قدس آنلاین- نگاه ما به اخلاق علمی در محافل پژوهشی میتواند از دو منظر باشد: اول میتواند فردگرایانه باشد؛ یعنی اخلاق پژوهش را ترجمه به «اخلاق پژوهشگران» کنیم، همانگونه که اخلاق مهندسی را اخلاق مهندسان میگوییم، اخلاق پزشکی را اخلاق پزشکان و پرستاران میگوییم. یک زمانی، نگاه دیگری داریم. نگاه ما سیستمی باشد و اخلاق پژوهش را اخلاق مؤسسههای پژوهشی بگوییم، اخلاق پزشکی را بگوییم اخلاق بیمارستان، اخلاق مهندسی را اخلاق شرکتهای مهندسی بگوییم؛ یعنی اگر من نگرش سیستمی داشته باشم، محقق هم عضو این سیستم قرار دارد؛ بنابراین ما دو نگاه داریم: در یک نگاه سخن از اخلاق هیئت علمی است، سخن از اخلاق پژوهشگران میگوییم و در دیگری سخن از اخلاق مؤسسۀ پژوهشی است.
این نگرش سیستمی موضوع بحث ماست. چرا این نگرش سیستمی را مطرح میکنیم؟ علت این است که امروز سازمانها بر آدمها سلطه دارند. بنیادهایی داریم که هیئتمدیره و اعضا و گروه، سیستم، مناسبات، آییننامه و... دارد؛ همۀ اینها میتواند فرصت برای پژوهش یا مانع آن باشد. اخلاق همینطور است. مثلاً گاهی یک آییننامه مینویسند که همان، استادان را به کتابسازی مجبور میکند و مجبور به سوءاستفاده از دانشجو و سرقت میشوند.
امروز، روزگار سلطۀ سازمانها بر مشاغل و حرفههاست؛ پس از حاکمیت افراد حرفهای به حاکمیت سازمانهای سرآمد عبور میکنیم؛ اینجاست که به جای ارتقای اخلاق فردی، باید به فکر ارتقای اخلاق سازمانی باشیم تا افراد به دنبال آن بیایند. هر سازمان، یک گروه بسیار پیچیدۀ اجتماعی است؛ به همین دلیل افراد پژوهش باید شکل سازمانی به خود بگیرند. ما تا امروز از فردگرایی در اخلاق زیان زیادی دادهایم. مدام پرستار و پزشک را به اخلاق دعوت کردهایم، درحالیکه او در بیمارستانی کار میکند که خود آن بیمارستان اخلاقی دارد؛ آنوقت هرچه ما توصیه کنیم پند بیهوده است. به جای این، باید فکر دیگری برای سازمان کنیم. ما این را اخلاق سازمانی مینامیم.
عناصر اخلاق پژوهش سازمانی
اگر اخلاق پژوهش را با رویکرد سازمانی ببینیم، حداقل سه عنصر پیدا میکند: خدمات پژوهشی، مدیریت پژوهشی، فرایند پژوهش. گاهی چون پژوهشها برونسپاری میشود، خیلی ارتباطی با فرایند هم پیدا نمیکنیم.
خدمات پژوهشی؛ یعنی آنچه کمک میکند یک پژوهشگر بتواند پژوهش کند، حالا چه این خدمات پژوهش لجستیکی باشد، چه اداری و چه غیر آن باشد. همین خدمات پژوهشی، میتواند مانع یا مسهل باشد، میتواند فرصت باشد و میتواند تهدید باشد؛ مدیریت و فرایند پژوهش همینطور هستند.
ما کشوری هستیم که نظام خود را بر پایۀ اسلام قرار دادهایم، اسلام هم دینی است که پیامبر نازنین آن در بیان هدف راهبردی فرموده است: «بعثتُ لاتمم مکارم الاخلاق». آیا برازندۀ کشور اسلامی است که من اینجا بگویم مجموعۀ تحقیقاتی که در اخلاق در این سه حوزه به زبان انگلیسی منتشر میشود، بیش از هزار برابر فارسی است؛ من این را جای دیگری نمیگویم. به هر حال ما اینهمه روایت داریم. وقتی مدل رسالۀ الحقوق امام سجاد(علیه السلام) را در کشوری سخنرانی میکردم که این مدل میتواند در محیط ۳۶۰ درجه اخلاق حرفهای را عملیاتی کند، زنگ تفریح یک استادتمام فلسفه استرالیایی آمد و احوالپرسی کرد، همان اول طعنه زد و گفت: شما فقرای خوابیده بر روی گنج هستید!... این سند تاریخی برای کدام دانشمند است!؟ گفتم: برای امام ماست. گفت: اگر ما بودیم، همین سند تاریخی را به ۲۰رسالۀ دکتری تبدیل میکردیم. جالب است که من وقتی اخلاق حرفهای مبتنی بر آن مینویسم بعضی از دوستان همرشتهای خودم میگویند که آقا چهکار داری میکنی؟ ببینید چقدر طرز فکر میتواند متفاوت باشد.
این سه عنصر میتواند دوباره در دو حوزه دستهبندی شود: اخلاق مؤسسههای پژوهشی و اخلاق پژوهشگران؛ اینها مرتب با هم داد و ستد دارند. با این مدل میتوانیم نقشهای برای ورود به مطالعات در حوزۀ اخلاق پژوهش داشته باشیم، ببینیم آسیبهای اخلاقی ما در حوزۀ مدیریت پژوهشی و خدمات پژوهش و فرایند پژوهش چیست؟
بداخلاقیهای پژوهش
اگر بخواهیم فرایند پژوهش را مثال بزنیم، از ایده شروع میشود. اگر ما ایده نداشته باشیم، حتی با بهترین منابع، پژوهش نداریم؛ اما در مرحلۀ ایده دو بیماری اخلاقی در کشور ما وجود دارد: ۱- استادانی که ایده دارند از دادن ایده به همکارانشان بخل میورزند، خودشان هم وقت کار کردن ندارند، همانطور در آرزو میمانند که انشاءالله من این ایده را کار میکنم، در نهایت هم عمرشان به سرمیآید. ۲- اینکه ایده دزدی میکنیم. مرحلۀ دوم نقشهای است که باید بتوانیم بکشیم. مرحلۀ بعدی، گردآوری اطلاعات است. در گردآوری اطلاعات، مشکلات اخلاقی جدی داریم؛ بیحوصلگی، شتابزدگی، سوگیری، داده جعل کردن و دادههای دیگران را به نام خودمان نوشتن و... مرحوم آقای شهیدی حرف جالبی میزد، میگفت خیلیها کتاب تاریخ مینویسند، منابعی که میآورند که اینها بهصورت انحصاری در خانۀ من است، منتها کتاب مرا باز کردهاند و همینطور دادهاند، بدون اینکه منبع اصلی را بگویند.
مرحلۀ بعدی تحلیل دادهها و اطلاعات است و آفت آن بیمایگی در تحلیل است. این را میخواهم به شکل اخلاقی بحث کنم. فکر کنم یکی از مهمترین مباحثی که در آسیبهای اخلاقی، دوستان طرح کردند این بود که در آسیبهای اخلاقی یک مقدار سطحینگری میکنیم، این سطحینگری پیامد بحث تحلیل دادههاست، تحلیل دادهها مهارت میخواهد. اینجا چند نکتۀ اخلاقی است: اول اینکه منِ محقق، چقدر احساس نیاز کردم که بروم و مهارت تحلیلگری به دست بیاورم؛ این یک الزام اخلاقی است. میدانید تحلیل یعنی چه؟ تحلیل یعنی ما روایات بسیار مهم را جلوی خودمان میگذاریم و پشت سر هم کتاب میکنیم. نه آقا! وقتی روایتی داریم که میفرماید: «نالَ الفَوزَ الأکبَرَ مَن ظَفِرَ بِمَعرِفَه النَّفسِ» (کسی که موفق به خود شناسی شود، به بزرگترین پیروزی دست یافته است. - امام علی علیه السلام، غرر الحکم: ۹۹۶۵)، این روایت آنقدر مهم است که میتوان ۴۰صفحه از آن تعبیر کرد. نالَ یک طرف و ظفر طرف دیگر است. فوز اکبر یک مفهوم کلیدی است. اینکه خداوند فوز کبیر را بهشت میداند، اما اینجا حضرت درباره خداشناسی فوز اکبر را میگوید، من بارها دیدهام که آقای پژوهشگر اینها را مینویسد و میرود.
۱) احساس نیاز به مهارتهای پژوهشی.
۲) انتقال مهارتهای تحلیلی. چقدر در راهنمایی رسالهها و پایاننامهها این مهارتهای تحلیلی را منتقل میکنیم؟ به نظر من، این مسئولیت اخلاقی بسیار بزرگی برای پژوهشگر است که بتواند از طرفی مهارتهای تحلیل یافتهها را بالا ببرد و از طرف دیگر بتواند این مهارتها را به نسل بعدی منتقل کند.
۳) امروز در دنیا مهمترین کار گروهی، بخش تحلیل دادههاست. معمولاً در گردآوری دادهها اصلاً به کار گروهی نیازی نیست، نیاز به کار عدهای هست، اما لازم نیست کارشان گروهی شود. من در کتاب روششناسی مطالعات دینی اصلاً گردآوری دادهها را جزو تعریف پژوهش نیاوردهام و این جزو خدمات پژوهشی است. مؤسسات خیلی بزرگ مانند بنیادهای دایرةالمعارف اسلامی گردآوری اطلاعات و دادهها را به کارشناسان میسپارند نه پژوهشگران. البته که کار اصلی در پژوهش رسیدن به اطلاعات درست است، اما کار اصلی تحویل دادههاست و تحویل دادهها گروهی است؛ یعنی شماری از رشتههای گوناگون گرد هم آمده و این دانشمندان مختلف به چالش بپردازند، گفتوگوی مؤثر کنند، از ارتباطهای تعاملی و تراکنشی استفاده و یکدیگر را نقد کنند تا این گفتوگو بتواند بارور باشد. آیا ما چنین خصلتی را بهعنوان یک منش یا یک خُلق داریم، یا نه با جمع شدن چند نفر بی درنگ دعوا به وجود میآید و قهر هم میکنیم؟ بنابراین در تحلیل دادهها مهمترین مسئلۀ اخلاقی ما صبوری، شکیبایی، تحمل آرای مخالف، اجازه دادن به تضارب آراست. یکی از ضعفهای بزرگ ما این است که تحلیل دادههایمان چندذهنیتی نیست. من به تنهایی یک روایت را تحلیل کردم، درحالیکه اگر چندذهنیتی بود، داد و ستدی بود و سود بیشتری بود.
اخلاق پژوهش وقتی سازمانی شد به مدیریت نیاز پیدا میکند؛ یعنی گفته شود که در سال٩٦ بهعنوان یک مؤسسه؛ سطح اخلاق پژوهشی ما ارتقا پیدا کند، این نیاز به مدیریت دارد.
پیش نیازهای مدیریت اخلاق پژوهش
برای مدیریت اخلاق پژوهش حداقل چهار کار لازم است: یکی اینکه بدانیم سازمان ما در حال حاضر از نظر اخلاقی چه وضعیتی دارد. در همۀ ابعاد؛ هم افراد، هم مناسبات، هم آییننامهها، هم مقررات، هم فرایندها و هم نظامهای حرفهای از چهار منظر: تهدیدها، فرصتها، موانع و زمینهها. وقتی این را یافتیم سپس باید نقشهای بکشیم که ما برای پنج سال دیگر میخواهیم که رشد اخلاقی به کجا برسد و بعد که این دو را ترسیم کردیم، باید این فاصله را بپیماییم. چگونه بپیماییم؟ برنامه میخواهد. برنامهها دو جورند: برنامۀ آموزش اخلاق حرفهای در منابع انسانی و برنامۀ رشد و بازمهندسی فرایندها در نظامهای حرفهای. مرحلۀ چهارم این است که وقتی برنامهای را طراحی کردیم، برای رشد اخلاقیمان باید وقتی سال تمام میشود برنامهها را حسابرسی کنیم و ببینیم آیا ما به لحاظ موفقیت در این برنامهها موفق بودهایم یا نه. حسابرسیِ اخلاق امروز در دنیا خودش یک دانش مفصل است.
ما به لحاظ رشد اخلاقی پژوهشگران و مراکز پژوهشی به یک مدل نیاز داریم، مدلهای بسیار زیادی در دنیا داریم. من به جای گزارش این مدلها، یک مدل ایرانی را عرض میکنم، مدلی که هم مطالعۀ پیشینۀ غربی شده، هم ١٠سال مطالعۀ جدی نظری در ایران شده که از منابع اسلامی استفاده کند و با فرهنگ ما سازگار و کارآمد باشد، هم اینکه یک دههای در شرکتهای بزرگ اجرا شده است؛ البته در مراکز پژوهشی-آموزشی تا به حال فقط در دانشگاه الزهرا اجرا شده است.
بر اساس این مدل، رشد اخلاقی ۶ مرحله دارد و ترتیب در این مراحل بسیار مهم است. این مدل میگوید ما برای رشد اخلاقی موانع داریم و میخواهیم این موانع را برداریم، یکی از مانعها انگارههای منفی ماست؛ بنابراین اصلاح انگارهها و بازانگاری مرحلۀ اول است. دوم افزایش اطلاعات و شناخت و نگرش اخلاقی است. سوم ایجاد انگیزههای درونی و خودانگیختگی برای رشد اخلاقی و پایبندی به اخلاق است. مرحلۀ چهارم یاد دادن مهارتهای اخلاقی است؛ یعنی مهارت صبور بودن، مهارت مدیریت خشم، مهارت کنترل خود برای نه گفتن، مهارت داشتن شجاعت. گفتن اینها مهارت میخواهد و اینطوری نیست که پندی دهیم و طرف بگوید بله و درست شد. من گاهی فکر میکنم در پژوهش یک اصل اخلاقی مهم احتیاط است، این احتیاط بشدت مهارت میخواهد، بعدش بازمهندسی فرایند و نظامهای حرفهای در مراکز پژوهشی است و آخرش هم حمایت حقوقی و قانونی از اخلاق است؛ که هریک نیازمند تفصیل خواهد بود.
نظر شما