جنبش مشروطه که نقطه عطفی در تاریخ ایران است موجب شد ایرانیان رسما وارد فرایند تجدد شوند و دوران جدیدی را تجربه کنند. در این فرایند به دلیل سفرهای مکرر شاه، دربار و جامعه روشنفکر ایرانی به فرنگ و آشنایی بیشتر ایرانیان با پیشرفت و تمدن تازه غرب، جامعه نخبگان ایرانی را بیش از پیش به فکر چرایی این عدم توازن میان شرق و غرب انداخت. این عوامل زمینه ساز ظهور گروههای متعدد روشنفکری با افکار ساختارشکنانه نسبت به بافتار سنتی آن زمان شد که از آرمانها و افکار سیاسی غرب پیروی میکردند. روشنفکران ایرانی را به واسطه نوع نگاهشان به مواجهه دین و مدرنیته میتوان به چهار دسته تقسیم کرد. روشنفکران دینستیز، چپگرا، ملیگرا و روشنفکران دینی.
روشنفکران دینستیز
این گروه نمونهای بارز از گروههایی بودند که مشروطه را با همان مفهوم غربی، تفسیر و تحلیل میکردند. آنها مشروطیت را کاملاً به شیوه بورژوازی غربی تفسیر میکردند و در جامعه آن دوران بسیار ساختارشکنانه، مشروطه غربی و اسلام را در تضاد و تناقض میدانستند و اعلام میداشتند که این دو حوزه باید از هم جدا باشند. در واقع این گروه به نفی کامل دین اعتقاد داشتند و راه تمدن و فرهنگ غربی را، تنها راه ترقی ملت و جامعه ایرانی میدانستند و تحصیل آن را نیز جز با هدم اساسی عقاید دینی ممکن نمیدانستند. آنها در برخورد و مواجهه با تمدن جدید، بین اخذ و نفی آن به صورت کامل یا گزینشی، اخذ تمام و کمال تمدن غرب را بدون دخل و تصرف ایرانی انتخاب کردند. با این استدلال که اجزای تمدن غرب تفکیک ناپذیر است و این استدلال به همراه نگاه غیرنقادانه و حتی همراه با شیفتگی، افکار و عقاید جدید غرب که برآمده از عصر روشنگری بود را مشروعیت بخشیدند آنها برای رویارویی با ساختار اسلامی حاکم بر جامعه، به تبلیغ ناسیونالیسم و ملیگرایی پرداختند و در پرتو آن، احیای ایران باستان و مفاخر باستانی را در دستور کار خود قرار دادند.
از طرفی برخی از روشنفکران این طیف قانون را به مادی و معنوی تقسیم کردند و بر این باور بودند که قوانین معنوی را پیامبران به وسیله وحی میآورند، ولی قوانین اجتماعی و سیاسی و مدنی کشور باید به وسیله خردمندان و اندیشمندان کشور ساخته شود. بر این منوال این جریان ضمن عدم انکار مذهب و قوانین مرتبط با آن، دین را جدای از جنبههای مادی و زندگی این جهانی تعبیر و تحلیل کردند. و سخن از ناتوانی اسلام و آموزههای آن در اداره زندگی دنیوی مردم به میان آوردند و در سخنرانیها رسمی و غیر رسمی و روزنامهها گفتند و نوشتند: که امروز، نمیتوان با قانونها و آیینهای دینی جامعه را اداره کرد. البته این طیف روشنفکران در مواردی نه برای دین بلکه برای پیشبرد اهداف خود در عین اعتقاد به تقلید همه سویه از غرب، تعبیری دینی و سنتی از تجدد و عقلانیت غربی ارائه میدادند. بنابر نظر این دیدگاه، ساختار اجتماعی ایران، دینی است و علما و روحانیت و ارزشهای دینی نیروی موثر آن به شمار میرود. بنابراین تجدد برای ورود به زندگی اجتماعی و سیاسی ایرانی باید در لباس و تعابیر دینی قرار گیرد. بنابراین اندیشههایشان را به صورتی زیرکانه و در لفافه دین بیان کردند. فتحعلی آخوند زاده، میرزا ملکم خان و احمد کسروی نمونههای شاخص این دست روشنفکران هستند.
روشنفکران چپگرا
از اواخر دوران پهلوی یکم، روشنفکری چپ در ایران بنیان گذاشته شد. سابقه سوسیالیسم و چپگرایی در ایران به حضور کارگران و کسبه ایرانی در شهرهای مختلف قفقاز و تأثیرپذیری آنها از سازمانهای سوسیال دموکراسی روسیه بر میگردد. اما فعالیتهای حزبی و تشکیلاتی چپگرایان، هم زمان با نهضت مشروطیت و فعالیت سوسیال دموکراتهای این دوره آغاز و با فعالیت کمونیستهای دوره رضاخان و گروه مشهور به ۵۳ نفر ادامه یافت و به حزب توده ختم شد. در سال ۱۳۲۰ حزب توده ایران توسط جمعی از منورالفکران ایرانی مارکسیست و متمایل به مارکسیسم با سرمایه دولت شوروی تأسیس گردید اما روشنفکران و رهبران چپگرای حزب توده نه تنها خود را دست نشانده و وابسته قدرت خارجی ندانسته، بلکه همگام با افکار عمومی، دست نشاندگی و وابستگی به قدرتهای خارجی را تقبیح میکردند و شعارهای ملیگرایانه و حکومت دموکرات سرمیدادند اما حزب توده هم در اثر چرخشهای سیاسیاش در کمک به دموکراتهای استقلال طلب آذربایجان، حمایت و تبلیغات و تلاش سیاسی در مجلس و غیرمجلس برای اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی و حمایت نیروهای ارتش سرخ از تظاهرات تودهایها در تهران و وابستگی این حزب به همسایه کمونیست را آشکار ساخت و این حزب، پایگاه تودهای خود را از دست داد.
روشنفکران ملیگرا
ملیگرایی در ایران به آشنایی ایرانیان با افکار جدید غربی و اروپا بر میگردد. روشنفکران غربگرا که در دسته معاندین دین قرار میگیرند را میتوان اولین گروه ترویج کننده تفکر ناسیونالیستی دانست، چرا که آنان بر این باور پا میفشردند که باید سراپا غربی بود و بسان آنان فکر کرد تا مملکت را از رخوت نجات داد. یکی از تفکرات جدید غرب نیز تفکر ناسیونالیستی است. از این رو ملکم خان و همراهان او را باید از پیشقراولان این تفکر دانست. روشنفکران ملیگرا در ایران در ابتدا اصل را بر نفی و طرد کل آداب و عادات اسلامی و توسل به آداب و عادات قومی قبل از اسلام قرار داده بودند و ستایشگر آیین زردشت شدند. دستگاه تبلیغی رضاخان نیز در نشر افکار ناسیونالیستی در این راه تلاش گستردهای کرده بود. اما ملیگرایی باستانگرا بعد از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ به ملیگرایی بیگانه-ستیز تغییر یافت. در این زمان که رضاخان کنار گذاشته شد، و شاه جوان قدرت کافی برای ایجاد تنگناهای سیاسی را نداشت، زمینه پیدایش احزاب و گروههای ناسیونالیستی و بیگانه ستیز با توجه به اشغال ایران توسط متفقین فراهم شد. حزب اراده ملی، پان ایرانیستها جبهه ملی از این گروهها بودند. گستردهترین فعالیت از سوی جبهه ملی صورت گرفت اما تنوع طیفهای مختلف در جبهه و فقدان استراتژی موجب گردید که روشنفکری ملیگرا در قالب جبهه ملی نتوانند رسالت خود را به انجام رساند و سرانجام خود و افکارشان در جامعه ایران کمرنگ گردید.
روشنفکران دینی
پس از دو دهه دینستیزی رضاخان در جامعه و بعد از شهریور ۱۳۲۰ (فروپاشی استبداد رضاخانی)، بار دیگر توجه به سوی دین معطوف گشته و این بار نه به منزله عامل بازدارنده و مانع پیشرفت ، بلکه به مثابه عاملی محرک و تأثیرگذار در جهت پویایی جامعه، توسط گروهها مورد توجه قرار گرفت و از انزوایی که توسط روشنفکران متجدد وابسته به رژیم پیدا کرده بود در آمده و به متن سیاست و اجتماع بازگشت. این برگشت به دین از یک طرف به سبب قدرت عظیم اجتماعی مذهب و مذهبیونی همچون امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی است. از سویی دیگر به بن بست رسیدن ایدئولوژیکی جریانهای روشنفکری یاد شده بر میگردد. البته این جریان از روشنفکران که صفت دینی را به همراه دارند، قصد دارند خود را از چارچوب فکری حسگرایانه و عقلمدارانه برهانند و قرائتی حداقلی از دین ارائه دهند. از این رو، تلاش کردند تا دین را در چارچوب تفکر عقلی محض و یا عملی تجربی بازسازی کنند. علی شریعتی، مهدی بازرگان و عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان از این دست بوده و هستند.
منبع :ویژه نامه چراغ روزنامه قدس
انتهای خبر/
نظر شما