رقیه توسلی/
دستِ خودش نیست، معتاد است. نه از اینها که خودشان را به قلیان و سیگار و علف و شیشه میچسبانند؛ نه، اعتیاد دارد به عهدشکنی! دوستان به او میگویند: «قول خانوم»... از بس که حرف میزند و میزند زیر حرفش. از بس کنسل کنترین آدمی بهحساب میآید که به عمرمان دیدهایم.
البته عرض کنم در کمال تعجب، این بشر در یک خُلق دیگر هم دومی ندارد و آن، انرژیبخشی و باحالی است. خودمان هم ماندهایم چطور بهمحض حضور او، حالِ ناخوش جمع یکباره دود میشود میرود هوا و شادی و شعف، جومان را پر میکند؟
این مقدمه را عرض کردم که بگویم امروز با همین «قول خانوم» و یک بانوی فعال در فضای مجازی قرار ملاقات داشتیم. طبق پیشبینیها خانوم فعال آمد، من هم، خبری اما از او نشد که نشد.
دمنوش و کوکوسبزی خوشمزه کافه را میل کردیم و در باب قیمت بنزین، مضرات سوسیس و کالباس، مستند زرافه ساوانا، سادگی ظاهر دختر بیل گیتس، حیاط خلوت اینستا، اسب حیوان نجیبتریاست یا کبوتر نامهرسان و هوش مصنوعی روباتها و غیره گپ زدیم اما نفر سوم همچنان نیامد که نیامد.
وقت خداحافظی، خانم فعال مجازی، طوری که دوستی تازه شکل گرفتهمان از هم وا نرود، محترمانه مطرح گفت: ببخشید میتونم بپرسم چرا اینقدر با موضوع نیومدن خانوم طاهریان، بیاهمیت برخورد کردید؟
که نمیدانم چرا افتادم به غش غش. حالا نخند کی بخند. دوست تازه که دیگر مطمئن شد با عجایبِ خُل و چلی مواجه شده، معذبانه شروع کرد به لبخند زدن.
با عذرخواهی فراوان وقتی که آرام شدم، گفتم: چون خیلی سال است که از دوستیمان میگذرد و آدم به پیمانشکنی و باطراوتی او ندیدم. ما دیگر از دست بدقولیهای این خانوم، فولادِ آبدیده شدیم.
جدا که میشدیم شنیدم زیرلب میگفت: مثل چوپان دروغگو...
پی نوشت: تاکسی که جلو پایم ترمز کرد، فکر کنم رنگم شد عین دیوارِ کافه، سفید متمایل به زرد... از طرف «قول خانوم» پیامکی داشتم که تویش نوشته بود: بیا بیمارستان بوعلی. دیدی به من خوش قولی، روا نیست. وقت آمدن، تصادف کردم.
پی نوشت تر: آیا نباید از کودکی توی بشقاب بچههایمان، خوراک راستگویی و وفای به پیمان بکشیم؟
نظر شما