تحولات منطقه

حوادث یک نوع اتفاق هستند، اما همیشه اتفاق‌ها بد و شوکه‌کننده نیستند. بعضی وقت‌ها این اتفاق‌ها خیلی هم خوب‌اند. در شعر اتفاق‌هایی وجود دارند که بسیار خوب هستند. این اتفاق‌ها مخاطب را دچار شگفت‌زدگی و تعجب می‌کند.

اتفاق‌های شاعرانه
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

مهدی آخرتی / سلام به دوستان خوبم. امروز می‌خواهم برایتان در مورد اتفاق‌های شاعرانه و چیزهایی که شعر را بهتر و قشنگ‌تر می‌کند صحبت کنم. شاید خیلی‌وقت‌ها کلمه اتفاق را شنیده باشید، اما تابه‌حال به معنی‌اش فکر کرده‌اید؟ اتفاق یعنی یک حادثه و یا یک‌چیز که ناگهان و بدون آمادگی قبلی.
حوادث یک نوع اتفاق هستند، اما همیشه اتفاق‌ها بد و شوکه‌کننده نیستند. بعضی وقت‌ها این اتفاق‌ها خیلی هم خوب‌اند. در شعر اتفاق‌هایی وجود دارند که بسیار خوب هستند. این اتفاق‌ها مخاطب را دچار شگفت‌زدگی و تعجب می‌کند.
خود شگفت‌زدگی و تعجب، باعث زیبا شدن شعر می‌شود. درست است دوستان من! چون شعر نباید مثل زبان عادی باشد و باید در شعر عمداً از زبان عادی دور بشویم، چیزهایی که شاید در روزمره و زبان عادی ما بی‌مفهوم و گاهی نازیبا به‌نظر بیایند، اتفاقاً در شعر قدرت و حُسن محسوب می‌شوند. مثلاً فکر کنید یک بچه وقتی دارد با مادرش راه می‌رود، به‌جای این‌که بگوید شاخه‌ درخت پایین آمده و نزدیک دست ما رسیده، بگوید: درخت دستش را به‌سوی ما دراز کرده! خب حتماً مادر این بچه تعجب می‌کند، حتی اگر آدم بزرگی هم این‌طور حرف بزند، تعجب دارد. اما اگر همین جمله را در شعر بگوییم بسیار هم زیباست.
خب حالا می‌رویم تا چند اتفاق را در شعر برای شما توضیح بدهیم.

مهمان غریبه
 ما معمولاً از چیزهایی‌که جدید اتفاق می‌افتند دوری می‌کنیم و گاهی حتی می‌ترسیم. مثلاً از مهمان‌های غریبه می‌ترسیم و همه‌ش با خودمان فکر می‌کنیم که او چطور آدمی است؟ نکند آدم خوبی نباشد؟ مهمان‌های غریبه می‌توانند برای شعر هم خطرناک باشند، مثلاً کلمه‌های غریبه‌ خارجی را اگر در شعر استفاده کنیم، باعث می‌شود شعرمان نازیبا شود. اما بعضی‌وقت‌ها همین مهمان‌های غریبه در شعر، اتفاق شاعرانه هستند. ما می‌توانیم در شعرمان کلمه‌هایی بیاوریم که ظاهراً با شعر ارتباط محکمی ندارند، اما مخاطب را دچار تعجب می‌کنند و مخاطب با خودش می‌گوید: «چه جالب!»
مثلاً در یک شعر که مربوط به مدرسه رفتن و درس خواندن است می‌گوییم:

معصوم کوچ من
نارنجک قلبش را از خانه به مدرسه می‌برد!

خب بحث از نارنجک در این شعر ما را دچار تعجب می‌کند و یک اتفاق شاعرانه‌ خوب است. یا در یک شعر که با زبان خیلی کهنه و قدیمی نوشته شده است، بگوییم:

و زورق چون کُلِ بادام می‌رفت. 

«کُل» در لهجه‌ یزدی یعنی پوست، و کُل بادام، یعنی پوست بادام. پس این هم یک اتفاق شاعرانه است.

یا:

پیش از آن‌که خشم صاعقه خاکسترش کند
تسمه از گُرده‌ گاو ِ توفان کشیده بود.
بر پرت‌افتادهترین راهها
«پوزار» کشیده بود
رهگذری نامنتظر
که هر بیشه و
هر پل آوازش را میشناخت.
جادهها با خاطره‌ قدمهای تو بیدار میمانند.

خب در این شعر هم می‌بینیم که زبان، خیلی قوی است، طوری‌که شاید خیلی از اصطلاح‌های آن را متوجه نشویم. اما در همین زبان کلمه‌ «پوزار» استفاده شده که محلی و عامیانه است و به‌معنای کشیدن پا روی زمین است. این اصطلاح محاوره، در این زبان قدیمی و کلاسیک مهمان غریبه است، با این‌‍‌حال اصلاً مشخص نمی‌شود و شبیه کلمه‌های دیگر است. اما وقتی متوجه این مهمان غریبه بشویم، تعجب می‌کنیم و کار زیبا می‌شود.

بزن کانال دو!
شده وقتی عصبانی می‌شوید یا تندتند حرف می‌زنید، یک‌دفعه لهجه‌تان عوض بشود و یا کلمه‌های بی‌ربط بگویید؟ و یا به اصطلاح خودمان، بزنید کانال دو! خب اگر این کار را درست انجام بدهیم، می‌تواند یک اتفاق زیبا در شعر باشد. مثلاً در یک شعر که زبان رسمی دارد، از زبان کوچه و بازار هم استفاده کنیم و این‌طوری بزنیم کانال دو:

در میان دشت‌های سبزِ سبز
می‌دویدم مثل آهوهای شاد
خنده می‌کردم به حال روزگار
موی من را شانه می‌زد دست باد
یک‌نفر از دور می‌اومد جلو
انگاری که وعده‌ تلخی می‌داد
کودکی‌های مرا از من گرفت
داد از این روزگار تلخ، داد!

خب دوستان ببینید، آن قسمت شعر که خود کودک دارد خاطره‌ تلخش را از زمان می‌گوید، زبانش محاوره شده تا مخاطب بیشتر با آن ارتباط برقرار کند، چون این زبان، زبان روزمره‌ همه‌ ماست. این کار هم یک اتفاق شاعرانه است که ما می‌توانیم انجام بدهیم.

یا مثلاً در یک شعر صحبت کردن دو نفر با یکدیگر را می‌آوریم:

یاد دارم در خیابانی بلند
یک سگ ولگرد دیدم، تشنه بود
ناگهان از دست من سنگی پرید
بر سر بی‌جان سگ، آمد فرود 
مرد بی‌رحمی رسید و چاقویی
بین دستش محکم و جدی فشرد
گفت : «داش من، دمت همیشه گرم»
اصلا از رفتار زشتم جا نخورد!
مرد شاعر کار من را تا که دید
با همان شال و کلاه و کفش نو
گفت: باید کرده‌ات را بدروی
"گندم از گندم بروید، جو ز جو"

خب اینجا لهجه‌های قصاب و شاعر را در شعر استفاده می‌کنیم. این لهجه در زبان شعر مهمان غریبه است، اما با این کار مخاطب شخصیت‌ها را بهتر تصور می‌کند.

تمرین کنیم
خب دوستان گلم! حالا که دو اتفاق در شعر یاد گرفتیم، می‌توانیم برای زیباتر شدن شعرهایمان از این‌ها استفاده کنیم. قبل از این‌که تمرین را بگویم، به شما یادآوری کنم که اتفاق‌ها در شعر همیشه زیبا نیستند و گاهی ممکن است شعر را زشت کنند. برای فهمیدنش باید تجربه پیدا کنیم تا متوجه بشویم چه اتفاق‌هایی زیبا و چه اتفاق‌های نازیبا هستند و کی باید این اتفاق‌های زیبا را در شعرمان استفاده کنیم.
این هفته مثال‌های زیادی زدم و اتفاق را توضیح دادم. برای همین، تکلیف این هفته برعهده‌ خود شماست؛ یک شعر بگویید که در آن از این دو اتفاقی که امروز توضیح دادم استفاده شده باشد و بعد شعر را برای ما بفرستید تا ما هم لذت ببریم. اگر قول بدهید که تمرین‌ها را درست انجام بدهید و برای ما بفرستید، می‌توانیم در همین مطللب هر ماه دو سه نفر از شما شاعران خوب نوجوان را معرفی کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.