1ـ بست بالا: دومین سخن/ نقل «یحییبن اَکثَم (قاضی)»: (ادامة استدلال مأمون در رد نظر دانشمندان)... اگر بنا بود کسی را برای دوستیِ برادرانه برگزینم، این را انتخاب میکردم»... مأمون پاسخ داد: «این روایت نیز درست نیست، زیرا چنان که خودتان هم میدانید و در نوشتههای معتبر نیز دیدهاید، پیامبر(ص)، همه یارانش را دو به دو با هم برادر کرده و علی(ع) را کناری نگه داشته و هنگامی که علی(ع) از او دلیل کارش را پرسیده، فرموده است: تورا برای برادری خودم درنظر گرفتهام!... اگر سخن دوم درست باشد که میدانید چنین است؛ پس سخن اول، روایتی باطل است» (ناتمام)»./ از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 180 با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (221)
زن، خم میشه و بوته «خاردار» رو نگاه میکنه... چیزی مثل یه بادومزمینی روی یه شاخه تیغ دراومده... نگاهی به همسرش میکنه و میگه: «بادومه؟»... مرد، لبخندی میزنه و میگه: «شِکَرتیغاره... همونیه که به خاطرش از شهر تا اینجا اومدیم»... زن، تعجب میکنه و میگه: «این پوسته کِرِمرنگ، به چه درد حَنجره بابام میخوره؟»... مرد، خم میشه و از میون تیغهای کوچیک بوته، یه دونه از پوستهها رو میکَنه و رو به زن، میگیره... زن، به شکافی که روی درازی پوستهس نگاهی میکنه و با ناخنش، شکاف رو باز میکنه... ناگهان، پوسته رو به زمین میندازه و میگه: «توش سوسکه!»... مرد، با صدای بلند میخنده و میگه: «همینه که توش میمیره و این پوسته رو آماده جوشوندن با شیر میکنه و میشه مرهمِ شِفای حنجرة پدر مریضت». / برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحه 667 ـ «مُفَسِّر جُرجانی»، از پدرش... و او از «امامرضا(ع)»... و امام(ع) از جَدِّ بزرگوارش حضرت اباعبداللهالحسین(ع)... و ایشان از امیرمؤمنان علی(ع) نقل کرده که در تفسیر آیة 29 «سورة بقره» فرموده است: «(ادامه) خدا، داشتههای زمین را برای شما و بهمصلحت شما آفریده است». ـ با تلخیص.
3ـ پنجرة پولاد (98): سیدمحمد پیشنماز ـ مدفون در «دارُالسَّعادة» حرم مطهر
همیشه روی «حاشیه»م میایستاد... بس که «مسجد» شلوغ میشد... من که خوب نمیدیدم... گهگاه از «منبر» که پایههاش رو گذاشته بود روی ریشههام میشنیدم... حسابی حال منبر خوب میشد وقتی که «سید»، امام جماعت نمازهای ظهر و عصر میشد... اغلبِ غروبها رو کسی دیگه میاومد و نماز رو میخوند... منبر، «حمد و سوره» سید رو دوست داشت و من، «نمازهای مغرب و عشا»ی جانشینش رو!... چند سال پیشترش، همه نمازها رو خود سید میخوند... اما سنش که بالا رفت، دیگه نتونست شبهای سرد مشهد و «مسجد گوهرشاد» رو تحمل کنه... هرچه هم که خودش رو در شال و جلیقه پشمیش میپوشوند، فایدهای نداشت... تا یه شب که دیگه سید نبود و من، شدم: فرشِ چشمبهراهِ ایوون مسجد گوهرشاد. ـ درگذشته ماه مُحَرَّم (اسفندماه) سال 1284 خورشیدی./ برگرفته از صفحه 122 در جلد «اول» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی» / اثر گروهی/ چاپ 1387/ بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت «ثامنالائمه(ع)»: زیارت (164)
تو... آن نسیمی... که پنجرههای بسته را جدی نمیگیرد... و از کورسوی روزنههای باز... طراوتِ حضورش را نصیب شعلههای سرکش تنهایی آدمها میکند. / در دعای پس از زیارتنامة «امامرضا(ع)» گفته شده است: «از تو میخواهم... ای خدایی که از سر مهربانی، در مجازات بندگانت، تأخیر میکنی!... (ناتمام)» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 830.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا (9) / حل مشکل مالی یک مجاور / حدود چهلسال پیش (10) / (ادامة سخن روضهخوان)
گفت (شرمنده): «ای برادرجان! ... / درد من نیست دردِ بیدرمان
نیست در سفرة تو هم اثری / تو که از من نیازمندتری»
گفت و لبخند زد به چهرة دوست / روضهخوان دید جلوه، جلوة «او»ست
بعد از عمری دم از «حسین(ع)»زدن / کَند پیراهنِ «سخن»، از تن
شد دلِ مرد روضهخوان، آباد / مُشتی از پول خود به دستش داد... (ناتمام). / از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 186.
نظر شما