تحولات منطقه

  «فهیمه» نوه دختری حاجیه‌خانم که گوشی تلفن را برمی‌دارد، با توضیحات من برای گفت‌وگو می‌گوید: مادرجانم به دلیل کهولت سن بسیاری از تاریخ‌ها را فراموش کرده‌اند و به من توضیح می‌دهد که باید بلند صحبت کنم تا جملات را متوجه شوند.

پرستاری که خود را وقف کمک به مجروحان کرد
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

قدس آنلاین:می‌دانم مادر شهید در دهه نهم زندگی‌اش است و داغ فراق از فرزند هنوز هم‌ پس از گذشت ۳۷ سال برایش تازه است.

«صفیه سادات فریزنی» مادر «شهید جواد فضل‌الهی» است. شهید نیروی زمینی ارتش که جزو کادر نزاجا و یگان لشکر ۷۷ بوده است. او متولد ۱۱مرداد ۱۳۳۳ در مشهد است که در ۲۹ سالگی در ۱۹ مرداد ۱۳۶۲ در منطقه جنوب به شهادت رسید و پیکرش در حرم مطهر آرام گرفت.

•       آرام و متین

پس از احوالپرسی، مادر شهید جواد فضل الهی می‌گوید: جواد پسری آرام و متدین، مهربان و فرزند ارشدمان بود که با علاقه خودش خدمت در ارتش را انتخاب کرد.

حاجیه خانم تعریف می‌کند: او پرستاری را دوست داشت و خود را وقف کمک به مجروحان کرده بود.

اگرچه ازدواج کرده بود و خدا به او دو فرزند به نام‌های امید و الهام داد اما به دلیل حجم کارش مرخصی‌هایش کوتاه بود اما همان دیدارهای کوتاه هم برایم عزیز بود.

این مادر صبور می‌افزاید: دوری از فرزند سخت است. هنوز هم خواب او را می‌بینم که آمده و در حیاط نشسته است و مدام می‌پرسد، مادر کاری داری، انجام بدهم.

برادر این شهید بزرگوار با توضیحات کامل به همراهی ما می‌پردازد و می‌گوید: ما چهار برادر و چهار خواهر بودیم که جواد برادر بزرگمان به شهادت لبیک گفت.

محمود فضل‌الهی می‌افزاید: فرزند بعد از جواد هستم و سه سال با هم تفاوت سنی داشتیم. جهشی درسم را خواندم و با هم همکلاس شدیم، برادرم بسیار آرام و متین بود و هیچ خاطره بدی از او به یاد ندارم حتی یک بار بی‌احترامی به والدینمان یا به ما نکرد.

•       شهادت پس از لحظه دیدار

 برادر شهید که معلم است، درباره شهادت برادرش می‌گوید: ابتدا به ما اطلاع دادند که جواد زخمی شده و در بیمارستان اهواز بستری است. من و پدرم به مادرم گفتیم جواد زخمی شده است و باید برای دیدنش به اهواز برویم. البته برادرم یک هفته در بیمارستان بستری شده بود اما پس از پیگیری‌های زیادی که انجام دادیم، اواخر هفته اجازه دادند به ملاقاتش برویم.

او تصریح می‌کند: من و پدرم راهی بیمارستان شدیم، به محض رسیدن ما به بیمارستان اهواز، جواد لحظاتی پس از دیدن پدرم برای همیشه از میان ما رفت و به شهادت رسید.

برادر شهید تأکید می‌کند: گویی جواد منتظر دیدارمان بود تا با آرامش به دیار ابدی برود.

•       پرستاری و شهادت

او توضیح می‌دهد: دوستانش برایمان تعریف کردند، جواد در پشت بام مقر در حال رسیدگی به مجروحان بود که خمپاره‌ای به مقر اصابت می‌کند و آنان از پشت بام می‌افتند. جواد گوشش قطع می‌شود و قسمت‌های مختلف بدنش جراحت و شکستگی‌های زیادی برمی‌دارد.

برادر شهید می‌گوید: جواد همیشه می‌گفت وظیفه‌ام این است، باید بروم، نمی‌توانم در حالی که رزمندگان به کمک نیاز دارند، در خانه بمانم. آخرین باری که به خانه آمد، پسر چهار ساله‌اش به علت حادثه‌ای از دنیا رفت و یک هفته پس از آن حادثه برادرم مجدد به جبهه عازم شد.

حالا می‌دانم شهید فضل‌الهی گروهبان یکم بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران علاقه زیادی به نظام داشت و وارد ارتش شد و در رسته بهداری دانش‌آموخته شد و برای یاری دلاورمردان رزمنده به جبهه رفت.

•       افتخار به پدر

دختر شهید هم می‌گوید: حاصل ازدواج پدر و مادرم من و برادرم هستیم که متأسفانه برادرم در همان کودکی طی حادثه‌ای پیش از شهادت پدرم، فوت کرد.

«الهام» که متولد ۱۳۶۱ است، می‌افزاید: هنگام شهادت پدرم من چند ماهه بودم و متأسفانه هیچ خاطره‌ای از پدرم ندارم اما مادرم و اقوام همیشه از مهربانی، متانت و ایمان پدرم یاد می‌کنند.

او تأکید می‌کند: بعدها که بزرگ‌تر شدم درباره شهادت پدرم برایم تعریف کردند و به او افتخار می‌کنم. مادرم چند سالی است که به رحمت خدا رفته و او همیشه از حسن خلق و رفتار پدرم تعریف می‌کرد.

•       فراقی که تا ابد باقی است

او توضیح می‌دهد: پدرم نیست اما مادربزرگم، فراق او را پس از حدود چهار دهه هنوز حس می‌کند، پدربزرگم که فوت شد، مادربزرگم بیش از پیش احساس تنهایی می‌کند.

حالا می‌دانم مادران شهدا صبورترین‌اند و امیدوارم همه ما در هر جایگاهی قدر این صبوری‌های بسیار را بدانیم و در روزمرگی‌ها ارزش‌ها را فراموش نکنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.