزترین ویژگی آن به شمار می‌رود. او در شعرهایش رفتار تبعیض‌آمیز دولت عربستان را نسبت به شیعیان و دیگر اقلیت‌های مذهبی مورد انتقاد قرار می‌دهد.

بلقیس الملحم شاعر و نویسنده عربستانی علی‌رغم همه مخالفت‌هایی که در زمینه آثارش وجود داشت و علی‌رغم منع چاپ و انتشار بسیاری از آثارش به کار خود ادامه می‌داد تا اینکه چند سال پیش خبرهای مختلفی درباره سرانجام این شاعر زن عربستانی در سایت‌های مختلف بر سر زبان‌ها افتاد. این خبرها پرده از قتلی برمی‌داشت که توسط نزدیکان بلقیس الملحم انجام گرفته است. در واقع آن دسته از نوشته‌های این شاعر و نویسنده که در مطبوعات خارجی و گاه داخلی و در حمایت از احترام به مذاهب گوناگون و همچنین اعتراض‌های او نسبت به تبعیض‌ها و سرکوب‌های دولت عربستان به رشته تحریر درمی‌آمد، ‌در ‌نهایت منجر به این شد که دو برادر وی به دلیل اندیشه‌های افراطیشان برای خاموش کردن این صدای معترض چاره‌ای جز قتل خواهر خود نیابند.

طبق این خبرها دو تن از برادران بلقیس الملحم که از وهابیون افراطی بودند، به دلیل حمایت‌های خواهرشان از ادیان الهی و به ویژه از مذهب شیعه و شیعیان او را به قتل رساندند. پس از انتشار این خبر به شکل گسترده در سایت‌های مختلف، خبرگزاری‌های عربستان سعودی نیز خبر مرگ وی را تایید کرد. با این تفاوت که علی‌رغم خبرهای مختلف که نشان از قتل این شاعر می‌داد، پلیس عربستان مرگ وی را طبیعی گزارش داده بود. اما پسر این شاعر در گزارش به پلیس دو دایی خود را به قتل مادر خود متهم کرد و در پی آن پلیس نیز مجبور به دستگیری و بازپرسی از این دو فرد شد. اما پلیس عربستان نسبت به قتل و یا مرگ وی سکوت اختیار کرد و توضیحی در این زمینه در اختیار خبرگزاری‌ها نگذاشته است.

منابع مطلع در عربستان دلیل قتل بلقیس الملحم را دیدگاه‌های صریح و کاملاً منتقدانه وی نسبت به اندیشه‌های وهابیت و بی‌توجهی نسبت به شیعیان این کشور عنوان کرده‌اند. به عنوان مثال مقاله‌های بسیار منتقدانه وی در زمینه عدم توجه به اهل بیت(ع) در عربستان، یکی از این موارد بوده است. همچنین انتشار مقاله‌ای با نام دخترم، نصرالله را دوست دارد! (ابنتی معجبه بنصرالله) باعث ایجاد موجی از خشم و تهمت علیه وی شد. الملحم در این مقاله نوشته بود که دخترش تحت تاثیر شخصیت و اندیشه‌های سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان قرار گرفته و به همین دلیل شیفته شخصیت او شده است. انتشار چنین مطالبی باعث شد تا افراد بسیاری در عربستان علیه او موضع بگیرند و او را به خروج از وهابیت و شیعه شدن متهم کنند. این اتهامات تا آنجا ادامه پیدا کرد که همسر بلقیس الملحم نیز از وی جدا شد.

برادر کوچک‌تر این شاعر، عبدالرحیم الملحم یکی از افراطی‌هایی است که در القاعده فعالیت می‌کند و پس از آن در کشور عراق دست به اعمال تروریستی مختلفی زده بود، که توسط نیروی امنیتی این کشور دستگیر و به زندان افتاد.

یکی از مشهورترین شعرهای بلقیس الملحم، شعری است با نام به ما یاد دادند (علمونا) که به شکل مستقیم آموزش‌های افراطی و نادرستی را که در مدارس عربستان به دانش‌آموزان یاد داده می‌شود، مورد انتقاد قرار می‌دهد. این شعر چند روز پیش از کشته شدن وی نوشته شده بود و مطبوعات عربستان از چاپ آن امتناع کرده بودند. بلقیس الملحم در این شعر با نام بردن موردی از مطالب افراطی که در مدارس عربستان به کودکان آموخته می‌شود، به بیان موارد نقض آن می‌پردازد و به شکل ضمنی به خواننده می‌گوید که این اندیشه‌ها بیش از آنکه با دنیای واقعی جامعه عربستانی در ارتباط باشد، افکاری افراطی است که دین را در جهت مقاصد و خواسته‌های دولتمردان این کشور مهندسی می‌کند. در این شعر آمده است:

فی المدرسه علمونا:

بأن الذی لایصلی جماعه فی المسجد فهو منافق!

أبی کان واحد منهم

و بأن شارب الدخان فاسق!

أخی محمد کان واحدا منهم

در مدرسه به ما آموختند

هر که در مسجد نماز نخواند، منافق است!

پدرم یکی از آن‌ها بود.

به ما گفتند: کسی که سیگار بکشد، فاسق است!

برادرم محمد یکی از آن‌هاست.

بلقیس الملحم نگاه متحجرانه و افراطی که از مردم می‌خواهد حتی دانش و علم‌آموزی را نیز زشت و نادرست بدانند، را این گونه نقد می‌کند:

و بأن جامعتی المختلطه وکرا للدعاره!

رغم أن‌ها علمتنی اشرف مهته و هی الطب.

(به ما یاد دادند که) دانشگاه مختلطی که در آن درس خواندم،

علی‌رغم اینکه شریف‌ترین کار یعنی پزشکی را به من آموخته است،

(اما باز هم) خانه فساد است.

او که آرزوی احترام به همه ادیان الهی و مذاهب اسلامی را در سر می‌پروراند، می‌نویسد:

و بأن صدیقتی سلوی التی دعتنی لحفله عید میلادها صدیقه سوء!

و بأن جارتنا المسیحیه نجسه!

و زمیلتی الشیعیه اکثر خبثا من الیهود!

و بأن خالی المثقف علمانی ملحد یجب ان یقتل!

(به ما یاد دادند) دوستم سلوی که مرا برای جشن تولدش دعوت کرده است، دوست بدی است!

(به ما یاد دادند که) همسایه مسیحی ما نجس است!

(به ما یاد دادند که) هم‌کلاسی شیعه‌ام حتی از یهودیان هم بدتر است!

(به ما یاد دادند که) دایی اندیشمندم، یک سکولار ملحد است و باید کشته شود!

در سطور بالا به روشنی می‌توان نگاه افراطی وهابیون را مشاهده کرد. در واقع بلیقس الملحم به عنوان شهروندی که در دل تمامی این اندیشه‌های سخت‌گیرانه و حتی غیرانسانی زندگی کرده است و بهتر از هر کس دیگری می‌داند که در بطن اینجامعه چه می‌گذرد، اما علی‌رغم همه آموزش‌های اشتباه، فطرتی که در جان‌های همه ما حضور دارد، راهنمای اوست:

لکنی اکتشفت بأن ابی اطیب مخلوق فی العالم، کان یقبلنی کل لیله قبل أن أنام.

… اخی محمد و طارق کانا ایضا اکبر مما تصورته عنهما، محمد یراس جمعیه خیریه فی احدی جامعات استرالیا و طارق یعمل متطوعا فی مرکز ایتام المدینه.

اما من فهمیدم که پدرم پاک‌ترین آفریده هستی است. هر شب پیش از خواب مرا می‌بوسید.

برادرانم محمد و طارق نیز بزرگ‌تر از آن چیزی بودند که دربارهٔ آن‌ها فکر می‌کردم. محمد رئیس یکی از انجمن‌های خیریه در یکی از دانشگاه‌های استرالیا است و طارق هم به شکل داوطلبانه در یکی از پرورشگاه‌های مدینه فعالیت می‌کند.

و برای نگاه منتقد و دل بیدار هر نکته کوچک می‌تواند، راهی باشد برای روشن شدن تاریکی‌هایی که دیگران به وجود آورده‌اند:

زمیلتی الشیعیه! هی من اسعفتنی اثناء رحله لحدیقه الحیوانات. یوم‌ها سقطت فی برکه قذره للبط. فلحقت بی‌و کسرت ذراع‌ها فی الوحل من اجلی.

و اما دوست شیعه من! یک بار در مسیر رفتن به باغ‌وحش به من کمک کرد. آن روز به خاطر یک اردک در چاله آب کثیفی افتادم. او به کمکم آمد و به خاطر من بازویش شکست.

پایان این شعر سپید نتیجه‌گیری قابل‌ تامل شاعری است که از تفرقه‌ها و کینه‌دوزی‌های رایج در کشورش به ستوه آمده است:

وأنا ازال اسال: لماذا یعلمونا أن نکره الأخرین؟

و من هنوز از خودم می‌پرسم: چرا به ما نفرت از دیگران را می‌آموزند؟

از بلقیس الملحم به جز شعر و مقاله، مجموعه‌های داستانی مختلفی چون داستان‌هایی از عراق (قصص من العراق) و بیوه زریاب (ارمله زریاب) نیز توسط انتشارات العلوم و الفنون بیروت (دار العربیه للعلوم و الفنون) به چاپ رسیده است.

وقتی زندگی افرادی چون این شاعر زن را می‌خوانیم یا می‌شنویم، بار دیگر باور می‌کنیم که در درون همه ما موسایی است که اگر بخواهیم، می‌تواند راهنمای ما باشد به سمت پیدا کردن بُعد والاتر وجودمان.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.