قدس آنلاین - میراث همواره در معرض اتهام است. آنهایی که به هر شکلی از وضعیت موجود ناخرسندند، با کمترین برخورداری از شم تاریخی نیز همواره انگشت اتهام خویش را بهسمت «بانیان» وضع کنونی، یعنی صاحبان آن میراثی میگیرند. فلسفه ایرانی-اسلامی یکی از همین مواردی است که همچون دیگر بخش مهم میراث بزرگ فکری ما، یعنی عرفان، پیوسته در معرض داوریهای موافقان و منتقدان وضعیت تمدنی کنونی قرار گرفته است.
دو قرائت از تاریخ فلسفه اسلامی، هرکدام چشمانداز خاص خویش را از آینده این فلسفه پیش روی میگسترانند. گروه نخست برآنند که فلسفه اسلامی همان گونه که در گذشته نتوانسته است پاسخگوی پرسشهای مهم تمدنی و تاریخی ما باشد، در آینده نیز نخواهد توانست. گروه دوم ولی بر این باورند که سرنوشت حیاتِ دستکم معنوی بشر با آینده فلسفه اسلامی گره خورده است.
البته این نوعی سادهسازی آشکار بحث است، اما همواره با این پرسشهای بزرگ که بدواً پرسشهایی ساده و با پاسخهای کوتاه (حتی آنقدر کوتاه که با یک «آری» و «نه» میتوان تکلیف آن را مشخص نمود) در نظر میآیند، مواجهیم. پرسشی که در پس همه این احتجاجات و مجادلات قرار دارد، این است که «با این میراث چه باید کرد؟»
پاسخ به این پرسش، سطوح گوناگونی دارد. در نخستین سطح، این تاریخنگاری سیر تکوین این میراث و تفسیر و تبیین صیرورت تاریخی آن است که بخشی از پاسخ را تشکیل میدهد. سطح دوم پاسخ به سنجش نسبت وضعیت کنونی این میراث با شرایط موجود تمدنی ما برمیگردد. سطح سوم، اما به همان مناقشه ماهوی پیشگفته مربوط میشود.
فرایند پاسخدهی در هریک از این سطوح، نحلههای پژوهشی و رویکردهای تفسیری متفاوتی را پدید آورده که یکی از مؤثرترین آنها، رویکردی است که میتوان آن را «کربنیسم» نامید. هانری کربن بیش از هرچیز، خود را مصروف گسست همهنگام از سنتهای شرقشناختی و سنتهای تفسیری کلاسیک اسلامی در خوانش فلسفه اسلامی نمود.
او بیش از هرچیز میکوشید فلسفه اسلامی را وادارد تا با پاسخهای بزرگتری درگیر کند و ضمن فراهم آوردن امکان مواجهه و اختلاط بیشتر میراث فلسفی مسلمانان با میراث بزرگتر فلسفی جهان، فلسفه اسلامی را از انزوای خودخواستهاش بیرون آورد و هم پرسشها و هم پاسخهای فیلسوفان مسلمان را بازپروراند.
این خوانش کربنی از فلسفه اسلامی، مختصات خاص خود را دارد و هر سه سطح پاسخ را در رابطه با پرسش مزبور تحت پوشش قرار میدهد. کربن و پیروان وی، هم قرائتی متفاوت از تاریخ فلسفه اسلامی و نقاط عطف حرکت و صیرورت تاریخی آن عرضه میدارند و هم در برابر معارضهای شکاکانه که ماهیت فلسفه اسلامی بهعنوان نوعی فلسفه را نشانه رفته است، سرسختانه ایستادگی میکنند.
ایشان همچنین تصویری هرچند کلی و ابتدایی را از نسبت آینده فلسفه اسلامی با آینده حیات معنوی بشر عرضه میکنند. از این قرار، هریک از تلاشهایی که برای پاسخگویی به پرسش کلان فوق بخواهد صورت پذیرد، باید وارد گفتوگویی انتقادی با رویکرد کربن و جریان پیرو آن باشد. از همینرو، تأمل درباره مسألهای به نام «آینده فلسفه اسلامی» در کنار همه ملاحظات، حامل واکنشی خواسته و آگاهانه به تلقی کربنی از این موضوع و پاسخهای کربن و هوادارانش به آنان خواهد بود.
نظر شما