تحولات لبنان و فلسطین

از مراقبت تا وداع با پیر جماران همه با رحلت ایشان از خود بی‌خود شده بودند. بی‌تابی می‌کردند و اشک می‌ریختند. حاج احمدآقا خواستند لحظاتی کنار امام تنها باشند. اتاق خلوت شد و ایشان چند ثانیه پیشانی‌شان را به پیشانی امام(ره) چسباندند.

امام که رحلت کردند ما باتری ساعت اتاق آی‌سی‌یو را در آوردیم. حالا هم اگر به بیمارستان بروید در آن اتاق، ساعتی را می‌بینید که باتری ندارد و راس ده و۲۰ دقیقه متوقف شده است؛ این ساعت زمان رحلت رهبرمان را نشان می‌دهد.

دکتر مسعود سیرتی نیر، حالا عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله(عج) است. زمانی که مسئولیت پرستاری از امام خمینی(ره) را عهده‌دار شد، هنوز دکتری تخصصی پرستاری نداشت. جوانی ۲۲ ساله بود که نخستین بار وقتی شنید قرار است برای ماموریتی مهم به بیت امام(ره) اعزام شود زانوانش لرزید و قلبش از شدت شوق دیدار امام تند زد. لذت کار و زندگی در جوار رهبر انقلاب برای او پنج سال طول کشید؛ پنج سالی که بهترین خاطرات زندگی‌اش در آن جان گرفت و با متوقف شدن ساعت اتاق آی‌سی‌یو راس ۲۲ و ۲۰ دقیقه، ناگهان متوقف شد.

چگونه پرستار امام شدید؟
سال ۱۳۶۳ در مجلس ترحیم شهید دکتر رهنمون در نمازخانه بیمارستان نجمیه بودم که پیغامی را از طرف نماینده مستقر بهداری سپاه در بیت حضرت امام(ره) به من رساندند. در این پیغام به من گفته بودند برای انجام یک مأموریت بسیار مهم باید به بیت بروم.

حدس زدید که ماجرا از چه قرار است؟
بله. متوجه شدم که مساله مراقبت از امام(ره) مطرح است. برایم مثل یک رویا بود که برای چنین ماموریتی انتخاب شده‌ام. حالا هم وقتی به آن زمان فکر می‌کنم احساس آرامش عجیبی سراغم می‌آید.

من شنیده‌ام که تیم مراقبتی از امام در منزل ایشان مستقر بودند این موضوع حقیقت دارد؟

ما در سال ۶۵ پس از ماه مبارک رمضان، محیط مراقبتی را به منزل ایشان بردیم. خانه شان یک ساختمان دو طبقه بود. در طبقه اول که محل اقامت آقا بود، یکی از اتاق‌ها به اتاق مراقبت ویژه همراه با تجهیزات و امکانات مورد نیاز اختصاص داشت و طبقه دوم محل استقرار پزشکان و پرستاران بود، اما پیش از آن یک بار امام(ره) در فروردین ۱۳۶۵ دچار حمله قلبی شدند که در آن زمان اتاق پزشکان طبقه بالای حسینیه جماران بود. آن روز پس از عملیات احیا، به بیمارستان جماران که پشت منزلشان بود منتقل شدند. تا پیش از آن ایشان از وجود این بیمارستان بی‌خبر بودند. این بیمارستان با تدبیر حاج احمدآقا و سپاه ساخته شده بود. البته بیمارستان کوچکی بود، اما تجهیزات لازم را برای کمک‌رسانی فوری داشت.

گفتید که ایشان از وجود بیمارستان جماران بی‌خبر بودند؟

بله. در بیمارستان، مرحوم حاجیه خانم اهل بیت گرامی حضرت امام(ره) به همراه فرزند گرامی‌شان مرحوم حاج احمدآقا به ملاقات امام آمدند و ایشان با تصور این که بیمارستان در مرکز شهر است، اظهار می‌کردند که راضی نیستند خانواده راه طولانی را تا بیمارستان برای ملاقات بیایند که همسرشان گفتند بیمارستان پشت خانه‌شان است.

امام(ره) وقتی متوجه موضوع شدند به مرحوم حاج احمد آقا سفارش کردند که بیمارستان برای استفاده عمومی مجهز شود و از همان زمان مسئولان اداره بهداری سپاه برای توسعه بیمارستان کارشان را آغاز کردند و امروز می‌بینیم که از خدمات درمانی این بیمارستان همه اقشار جامعه بویژه کادر نیروهای مسلح بهره‌مند می‌شوند. ایشان حدود دو ماه در بیمارستان بستری بودند و از آن زمان به بعد در همه اوقات ریتم قلبی حضرت امام(ره) از طریق سیستم فرستنده کنترل می‌شد.

تقریبا پنج سال پرستار امام بودید. کدام خاطره از آن دوران در ذهنتان پررنگ تر است؟

راستش من هرگز تصور نمی‌کردم امام(ره) نام خانوادگی‌ام را بدانند. یکبار از ایشان نوار قلب گرفتیم تا پزشکان وضعیت قلبشان را بررسی کنند. من نوار را در اتاق امام جا گذاشتم. به ناچار برگشتم تا آن را بردارم. اجازه ورود خواستم و سلام کردم. امام اشاره کردند به نوار قلبشان که روی میز جا مانده بود. با خجالت نوار را برداشتم و خارج شدم و در را بستم. دو نفر از همکاران هم پشت در بودند که شنیدیم یکی از اعضای خانواده از امام پرسیدند آقاجان ایشان کی هستند؟ و حضرت پاسخ دادند: ایشان آقای سیرتی هستند، سیرت دارند. ما به شدت متعجب شدیم. چون تصور نمی‌کردیم ایشان من را به اسم بشناسند.

چه صفتی را در سبک زندگی ایشان بارزتر دیدید؟

امام بسیار منظم و دقیق بودند. مثلا هر روز ۷ صبح و عصر ساعت ۴ برنامه پیاده‌روی داشتند. گاهی مشاهده می‌کردم هنگام قدم زدن در حیاط یا روزنامه‌ای در دست داشتند یا دست یکی از کودکان بویژه دست علی را می‌گرفتند و با او راه می‌رفتند.

ویژگی دیگرشان صرفه جویی و پرهیز از اسراف بود. در همه امور صرفه‌جویی می‌کردند حتی در آب نوشیدن. مثلا وقتی از یک لیوان آب مقداری میل می‌کردند بقیه‌اش را برای دفعه بعد نگه می‌داشتند. هرگز ندیدم آب اضافی را دور بریزند. همه شاهد بودند هر جا که حضور داشتند تنها لامپ همان جا روشن بود و هرگز دو لامپ در منزل ایشان همزمان روشن نبود.

ویژگی دیگرشان سبقت در سلام کردن بود. یک بار صبح در حال رفتن به محل کار یعنی همان محل اقامتم در منزل امام بودم که ایشان را از فاصله‌ای نه‌چندان دور دیدم. در حال پیاده روی بودند. فکر کردم کمی جلوتر که بروم سلام عرض می‌کنم، اما ایشان پیش دستی کردند و من بشدت خجالت زده شدم.

عبادتشان را بر همه چیز ارجح می‌شمردند. یادم می‌آید که روز ۱۳ خرداد وضعیت بالینی‌شان نامطلوب شد. مسئولان و نمایندگان و اعضای خانواده را به حضور می‌پذیرفتند و به هر کدام سفارش‌هایی می‌کردند. ساعت ۳ بعد‌از‌ظهر مشکلات قلبی شدیدتر شد. فکر می‌کنید امام چه می‌کردند؟ با وجود وخامت شرایط بالینی، نماز مغرب و عشا را به جا آوردند و پس از آن تا آخرین لحظه مشغول ذکر گفتن بودند.

ذکرشان چه بود؟

مطمئن نیستم. حس می‌کنم سبحان الله می‌گفتند و انگشت‌های مبارکشان را طوری حرکت می‌دادند که انگار تسبیحی در دست دارند.

آخرین تصویری که از امام به یاد دارید؟

همه با رحلت ایشان از خود بی‌خود شده بودند. بی‌تابی می‌کردند و اشک می‌ریختند. حاج احمدآقا خواستند لحظاتی کنار امام تنها باشند. اتاق خلوت شد و ایشان چند ثانیه پیشانی‌شان را به پیشانی امام(ره) چسباندند. امام که رحلت کردند ما باتری ساعت اتاق آی‌سی‌یو را در آوردیم. حالا هم اگر به بیمارستان بروید در آن اتاق، ساعتی را می‌بینید که باتری ندارد و راس ده و۲۰ دقیقه متوقف شده است؛ این ساعت زمان رحلت رهبرمان را نشان می‌دهد.
 

منبع: روزنامه جام جم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.