قدس آنلاین - رقیه توسلی: رازها دارد دست هایم با پنجره فولادتان... با سقاخانه تان... وقتی زیارتنامه می گشاید و لب می تکاند به ذکر یاعلی جان...
ترس هایم را باز دور می ریزم و از هجوم خروارها تنهایی می گریزم به شما... به خانه ای که مطهر است و گوهر دارد... شما را که جواب سلام ها را رسا می دهید... نیک ذات و زشت ذات نمی کنید... جدا نمی کنید... و والازادتر از همه ی کائنات اید...
سال هاست در حال و هوای شریفِ حرم، اشک می ریزم. سکوت می کنم. زُل می زنم. و نفس تازه تر از همیشه رحل می گذارم و با سوره ها، خرّم می شوم. و بعد در بهشت تان غرق می گردم، به تمام معنا. از دستِ گناهان، از سماجت نَفس، از دردهای لاعلاج، از آزمایش های سخت، از صبر مختصر. می دانم آخر، دادرس تر از شما نیست. بسیار گشته ام.
یا حضرت عشق! من ام... آنکه بی شوق و شیدایی حرم تان، مرده ایست با علامت های حیات... آنکه سال هاست می داند چراغ های خاموشِ گردون - بی زیارت - روشن نمی شود... بی پای بوسی عشق، بی سلام و بی علیک های ملکوتی...
رازها دارد زائر شدن. آمدن تا ضریحی که به دست ها، طلا و گلاب می دهد و به قلب ها، یک جهان نور.
باید دنیا را هرروز رها کرد و یک نوک پا تا سرایی رفت که صاحبخانه اش بی حساب؛ آرام و عیش و عافیت پیشکش می کند.
نظر شما