معارف: آیتالله جوادی آملی که از شاگردان مرحوم الهی بوده است، در خاطرات خود نقل میکند: «به یاد دارم روزی در مشهد، حضور مرحوم آقای الهی قمشهای رسیدم و در صحن آزادی و نزدیک مقبره مرحوم شیخ بهایی از ایشان سؤال کردم که حاج آقا! چرا امسال دیر مشرف شدید؟
فرمود: به حضور سلطان بیدعوت نباید رفت. عرض کردم: یعنی چه؟ فرمود: من هر وقت مشهد مشرف میشوم، با دعوت حضرت میآیم. پرسیدم چگونه از شما دعوت به عمل میآورند؟ فرمود گاهی خواب میبینم در حرم هستم و گاهی نیز در صحن و به محض دیدن خواب، مشرف میشوم و پریشب خواب دیدم که در حرم هستم. از این رو، حرکت کردم و روانه حرم شدم.
ایشان گفت: در ضمن اکنون در صدد هستم نکتهای را تکمیل کنم. عرض کردم: چه نکتهای؟ ادامه داد که در کوپه قطار، همسفرانی همزبان خود نداشتم؛ از این رو ناچار شدم به حال خود بپردازم. غزلی را شروع کردم که قصد دارم در اینجا آن را تکمیل کنم و آن غزل این است:
در راهِ طلب پای فلک آبله دارد// این وادی عشق است و دو صد مرحله دارد
درد و غم و رنج است و بلا زاد ره// عشق هر مرحله صد گمشده این قافله دارد
در راه بیابان جنون عشق زند گام// کزچرخ شتابنده فزون حوصله دارد
گر من نکنم شکوه ز شبهای فراقت// از حوصله من شب هجران گله دارد
دیوانه عشقیم و چو گل با رخ خندان// کز حلقه گیسوی تودل سلسله دارد
از یاد توای گل همه شب بلبل جانم// گه نغمه و گه ناله و گه ولوله دارد
دل در طلب وصل توای ماه حجازی// در کوی صفا رقص کنان هروله دارد
صد مرحله را عشق به یک گام رَود لیک// در هر قدم این ره چه کنم صد تله دارد
گر دست مرا جاذبه عشق نگیرد// فریاد، نه جان زاد و نه دل راحله دارد
مدح رخ زیبای تو چون گفت الهی // یک بوسه از آن غنچه خندان صله دارد
نظر شما