تحولات منطقه

۳ آبان ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۷
کد خبر: ۵۷۰۵۲۳

در اصل باید «جواد حاجی ترخانی» می بود. زاده ۱۲۸۳ ، فرزند تاجر و بازاری متدین و سرشناس تهران ، حاج محمد تقی حاجی ترخانی . می شد همانطور به سبک «بچه حاجی» های مایه دار آن دوران ، هم درسش را به پشتوانه ثروت پدری بخواند و هم برای امور دنیایی اش بزند توی خط تجارت ، اقتصاد ، سیاست و ... و دستکم نه در دینداری که در تاجر پیشگی راه پدر را دنبال کند و خلاصه بیخیال پرسش اساسیِ «علم بهتر است یا ثروت؟» ...

فقط میرزا جواد آقا!
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

قدس آنلاین- می شود این گزارش را مثلاً ۷ تکه کرد و در هر تکه فرازی از زندگی، شخصیت و ویژگی های «میرزا جواد آقا تهرانی» را نوشت. می شود مثل مستند های تلویزیونی از ولادت  و تحصیلات سوژه آغاز کرد، دو سه تا خاطره گفت، کمی قلمفرسایی کرد و رسید به نقطه پایان که معمولاً پایان زندگی سوژه گزارش است. جز اینها می شود کار بهتری کرد. به سبک و سباق اخلاق و رفتار عارفانه و بی شیله پیله «میرزا جواد آقا تهرانی»، بیخیال دنگ و فنگ اصول گزارش نویسی شد و دل و قلم را آزاد گذاشت که در نوشتن از عالم وارسته هر طور که می خواهد و می تواند بنویسد. اما یادتان باشد، چه گزارش ۷ تکه ای و چه سریال، مستند، فیلم سینمایی و ... هیچکدام ظرفی نیستند که حتی یک موج کوچک از دریای وجود و شخصیت «میرزا جواد آقا» تویشان جا بگیرد... و آخر این مقدمه، اینکه، شایسته بود جلوی نام سوژه امروز عبارت «آیت الله» را بیاوریم اما نیاوردیم چون یادمان آمد از سفارش هایی که در این باره کرده بود!

علم یا ثروت؟

در اصل باید «جواد حاجی ترخانی» می بود. زاده ۱۲۸۳، فرزند تاجر و بازاری متدین و سرشناس تهران، حاج محمد تقی حاجی ترخانی. می شد همانطور به سبک «بچه حاجی» های مایه دار آن دوران، هم درسش را به پشتوانه ثروت پدری بخواند و هم برای امور دنیایی اش بزند توی خط تجارت، اقتصاد، سیاست و ... و دستکم نه در دینداری که در تاجر پیشگی راه پدر را دنبال کند و خلاصه بیخیال پرسش اساسیِ «علم بهتر است یا ثروت؟» علم، ثروت، دین، سیاست و غیره را پیوند بزند به هم و بشود : حاج جواد آقای حاجی ترخانی! اما دوره اول متوسطه را که در دبیرستان «ثروت» تهران تمام کرد، سراغ طلبگی رفت. ابتدا شهر قم و چند سال بعد هم نجف. دوران نجفی بودنش دو سال بیشتر نشد و به درخواست مادر به ایران بازگشت، ازدواج کرد و بقیه ماجرای علم آموزی و سیر و سلوکش را در مشهد مقدس دنبال کرد.

کُشته مُرده استاد!

هم پای درس استادان بزرگ و نام آوری نشست و هم بزرگان و نام آوران زیادی بعدها پای درس های  سطح، خارج فقه و اصول، فلسفه ومعارف قرآنی و ... ایشان نشستند. آثار و کتابهای تحقیقی و اعتقادی زیادی را نوشت و در اختیار علاقمندان قرار داد. نه شمردن استادان و شاگردانش و نه آثار باقی مانده از او در حوصله این گزارش نیست اما این را می شود گفت که شهرت امروز و دیروزش به خاطر هیچکدام از اینها نیست. «میرزا جواد آقا» را همه آنهایی که می شناختند، دوستش داشتند. اصلاً بالاتر از دوست داشتن شیفته و کُشته مُرده روحیات، رفتار و بقول حرفه ای ها «سجایای اخلاقی» اش بودند. در گفتن و شنیدن، رفت و آمد و نشست و برخاست با علما، شاگردان و مردم کوچه و بازار بشدت مراقب همه چیز و همه کس و بیشتر از همه مراقب خودش و رفتارش بود. می گویند همیشه همردیف شاگردانش می نشست، لحن و کلامش هیچوقت بوی غرور و تحقیر دیگران را نمی داد، لبخند از لبانش و ادب و احترام از نگاه و گفتارش تراوش می کرد و ... تو خود حدیث مفصل شیفتگی دیگران نسبت به او را از همین مجمل هایی که گفتیم بخوان.

عید مردم را عزا نکنید

داستان های زندگی اش را شاید زیاد شنیده باشید. از ماجرای فردی که در مجلسی ناغافل دست ایشان را بوسید و بعدها «میرزا جواد آقا» به او گفت: به تلافی این کار، من رفتم کفش شما را بوسیدم! ... تا داستان مخالفتش با اینکه «آیت الله» خطابش کنند ... و ماجرای عجیب مرگ فرزندش در روز عید غدیر که میهمانان زیادی به خانه اش آمده بودند و وقتی «میرزا» خبردار شد جنازه فرزندش روی آب حوض است، به آرامی گفت: عید مردم را عزا نکنید...ساکت باشید ...میهمانان هم که متوجه ماجرا نشده بودند وقتی از دلیل همهمه و نا آرامی زنها پرسیدند، فقط گفت: چیزی نیست، خدا امروز به ما عیدی داده اما زنها این را متوجه نیستند!

اهل عرفان و آنهایی که در این وادی قدم زده اند و نفسی کشیده اند این رفتار و برخورد «میرزا جواد آقا» با مصیبت مرگ فرزند دلبندش که سخت هم مورد توجه و علاقه ایشان بود را، نماد مقام «تسلیم و رضا» می دانند و حتی فراتر از آن. یعنی آنچه را دیگران مصیبت می دانند، عیدی خداوند بدانی!

به خاطر حاج خانم

ادب، تواضع، سادگی و پیراستگی اش فقط برای مردم، ارباب رجوع، شاگردان و ... نبود. بیش از اینها برای اهل خانه و بیشتر از همه برای همسرش، متواضع، دلسوز، مراقب و یار و همراه بود. حتی زحمت شستن لباسش را به همسر نمی داد. خانم سادات و علویه ای که چون خوب «میرزا جواد آقا» را شناخته بود با هزار خواهش و تمنا گاهی اجازه می گرفت که افتخار شستن لباس مردش را پیدا کند! برخلاف سادگی در پوشش و بی توجهی به مال دنیا، تزیینات خانه اش و نظم و همه چیز آن مثال زدنی بود. پرده ها و دیگر لوازم خانه اگرچه ساده بودند اما در رنگ و اندازه و نوع بشدت به قول امروزی ها با هم «سِت» بودند و «میرزا جواد آقا» توضیح داده بود که: این زیبایی، نظم و آراستگی به خاطر رضایت همسرم است و نه علاقه به زرق و برق زندگی ... وقتی اقوام و خویشان همسرم می آیند، نباید زندگی ساده و طلبگی من مایه شرمساری حاج خانم شود.

استاد امام «ره»

حق استادی به گردن امام «ره» داشت و در بحث فلسفه و عرفان میان ایشان و امام «ره» اختلاف نظر اساسی وجود داشت. نگاه امام «ره» به دین، نگاهی فلسفی بود و «میرزا جواد آقا» نگاهی کلامی به این مقوله داشت. این اختلاف در نگاه از همان دوران درس و بحث آغاز شده و ادامه دار شده بود. اما چه در فعالیت های انقلابی «میرزا جواد آقا»، چه در بارها حضورش در جبهه های جنگ تحمیلی، چه در دیدارهایی که با امام «ره» داشت، هرگز چیزی جز احترام خاص دو طرفه و علاقه و ارادت قلبی دیده و گزارش نشده است. حتی می گویند امام «ره» در احترام درخواست «میرزا جواد آقا»، پخش تفسیر فلسفی – عرفانی سوره «حمد» را از تلویزیون نیمه تمام گذاشته اند.

هرکجا باشد

در وصیتنامه اش نوشته بود: «جسدم را در قبرستان عمومی خارج شهر یا محل مباحی خارج شهر ـ هرکجا باشد ـ دفن کنند، و به عنوان هفته و چهلم و سال مجلسی بر پا نکنند». همین شد که سال ۱۳۶۸ پس از رحلت، پیکرش در حرم مطهر رضوی تشییع و در بهشت رضا، در کنار شهیدان جنگ تحمیلی به آنها ارادت خاصی داشت به خاک سپرده شد.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.