قدس آنلاین- ما بازتاب روزگار خودمان هستیم بنابرین همیشه باید فکر کنیم که در «تفکر» منعکس کننده دوره تاریخی خویشیم. بنابراین برای این که بتوانیم اندیشههای حوزه تحول فکر در جامعه را بدرستی دنبال کنیم، چارهای نداریم جز این که تاریخ را بشناسیم؛ تاریخ نزدیک و دور را. ورود این نوشتار به بحث تمدن، یک ورود تاریخی است؛ یعنی پیش از این که درباره اصل این مفهوم، تعریف و لوازم آن فکر کنیم، بحث تاریخی میکنیم و از دریچه تاریخ وارد میشویم.
* ما و گفتمان تمدن دینی
شکل گیری گفتمان تمدن در دوره جدید تاریخ ایران یک بحث مهم و در حد خود فراگیر است. این موضوع، هم از نگاه طراحان آن و هم مخاطبان، مهم، محل بحث جدی است.
شاید اولین پرسش همین باشد که چرا این گفتمان در میان ما شکل گرفته است؟ در حالی که فرضاً در تمام دوره صفوی یا دوره افشاری و زندی و حتی تا نیمههای قاجار، سخنی از این گفتمان در میان نبوده است.
این پرسش جواب چندان دشواری ندارد. همه ما میدانیم مواجه شدن ایران با غرب، و «تفاوت» و «فاصله» ای که میان این دو وجود داشت، سبب پرسشها و ابهاماتی شد که در نهایت برای پاسخگویی به آنها این گفتمان شکل گرفت.
در این باره، بارها و بارها، کسانی متون را کاویدهاند و هر بار به زبانی درباره آن بحث کردهاند. البته این بحث، با چندین بحث دیگر همپوشانی دارد. مثلاً اگر کسی تاریخ اندیشه کار میکند، یا به طور کلی درباره تجدد و نوگرایی تحقیق میکند، طبعاً به گفتمان تمدن خواهی ایرانیها هم خواهد پرداخت.
این گفتمان برای متدینین یک صورت ویژه دارد، و یک پرسش اصلی این است که رابطه تمدن با دین چیست؟ مشکل این است که تمدن جدید در فرنگ، با محدود کردن دین تولید شده و داستانهای فراوانی در این زمینه به ایران منتقل شده است. از نخستین روزهای ورود فرهنگ غرب به ایران، این مسئله مطرح شده بود که «علم و دین با هم ناسازگار هستند» و اساس این بحث هم تجربه فرنگ بود.
پرسش دیگر این که آنچه در جامعه ایران از پیش از مشروطه و در جریان انقلاب مشروطه و سپس دوره اصلاحات رضاشاهی رخ داده چه نسبتی با دین دارد؟ یک مثال ساده بزنم؛ کتاب اسلام خالص، از محمد علی مبارکهای، وجه ارتباط «لباس روحانی» با «تمدن» را دنبال کرده است، هرچند غیرمستقیم، گویی در حال پاسخگویی به این پرسش است که تاریخ این لباس چیست. گاهی هم کلی تر، مانند کتاب «تمدن اسلام» شیخ قاسم مهاجر که سال ۱۳۱۲ ش منتشر شد.
* برخورد ایران با تمدن غرب
بدین ترتیب ما باید مراحل زیر را دنبال کنیم:
برخورد ایران با تمدن غرب و پدید آمدن پرسشهایی چند درباره وضع ما، شکل گیری گفتمان تجدد، شکل گیری گفتمان تمدن برای حل یکی از جنبههای بحث تجددخواهی یا مخالفت با آن، و در نهایت شکل گیری بحث از گفتمان تمدن اسلامی یعنی رابطه تمدن و دین.
در این زمینه، ما تحت تأثیر مسائل زیادی بودهایم، اما پرسش اصلی این است که دین چه جایگاهی در تمدن دارد؟ این سؤالی است که برای متدینین مطرح بوده و هر کدام به فراخور دانشی که داشتهاند، در این باره مطلب نوشته اند.
برخی در قالب تاریخ تمدن و روشن کردن نقش دین در آن، برخی در ارائه تبیین جدیدی از دین که بتواند نقش بهتری در تمدن بر عهده گیرد، برخی در قالب نقد مطالبی که دیگران علیه برداشتهای رایج از دین در ضدیت با تمدن نوشتهاند.
به جز اینها، در موارد مختلف و جاهایی که بصورت مستقیم به این بحث پرداخته نشده، موارد تمدنی درج شده است. مثلاً در تاریخ نویسی معاصر ایران، چنان که در بسیاری از مباحث دینی که به نوعی با مسائل اجتماعی ارتباط داشته، مباحث تمدنی درج شده است. برای مثال در بحث از حقوق زن یا مسئله حجاب، یا مباحث اقتصادی و بسیاری از نکات دیگر.
در واقع، بحث از تمدن و بخصوص اتهامی که به دین وارد شده بوده، یکی از گفتمانهای رایج در نوشتههای صد سال گذشته ما و در این اواخر، در دهههای منتهی به انقلاب شد. در یک دوره، دین سخت در معرض تهاجم قرار گرفت و به اسم مبارزه با خرافه، روی نقش منفی آن تأکید شد. اما پس از چند دهه، آن موج، قدری شکسته شد و دوباره دین به صحنه جامعه برگشت.
* سرخوردگی از تمدن غرب
چند عامل سبب بازگشت دین برای طرح مسئله اداره جامعه و تمدن سازی شد:
با آمدن مظاهری از تمدن جدید در جهان اسلام، مشکلات حل نشد و این نشان شکست تمدن جدید تلقی شد؛ در غرب، دو جنگ جهانی سبب سرخوردگی دیگران از تمدن غرب شد؛ برآمدن مارکسیسم و تردیدی که در اعتبار جهان جدید ایجاد کرده بود، عاملی دیگر برای سرخوردگی بود.
بحث از تمدن و دین در جهان اسلام شیوع فراوانی یافت و بیشتر این مباحث در سه نقطه متمرکز شده بود: مصر، شبه قاره، ایران.
ایران بیشتر مصرف کننده بود، زیرا یافتههای ایران در حدی نبود که سایر نقاط جهان اسلام از آن استفاده کند. مصر، سابقه دویست ساله در روشنفکری دینی و مباحث نوگرایانه داشت. شبه قاره هم سابقهای دیرین داشت و در جریان اختلافات میان مسلمانان و انگلیسیها مباحثی از این دست مطرح شده بود. مباحث طرح شده در مصر و شبه قاره به ایران منتقل میشد. ما بخش مهمی از مباحث مربوط به حوزه «تمدن و دین» را از نهضت ترجمه آثار عربی به فارسی در طی نیم قرن، شاید هم اندکی بیشتر بدست آوردیم.
در ایران، ما طی چند دوره به مباحث تمدن اسلامی علاقه نشان دادیم. البته یک نگاه به خارج از ایران داشتیم و یک نگاه به داخل. نسبت به خارج از کشور، در دو بخش متمرکز بودیم: استفاده از غرب، استفاده از دنیای اسلام. در داخل کشور هم با دو رویکرد به بحث تمدن نگاه میکردیم: نخست، ایران و میراث خاص آن (نگاههای ایرانی ـ شیعی ـ فلسفی) و دوم، اسلام شیعی.
* مباحث اجتماعی و تمدنی میان روحانیون
اما در زمینه مباحث اجتماعی و تمدنی میان روحانیون سه دوره فعالیت فرهنگی داریم. الف: یک دوره از حوالی ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۷ و به صورت کندتر تا سال ۱۳۲۰ که چندین مطبوعه دینی در شهرهای تهران، تبریز، کرمانشاه و نقاط دیگر عرضه میشد.
ب: دوره دوم از شهریور ۱۳۲۰ تا حوالی ۱۳۳۶ که فعالیتها گسترده تر، قلم رساتر و دیدگاهها روشنتر بود و گل سرسبد آنها نشریه آیین اسلام است.
ج: سوم از ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ که مکتب اسلام، مکتب تشیع و نشریات دیگری منتشر شده و آثار فراوانی نیز چاپ میشد.
در کشور ما «انتقاد از غرب» در کانون گفتمان تمدن دینی بوده و این مسئله برای همه یک فرصت برای جذب و یافتن هوادار بوده است. به رغم این که همه تحت تأثیر فرهنگ غربی بودهاند، اما همواره همه جناحها از غرب انتقاد میکردند:
- روشنفکران شامل جریانهایی مانند فردید، شایگان، جلال آل احمد، شادمان و حتی احمد کسروی.
- طرز فکر حاکم بر دربار و جناح فرح با مدیریت دکتر نصر که اساس تمدن جدید را زیر سؤال میبرد.
- حمله روحانیون به مظاهر فساد، استعمار و جنبههای دیگری از غرب.
- مارکسیستها که آنها هم غرب را به عنوان مهد سرمایهداری مورد حمله قرار داده سخت به مظاهر فرهنگی آن حمله میکردند.
در این جدال میان تمدن جدید و تمدن دینی یا حتی ملی، چه چیز در مقابل چه چیز قرار میگرفت؟ به عبارت دیگر، الگوی مورد حمایت در سمت دینی از نظر تمدنی چه چیزی بود و از کجا باید در میآمد؟ به نظر میرسد، مهمترین ابزار برای این کار، «تاریخ» و نقب زدن به گذشته برای یافتن سرمایهای برای مقابله و ارائه جانشین بود. این روش مورد استفادهی چندین جناح بود:
- یکی از مهمترین آنها، یافتههای خود غربیها از تمدن اسلامی یا عربی بود که منابع خودی همیشه از آنها استفاده میکردند. در این زمینه، کتابی مثل تمدن اسلام وعرب از گوستاو لوبون نهایت اهمیت را یافت و در اواخر دوره رضاشاه به فارسی ترجمه شد.
- دوم روش مورخان ایرانی از میانه دوره قاجار، که به این انگیزه یا انگیزههای ناسیونالیستی و ملی، شروع به نقب زدن به تاریخ کردند. در این زمینه هم کارهای غربیها درباره کشف دورههای باستانی به تدریج درخشش پیدا کرد و بیشتر ما را نسبت به خودمان مبتهج کرد، در حالی که ربطی به «حال» و «اکنون» ما نداشت.
- سوم؛ مصلحان دینی بازگشت به اسلام اولیه و سلف را توصیه میکردند و توجیه این بود که اسلام چنین و چنان بوده و بعداً مسیر منحرف شده است.
شاید نتوان یک تقسیم بندی زمانی ارائه داد، چرا که علما، در سطوح مختلفی از آگاهیهای علمی و اجتماعی بودند. اما به طور کلی میتوان گفت چند دوره گذشت:
- دوره رضاشاه که علما در موضع ضعف بودند و بیشتر در حد دفاع از دین، آن هم ضعیف، فعالیت داشتند.
- دوره شامل دهه بیست و سی و حتی چهل، که به پاسخگویی به شبهات درباره عقب ماندگی اسلام بر میگشت.
- دوره پس از انقلاب که با کنار زدن گروههای مدعی، گرچه کمتر از تمدن اسلامی صحبت میشد، اما در عمل، یک پیشنهاد قدیمی جامه عمل پوشیده و دولتی تشکیل شده بود که قرار بود الگویی برای نظام غرب شود. البته در این دوره، فکر مبارزه با غرب بیش از بحث «ساختن» مطرح بود.
نظر شما