مدتی پیش کودک کلاس پنجمی ما شکایت داشت از اینکه معلمش چیزهای بسیار سختی به آنها درس میدهد که در کتابشان نیست. وقتی دیدم که به آنها چه یاد دادهاند، حیرت کردم. وزن و قافیه و نکات سخت دستوری، آن هم برای کودک کلاس پنجم که میباید آنچه از شعر بداند، شاعرانه نگریستن به پیرامون و به کار انداختن خلاقیت و کشف و عاطفه و احساس است. تازه آن هم در صورتی که تمایل به شاعری داشته باشد. با همسرم به مدرسه رفتیم نزد مدیر مدرسه و انتظار داشتم که اولیای دیگری نیز همین شکایت را داشته باشند. ولی با کمال تعجب دیدیم که مدیر مدرسه از رضایت عمومی دیگر اولیا صحبت میکرد، از اینکه کودکانی که چند سال پیش زیر دست همین معلم بودهاند، اکنون در کنکور موفقترند. آنگاه فهمیدم که هدف نهایی از آموزش شعر در نظر بسیاری از متولیان نهادهای آموزشی ما چیست.
باز اخیراً به دلیلی، با یک متن آموزشی درباره آرایههای ادبی برخورد کردم که برای دانشآموزان و البته تجهیز آنان برای کنکور آماده شده بود. به واقع یک درسگفتار بود درباره «استعاره» و شیوههای شناخت انواع استعاره. در این درسگفتار حتی یک بار از «رموز زیبایی» یک استعاره صحبت نشده بود. در نظر کسی که آن درس را ارائه میکرد یک استعاره فرسوده بسیار کلیشهای مثل کاربرد «گل» به جای «چهره» همان ارزش را داشت که یک استعاره نو و سرشار از خلاقیت، که البته در بین مثالهای ایشان نبود. ولی در عوض تا بخواهید این درسگفتار، سرشار بود از «نکات» و «فنون» تشخیص انواع استعاره. چیزهایی که من با نزدیک به ۴۰سال شاعری هنوز نمیدانم.
حال برایم روشن میشود که چرا در متون و آزمونهای نظام آموزشی، تکیه بر «نکات» و «فنون» است نه «زیباییشناسی» و «هنرمندی». چون از نکات و فنون خیلی خوب میشود سؤال طرح کرد. به راحتی میشود سؤال امتحانی طرح کرد که «بال اندیشه» یا «بارانخیال» اضافه استعاری است یا اضافهتشبیهی، استعاره مکنیه است یا استعاره مصرحه. ولی نمیتوان سؤال طرح کرد که به راستی این «بالاندیشه» زیباتر است یا «بارانخیال». میشود سؤال امتحانی طرح کرد که «سکوت» با «سخاوت» قافیه میشود یا نه. ولی نمیشود سؤال طرح کرد که به راستی چرا شعری که قافیه دارد، زیباتر است یا قافیه در مقابل چه دشواریهایی برای شاعر پدید میآورد؟
چنین است که در این نظام آموزشی «آزمونمحور»، آنچه دانشآموز ما به خوبی فرامیگیرد، نکات و فنون تستزنی است و البته در این وضعیت، اولیا و مربیان هم حق دارند که مشتاق باشند همان معلم «نکتهیاب» و «قافیهسنج» بر سر کار باشد و کودکانشان را برای موفقیت در عرصه خطیر کنکور تقویت و تجهیز کند.
من در یادداشت قبل هم به ناکارآمد بودن و حتی بیهوده بودن بسیاری از چیزهایی که دانشآموزان و حتی دانشجویان ما درباره شعر یاد میگیرند اشاره کردم. ولی حس میکنم که این ناکارآمدی بر کسی پوشیده نیست، حتی برای مدیر مدرسه کودک ما که خود به آن اعتراف داشت. قضیه این است که «کلید موفقیت» در همین روش است و این چیزی است که باید بکوشیم که تغییر دهیم، هر کدام در حدی که میتوانیم. همانگونه که از آسیبهای اجتماعی، زیستمحیطی و امثال اینها به همدیگر هشدار میدهیم و در پی چارهجویی هستیم (که البته غالباً نیستیم) از آسیبی که این شیوه آموزش به ذوق و احساس نسل جوان ما میزند و آنان را از هر چه شعر و شاعری است بیزار میکند نیز غافل نمانیم. یا آموزش فنون شاعری را در مدارس تعطیل کنیم و بگذاریم برای رشتههای تخصصی دانشگاهی. یا بتوانیم به سمتی برویم که مسیر موفقیت، دانایی باشد و نه گذشتن از سد آزمونها.
نظر شما