قدس آنلاین:-در تاریخ فلسفه و فرهنگ کشورها و تمدنها، برخی شخصیتها دارای ویژگیهای خاصی هستند که آنها را از دیگران متمایز و در صفحات تاریخ ماندگار میکند. علامه محمد اقبال لاهوری، فیلسوف، شاعر و اندیشمند مسلمان یکی از همین چهرههاست که بیشک اگر عالم اسلام در تاریخ معاصر چند چهره دیگر مانند او را در اقصی نقاط خود داشت، امروز امت اسلامی جایگاه متفاوتی داشت.
ویژگی بارز علامه اقبال لاهوری، آزاداندیشی اصیل او بود. چهرهای که میپنداشت انسان در پرتو آزادی و انتخاب است که میتواند به رشد و معنویت برسد. اقبال، اندیشمند مسلمانی بود که تحصیلِ فلسفه و زندگی در غرب هرگز او را از اصالت اسلامی خود دور نکرد. او همواره تحت تأثیر کتاب الهی، قرآن کریم بود و آنچه را در غرب میآموخت – که البته بسیار هم بر شخصیت او اثرگذار بود – بر قرآن عرضه میکرد و سپس درباره آن تصمیم میگرفت.
اقبال، خود آشکارا میگوید که من نمیتوانم از دریچه فلسفه غرب به هستی ننگرم بلکه این آموزهها بر نگاه من اثر دارد اما از سوی دیگر او در موارد بسیار منتقد تند آرای فلاسفه بزرگ غرب و مشی و مرام سیاسی و اقتصادی دنیای غرب بود. این فیلسوف مسلمان، یک نواندیش به معنای دقیق کلمه بود؛ یعنی کسی که با مدرنیسم و نو شدن جامعه اسلامی به هیچ وجه مشکل نداشت بلکه طرفدار نوگرایی و پیشرفت در دنیای اسلام بود اما بشدت معتقد بود که مسلمانان نباید «فردیت اسلامی» خود را در برابر «جمعیت سرمایهدوست» غرب از دست بدهند و در برابر زرق و برق دنیای مدرن دچار خودباختگی شوند.
علامه اقبال اعتقاد داشت تا مسلمانان، شخصیت فردی خود را تربیت نکنند، شخصیت جمعی و اجتماعی آنان تربیت نمیشود. اگرچه این نگاه از دیدگاه برخی، نزدیک به نگاه اگزیستانسیالیستها به نظر رسیده است اما بالاتر و والاتر از آن میتوان گفت این دیدگاه متأثر از آموزههای اسلامی و قرآنی است که انسان را ابتدا در بُعد فردی دعوت به تزکیه میکند و آنگاه به آموزههای تربیتیِ اجتماعی میپردازد.
از همین زاویه، علامه اقبال با عرفانهای کاذب و گوشهگیریهای انفعالی بشدت مخالف بود و آن را خلاف روح حرکتِ انسانی یک مسلمان میدانست. او معتقد بود انسان وقتی که تحت تربیت ذهنی و اخلاقی قرار گرفت و به مقام خلیفةاللهی رسید، خود به خود بر مادّه و طبیعت نیز غلبه و سیطره خواهد یافت و از این زاویه، مادّه و مادّهگرایی دارای اصالت نیست.
اطاعت از قانون و خودداری(تقوا) در باور او مقدمه رسیدن به مقام انسان کامل یا خلفیةاللهی بود و از این رو، اقبال منتقدِ بیبند و باری و آزادی حیوانی در جامعه غرب بود. در اندیشه او، فضیلتهای اخلاقی و انسانی باید عمق یابد و نهادینه شود و چنین مرحلهای بدون داشتن آزادی فردی و به زور و اجبار قابل تحقق نیست. بدین ترتیب انسانی که به آگاهی رسیده است کمتر دچار لغزش و خطا میشود و در بُعد اجتماعی نیز زندگی پاکتر و بهتری خواهد داشت.
تقلید کورکورانه انسانهای شرقی از غربیها دقیقاً به دلیل ناآگاهی و نبود تربیت فردی رخ میدهد و به همین دلیل بشدت مورد انتقاد علامه اقبال لاهوری است. او معتقد بود که اتحاد مسلمانان اگرچه از نظر ارضی و مرزی بسیار دشوار است اما اعتقاد عقیدتی و سیاسی آنها حول محور «توحید» کاملاً دستیافتنی است و با این روح وحدت است که میتوان شالوده امت بزرگ اسلامی را پایهریزی کرد.
نظر شما