تحولات لبنان و فلسطین

ساری- میان سوژه های داغ و چالش برانگیز و پُردردسر بزرگ شدیم و شماره عینک هایمان عوض شد. میان یک مشت خبر و گزارش و یادداشت.

قدس آنلاین - رقیه توسلی: مدام به خودمان تَشر زدیم که سربازیم و تحریریه را دوست می داریم و لباس رزم را. که میدان نبرد جولانگاه ماست.

همین ما که نمک شناسیم، همین ما که سال هاست راهدار و صیاد و پلیس و وکیل و معلم و مخترع ایم.

اصلا آذرماه برای گروهی از دلاوران چونان است که سراغ صندوقچه دارایی هایشان را می گیرند. تا داشته ها و نداشته هایشان را زیرورو کنند.

آخر روزنامه ات که بیست و نه ساله می شود و تو هم که پا می گذاری به بیست سالگی، انگار دلت می خواهد کمی بلندتر حرف بزنی. و بسیار رگ و پی ات می تپد برای درد و دل کردن.

پس حرفه ای را که هزاران بار خوب کرده احوالت را و دَمار از روزگارت درآورده را می نشانی روبرویت... از آن دورهمی های عزیز است...

می نشینید تا یاد سالی که گذشت را با هم زنده کنید... که خبرنگار جماعت چه جور با چاپ شدن و نشدن گزارش ها و اخبارشان هرروزه، پیر و جوان می شوند، با جراحی تیترهایشان...

چه جور تعطیل بردار نیست این شغل و جمعه و یکشنبه ای ندارد. فقط هرروز تازه، باید صبوری اش را بیشتر کند و مدارایش را. آخر یک مبارز که پی استراحت و تفریح نمی رود!

چه جورهمیشه با تلاش نجومی، دستمزدش ناچیز است و اسکناس هایش زیر خط فقر گم می شود و برای تامین معیشت، میلیون بار در سال، به یک شغل نوتر فکر می کند...

گاهی در بیست و نه سالگی نشریه ات، چند نفس عمیق در میدانگاه می کشی که شکرت یک سال دیگر هم روزنامه چی ماندم و دوام آوردم قلمم را در آغوش بکشم.

دوست داری پای بیمه نبودن ات را نکشی وسط، اما نمی شود. از استرس نوشتن سوژه های تند و تیز بگذری، از توضیح مصاحبه های صبحگاهی، تورهای خبری و جلسات اداری وقت و بی وقت اما امکان پذیر نیست.

می خواهی گران تمام شدن بعضی نوشته هایت را دیگر فاکتور بگیری و مثل یک مبارز فروتن رفتار کنی اما گاه ضربت بعضی از شمشیرها  زره ات را می درند و می رسند به استخوانت، و تو ناگزیزی به فریاد کشیدن.

وقتی تا انتقاد می نویسی، پای شکایت و دادگاه و بروبیا می آید وسط و حمایت فراخی اتفاق نمی افتد و تازه می فهمی چقدر دلت حرف زدن می خواهد. چون شجاع ها و خستگی ناپذیرها هم سایه سر می خواهند.

اما با یک دور تند از بی زمانی و بی مکانی و باران و آفتاب این کار شریف رد می شوم. از اینکه ساعت ها وقت صرف می کنی بابت طرح اولیه، تماس تلفنی، ملاقات حضوری، نوشتن، از قطعی و کندی اینترنت، از درِ بسته، از اخلاق ولرم مدیران برای چند خط ناقابل.

از دویدن و رفتن و آمدن تا بهترین یادداشت و گزارش را تحویل سردبیر بدهی تا ستون ات برق بزند از اتفاقات خواندنی و تحسین برانگیز.

واقعاً جز یک سلحشور، کدام انسانی می تواند قلم و کاغذ به دست بگیرد و از حقوق مسلّم همه مشاغل دفاع کند؟ همان که از پیش می داند یا مغضوب است یا زخمی یا همان عاشقی که هیچ فرش قرمزی در هیچ کجای زمین برایش پهن نشده است!!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.