قدس آنلاین-ادبیات ناب ایران علیرغم اینکه بیشتر حول محور شعر و نظم پارسی شکل گرفته است، مملو از داستانها وقصههای زیبا و قوام یافته است. ادبیات داستانی که برپایه تجربههای ناب انسانی، تلاش برای بازشناخت ساحت هستی، کشف مکنونات درونی انسان و نمایانسازی حقایق زندگی شکل یافته است؛ مهمترین و تأثیرگذارترین قالبهای ادبی و هنری به حساب میآید که سابقه بسیار کهن دارد و در طی قرون متمادی سراسر قلمرو تاریخ ادبیات ایران را پیموده وآن را وسعت وغنا بخشیده است.
این ژانر ادبی از دیرباز درگونههای افسانه، قصه، حکایت وداستان آنهم در قالبهای تعلیمی، اخلاقی، مذهبی، عارفانه، صوفیانه، حماسی، اسطوره و... مورد توجه و عنایت ایرانیان بوده است. مردم همواره در بستر قصهها و حکایات به تمامی آمال، آرزوها و رؤیاهای دور یا نزدیک خود جامه عمل میپوشاندهاند. آنها خود را در نقش قهرمانهای قصهها میدیدند و به مبارزه با پلیدیها و پلشتیها میپرداختند و در عالم تخیل به پیروزی دست مییافتند. نثر ادبی همواره درجستجوی تعابیری زیبا از زندگی ودنیا بوده است و در دوران پرفراز و نشیب تاریخ ایران دوام یافته ودر مواقع سخت وبحرانی آنجا که متجاوزان وزورگویان روزگار را بر صاحبان اصلی این دیار سخت کرده بودند، در قالب قصهها وافسانه ظاهر شده و مایه التیام آلام مردم بوده است. قلمرو آثار منثور فارسی مشحون از نمونههای قابل تعمق و موفقی است که از ساختار و اسکلتبندی خوبی اند. «جامع الحکایات» عوفی، «لطایف الطوایف» فخرالدین علی صفی، «مقامات حمیدی» حمیدی بلخی، «گلستان» سعدی، «کشف المحجوب» هجویری، «مرصاد العباد» نجمالدین رازی، «معارف صوفیه»، «اسکندرنامه» نظامیگنجوی، «سمک عیار» فرامرز بن خداداد بن عبدالله کاتب ارجانی، «فرج بعد از شدت» قاضی ابوعلی مُحَسَّن بن علی تنوخی و «حمزهنامه» از این قبیل آثار هستند.
در این میان، قصههای رمزی با آثار نویسندگانی چون ابنسینا و سهروردی که درآن عرفان وفلسفه با هم درآمیخته شدهاند شکل میگیرند. آثاری مطرحی چون «بدایع الوقایع» زینالدین محمود واصفی و «تذکره حزین» شیخ محمدعلی حزینِ لاهیجی نیز درهمین گونه قرار میگیرند. در بسیاری از قصهها مانند «لیلی ومجنون»، «یوسف وزلیخا»، «خسرو وشیرین»، «کشفالمحجوب» و... انواع سازههای داستانی چون شخصیتسازی، فضاسازی، کشمکش، حادثه، حالت تعلیق، زمان، مکان و تخیل به درستی مورد استفاده قرار گرفته است.
توجه به این مسئله ضروری است که قصهها، افسانهها و حکایات مانند تمامی آثار ادبی به شدت تحت تأثیر اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی روزگارخود شکل میگرفتند. در غالب افسانهها، دیوها وغولهای بدطینت، نماد حکمرانان ظالمی بودهاند که بر جان ومال مردم تسلط داشتند. قصهها و افسانهها به نوعی تصویرگر جامعه روزگار خود بودند و تمام زیباییها و زشتیهای روزگار خود را مطرح و درشتنمایی میکردند. بی شک بی توجهی به ادبیات کلاسیک ایرانی لطمات جبران ناپذیری به فرهنگ ما خواهد زد که بزودی شاهد بازتاب آن در بستر اجتماعی و جامعه فرهنگی خواهیم بود.
نظر شما