به گزارش قدس آنلاین، پوشک، تُشک مواج، ده ها قلم دارو، ویلچر، فیزیوتراپی، گفتار درمانی، پرستاری و... .
نه؛ نمی شود همه اش را بنویسم... نوشتنی نیست... اصلاً گیریم گران شدن تجهیزات توانبخشی و خدمات به معلولین را بنویسم، چطور آن را ضربدر چهار بکنم... و حق مطلب را در مورد خانواده هایی ادا کنم که چندین معلول در خانه دارند... دو، سه یا چهار کم توان و ناتوان که فکر به این قضیه هم پُر از تألمات ذهنی ست؛ مثل خانواده آقای باغبانی در جویبار.
چند سالی می شود که بابت تهیه گزارش با پدر و مادر عاشقی آشنا شدم که سه پسر و یک دختر معلول شان را با مهربانی زایدالوصفی تَر و خشک می کنند.
همین آشنایی و رفاقت جرقه ای می شود که با سازمان متولی معلولین حرف داشته باشم؛ با خیرین و در این داستان زیاد هم رجوع کنم به خودم.
اینکه مخاطب قرار بدهم و سوال بپرسم که آیا واقعاً با آسیب جسمی و ایضاً روحی چهار فرزند و یک حقوق ماهیانه مختصر می شود، دوام آورد؟ اصلاً خودم چند وقت می توانستم سرپا باشم در این داستان؟
از سرگرمی و اشتغالی هم که وجود ندارد برای آدم های بالغی که تنها دچار نقیصه حرکتی اند، می پرسم؟
و جلوتر می پرسم آیا نباید سازمان مسئولی باشد که برای گروه مونث و مذکر این حوزه آستین بالا بزند و آنها را بیشتر به سمت ورزش و تحرک سوق دهد؟
اینکه سطح شهر آیا بعد از این هم تذکر و تلنگر برای تردد این گروه از عزیزان مطلوب است؟ و ناوگان حمل و نقل رنگِ بهینه سازی به خود گرفته و قانون ۳ درصد جذب معلولین در ادارات جامه عمل پوشیده؟
اگرچه می دانم جواب سوال های بالا در اکثر موارد اگر خیر مطلق نباشد، 90 درصدش مثبت نیست.
می خواهم سر مصاحبه مطبوعاتی مدیرکل بهزیستی حاضر شوم. موبایلم را باز می کنم و در شماره های مخاطبین کلمه «ب» را سرچ می کنم. تلفن آقا و خانم باغبانی به سرعت پدیدار می شوند.
بعد از دو ماه بی خبری از این خانواده انگار باید دیگر کمی چاق سلامتی راه بیندازم تا ذره ای از درد دل این والدین نجیب را به گوش مدیران بالادستی برسانم ؛ به امید آن که این بار فرجی حاصل شود.
انتهای پیام /
نظر شما