سید جواد میری/
برای آشنایی مخاطبان با ادبیات و بحثی که در کتاب «تمایز میان امر سکولار و امر عرفی؛ بازخوانی تفکر شیعی-ایرانی در بستر پساانقلابی ایران» داشتهام باید بگویم ما به این منظور نیازمند سامان دادن به یک مناقشه هستیم. شما در علم اگر صرفاً در خلوت خودتان مسائل را مطرح و نتوانید آنها را انضمامی مطرح کنید، مناقشهای شکل نمیگیرد. از مشروطه به این سو و بهخصوص در این چهار دهه و از انقلاب ۵۷ به این سو، بسیاری از علما و روشنفکران -چه روشنفکرانی که خود را روشنفکر دینی و چه سکولار میخوانند- به گونهای در این مناقشه شرکت کردهاند. آقای سروش و آقای کدیور شاید از شاخصترین افرادی بودند که به این مسئله ورود کردند و در نسبت میان مباحث سکولار، سکولاریته و سکولاریسم با جامعه ایران صحبت کردند. کدیور در سخنرانیهای گوناگون تلاش میکند بگوید از منظر نواندیشی دینی سکولاریسم به چه معناست و مقصود از سکولاریسم چیست. او میگوید سکولاریسم، به سلامت دولت میتواند کمک کند چرا که امتیازات حقوقی دینداران را در ساخت حکومت نفی میکند. کدیور میگوید برخلاف نظر عبدالله نعیم اعتقاد ندارد حکومت پیامبر در مدینه سکولار بوده ولی از آنجایی که با انقطاع وحی روبهرو هستیم در مقایسه با شخصیت پیامبر نمیتوانیم حکومت دینی داشته باشیم. در نهایت نیز به این میرسد که ما به حکومت دموکراتیک سکولار نیاز داریم و در ادامه میگوید بین دموکراتیک سکولار و لائیک باید تمایز قائل شد. او میگوید شخصاً لائیک نیست و به حکومت لائیک باور ندارد، ولی به حکومت سکولار فکر میکند. وقتی از ایشان میپرسیم حکومت سکولار یعنی چه، میگوید معنای سکولار بودن رژیم این است که دین باوران و دین ناباوران هر دو در صورت برخورداری از رأی اکثریت حق دارند دولت یا قوه مجریه را شکل دهند و در نهایت نیز به این میرسد که دموکراسی و سکولاریسم و اسلامیسم یا همان اسلام سیاسی با همدیگر تضادی ندارند؛ یعنی ناگهان بحث سکولاریسم را به مفهوم عرفی بودن گره میزند.
بسیاری از متفکران ایران سکولاریسم را مساوی با مفهوم عرف میدانند
من این پیشزمینه را گفتم تا به این برسم که اول از همه ما باید یک مناقشه را شکل دهیم. مناقشه این است که چرا بسیاری از متفکران کنونی در ایران متوجه نیستند که سکولار و سکولاریسم مطابق یا مساوی و مترادف با مفهوم عرف نیست. بهعنوان مثال آقای کدیور میگوید من بر خلاف نظر عبدالله نعیم معتقد نیستم حکومت پیامبر در مدینه سکولار بوده، ولی اعتقاد دارم چون اتصال پیامبر به وحی پیامبر قابل تکرار نیست، اصولاً نمیتوان به آن حکومت به جهت دینی بودن، تأسی کرد. اینجا سؤال مطرح میشود که آقای کدیور سکولار به چه معناست و آن را چه معنی میکنید که از آن معنی به ترادف و تساوق سکولار با عرف میرسید؟ کدیور در یک دسته بندی، سکولاریسم را به سکولاریسم عینی و ذهنی یا سیاسی و فلسفی تقسیمبندی میکند و در تشریح این دستهبندی میگوید سکولاریسم ذهنی یا فلسفی ضد اسلام و هر نوع دیانت توحیدی است و معادل الحاد و بیخدایی است. سکولاریسم عینی یا سیاسی نیز به معنای جدایی دولت از نهادهای دین است. سؤال اینجاست آیا واقعاً این تقسیمبندی درست است؟ به نظرم مطالعاتی که در اروپا و آمریکا در مورد مفهوم سکولاریته، سکولاریسم، سکولار و لائیسیته و لائیک شده مبانیای دارد که آن مبانی اتفاقاً قابل خدشه است، ولی آقای کدیور آن مبانی را قبول کرده و بر اساس آن مبانی خواسته اسلام، جهان اسلام و اساساً دیانتهای توحیدی را در آن قالب تعریف کند. در حالی که مناقشه من اینجاست که اینگونه نیست سکولاریسم ذهنی یا فلسفی بر خلاف ادعای ایشان ضداسلام یا هر دیانت توحیدی باشد. اول از همه باید بپرسیم این مفهوم سکولار در نظام معنایی کدام جهانبینی قابل تبیین است و از کجا آمده است. مثلاً وقتی شما از مفهوم «غیب» و مفهوم «شهادت» صحبت میکنید، این مفاهیم در آیین بودایی نیست. حال اگر من این مفاهیم را در دین بودایی ببرم و بخواهم جهان بینی بودایی را بر اساس مفهوم غیب و شهادت صورتبندی و مفصلبندی نظری کنم، جواب نمیدهد و دچار اشکال میشود. یک اشکال دیگر نیز اینجا وجود دارد و آن این است که جهان سیاست یا هستی اجتماعی جامعه ایران را بر اساس آن مفاهیم که در یک زمین دیگری شکل گرفته، صورت بندی کنم. آقای کدیور میگوید سکولاریسم ذهنی ضد هر مفهوم دینی است در حالی که من میگویم این طور نیست. سکولار در برابر مفهومی چون spiritual یا روحانی قرار میگیرد. یعنی در جهانبینی مسیحیت کاتولیک جهان به دو ساحت بنیادین روحانی و جسمانی تقسیم میشود. یک عده میآیند و خودشان را وقف کلیسا میکنند این به آن معناست که کلیسا نمادی از بدن مسیح است. آنهایی که خود را وقف پیکر مسیح میکنند را روحانی خطاب میکنند و از این حیث مدارجی چون کشیش، اسقف، اسقف اعظم و در نهایت پاپ یا همان pontiff پیدا میکنند. پاپ یا pontiff به معنای نقطه اتصال عالم معنا یا ساحت روحانی و ساحت جسمانی است.
با نگاه کدیور حکومت پیامبر هم سکولار بوده است!
حال سؤال اینجاست که در کنار این کلیسا و سلسله مراتب روحانی آن، جامعه و کسانی که خارج از این سلسله مراتب هستند ولی به مسیح باور دارند نمیتوانند خود را وقف کلیسا کنند. نام این گروه در صورت بندی الهیات مسیحی و متافیزیک و فلسفه مسیحیت کاتولیک چه میشود؟ به اینها لائیک میگویند که به معنای ضددین و روحانیت نیست، بلکه به معنای افرادی است که نتوانستهاند خودشان را وقف کلیسای مسیحیت و پیکره مسیحیت کنند. اینها اعمالی انجام میدهند و دست به کارهایی میزنند که این کارها در الهیات مسیحی مفهومی دارد. این مفهوم، سکولار است. سؤال مطرح میشود که این لائیکها که سکولار هستند و روحانی نیستند چه میکنند. این دسته بر خلاف روحانیت کاتولیک ازدواج و نیازهای تن خود را برآورده میکنند. اینها تجارت میکنند، بچهدار میشوند و دست به کارهای روزمره میزنند. این کارهای روزمره که دستگاه مفهومی کلیسای کاتولیک، در برابر کارهای روحانی صورتبندی کرده را کارهای سکولار میخوانند. برخلاف گفته آقای کدیور اگر بخواهیم از مفهوم سکولار استفاده کنیم باید اتفاقاً بگوییم حکومت پیامبر در مدینه و مکه اتفاقاً حکومت سکولار بوده است، یعنی حکومتی که به امور تجاری و حقوق زن و بچه و تولید مثل میپرداخته و برای آنها دغدغه داشته و صورتبندی کرده بوده است. بنابراین ایشان مفهوم سکولار را نفهمیده است. درواقع اگر شما از نظر کلیسای مسیحی به اسلام نگاه کنید، اسلام دینی سکولار است، اما نه آن چیزی که در ذهن ما معادل سکولار به معنای ضددینی شکل گرفته است. در اسلام مفاهیم دیگری غیر از سکولار و روحانی برای صورتبندی هستی انسان و جهان وجود دارد که مثلاً غیب و شهادت یا دنیا و آخرت از این دسته از مفاهیم هستند که معادل روحانی و لائیک نیست. اینگونه نیست که اگر شما به دنیا پرداختید به آخرت نپردازید بلکه دنیا در این منظر را باید مزرعهای دید که در آن ازدواج کنید، تجارت کنید و زندگی را بسط دهید. اینها در نگاه مسیحیت به معنای سکولار است، یعنی پیامبر از دیدگاه ارباب مسیحیت یک فرد سکولار بوده و به همین دلیل دین اسلام در همان اوایل ظهورش، مذهب هرتیکال یا بدعت مسیحی خوانده میشد و برای آن استقلال و اصالت قائل نبوند.
تأثیر گفتمان اروپامحورانه در نگاه روشنفکران اسلامی
حال چرا آقای کدیور دچار چنین خلط بنیادینی شده است؟ در پس ذهن بسیاری از اندیشمندان و فیلسوفان دین و گفتمان شرقشناسی به بیانی گفتمان اروپامحورانه شکل گرفته است. کلیسا مساوی با مسجد یا معبد نیست، یعنی جایگاهی که مسجد در آیین اسلام یا معبد در آیین بودایی دارد، مساوی با جایگاه کلیسا نیست؛ کلیسا یعنی پیکر مسیح. فیلسوفان و جامعهشناسان دین وقتی میخواهند درباره دین صحبت کنند، ساختار دین مسیحیت را ملاک قرار میدهند و بر اساس آن سایر ادیان را مطالعه میکنند. مثلاً رابطه دولت از کلیسا را بحث میکنند. شاید سؤال شود درست است که ما کلیسا نداریم ولی روحانیت که داریم و این روحانیون مدارجی دارند. این همان نکته تاریخی است که در مناقشه با کدیور یا سروش باید توجه کرد.
عرف در جهان ایرانی، فهم متعارف بشری است
عرف در جهان ایرانی جایگاهی دارد که آن، فهم متعارف بشری است. فهم متعارف بشری میتواند بدون توجه به دین یا شریعت در تمدنهای گوناگون وجود داشته باشد، یعنی شما اگر سیر تطور تاریخی و تحول بشر را نگاه کنید میبینید که بشر برخی مسائل را بدون مراجعه به وحی یا علم میفهمیده است. آن فهم متعارف، ساختار عرف را تشکیل میدهد ولی سکولار در هسته بنیادی الهیات مسیحی شکل گرفته است و فهم جهان مسیحیت صورت بندی شده است. شما وقتی عرف که به مثابه ساحتی از عقل است را ذیل سکولار و در صورتبندی الهیات مسیحی محدود و محبوس میکنید، آن موقع نمیتوانید از آن استفاده کنید و به همین دلیل یک انشقاق در جامعه ایران در ۱۰۰ سال اخیر رخ میدهد که سبب شده برخی روشنفکران خود را روشنفکر دینی و عدهای دیگر خود را روشنفکر سکولار بنامند. این تقسیم بندی که در نسبت با مفهوم عرف و شریعت قرار دارد به هیچ وجه ذیل مفاهیم قرآنی و شیعی قابل تبیین نیست. عرف و شریعت مکمل همدیگر هستند. شریعت مساوی با امر روحانی و عرف معادل امر سکولار نیست. به عبارت صریحتر در جهان ایرانی و اسلامی اساساً عرف یکی از ظرفیتهای بسیار قوی ساماندهی امر اجتماعی است و به گونهای میتواند مقوم امر دینی باشد، چرا که عقل عینی انسان است و نمیتواند در تضاد با آن قرار بگیرد. اتفاقی که امروزه افتاده است و ریشه تاریخی دارد و آن ریشه تاریخی این است که روحانیون شیعی پس از صفویه بهواسطه کاتولیزه شدن الهیات شیعی به گونهای در ذیل سنت کاتولیزه دارند اسلام و تشیع را صورتبندی میکنند و این خود سبب شده امر عرفی را در ذیل امر سکولار قرار دهند و تضادهایی را بین امرعرفی و سکولار ببینند.
نظر شما