عرفان به طور اوّلی و اصالی، مقولهای فردی و ناظر به رابطه انسان با خدای متعال است. به بیان دیگر، نقطه تمرکز عرفان، رابطه انسان با خدای متعال است و همه چیز، فرع بر این است.
روی در دیوار کن، تنها نشین
وز وجود خویش هم خلوت گزین
از این رو، توصیه میشود که
راه کن در اندرونها خویش را
دور کن ادراک غیراندیش را
اما با این حال، سبک زندگی عارفانه، دلالتها و نتایج اجتماعی نیز دارد؛ یعنی آن احوال درونی و باطنی، تبعاتی در عرصه بیرونی و اجتماعی دارند که محسوس و پررنگ هستند. از این رو، تشخیص سبک زندگی عارفانه از سبک زندگی غیرعارفانه، ممکن است.
عرفان اجتماعی عبارت است از مطالعه دلالتها و لوازم زندگی عارفانه در گستره جامعه امر اجتماعی، امر معطوف به دیگری است و تأملات اجتماعی از جایی آغاز میشوند که فرد از قلمرو شخصی و فردی خویش، پا بیرون میگذارد و کنشهای اجتماعی را صورتبندی میکند. این نقطه، نقطه ارتباط و اتصال عرفان با مطالعات اجتماعی است و جایی است که در آن، عرفان اجتماعی شکل میگیرد.
بر این اساس، عرفان اجتماعی، به عنوان یک پهنه معرفتی، عبارت است از مطالعه دلالتها و لوازم تفکر و زندگی عارفانه در گستره جامعه و نسبت به انسانهای دیگر.حال چنانچه عارف، کنشگری اجتماعی داشته باشد، عرفان اجتماعی نیز خواهد داشت و اگر زندگی عارفانهاش، بیگانه با جامعه باشد، چنین بحثی درباره او ممکن نخواهد بود.سفر از حق به خَلق و سفر از خَلق به حق، روایتگر لایه اجتماعی عرفان است. بر مبنای ذخایر عرفان اسلامی، شاید بتوان گفت که عرفان اگر در زندگی شخصی محدود بماند، عرفان ناقص و ناتمام خواهد بود و سیر کامل و جامع عارفانه، مستلزم تن در دادن به نتایج و تبعات اجتماعی آن است. قویترین شاهد این سخن، نظریه سفرهای چهارگانه است که دو سفر نخست آن، یعنی سفر از خود به حق و سفر در حق و با حق، نشانگر لایه فردی عرفان اسلامی هستند؛ و سفر از حق به خَلق و سفر از خَلق به حق، روایتگر لایه اجتماعی آن.
امام خمینی، قافلهسالار صیرورت معنوی شهید سلیمانی بود
در دوره تاریخی معاصر، این امام خمینی(ره) بود که در عمل نشان داد نباید میان عرفان و جامعه، یکی را انتخاب کرد و دیگری را وانهاد، بلکه عرفان بیاعتنا به مسئولیتهای اجتماعی و بیتفاوت به جریانهای حق و باطل در متن جامعه و نظارهگر محض حرکت غیرتکاملی جامعه، هرگز عرفان حقیقی نیست و رضایت خدای متعال را در پی ندارد.
چنان که انبیای الهی نشان دادند که راه به وصول به حق، از گوشه انزوا و خلوت نمیگذرد. پس عارف بیاهتمام به احوال و اوضاع معنوی و قُدسی جامعه، عارف تابع انبیای الهی نیست و مطابق منطق عملی و سیره آنها رفتار نمیکند. آری، عارف از درون شروع میکند و خواهان اصلاح عالَم باطنی است، اما به این سطح پایان نمییابد، بلکه جامعه را نیز درمییابد و دست آن را برای حرکت به سوی حق میگیرد. عارف، پس از آنکه در مسیر تزکیه و تهذیب قدم برداشت و درونش را تصفیه و بازسازی کرد، به قافلهسالار صیرورت معنوی جامعه تبدیل میشود و کاروان معنوی و سلوکی برپا میکند:
این جهان، خود حبس جانهای شماست
هین روید آن سو که صحرای شماست
انقلاب اسلامی در ذات و حقیقت باطنی خویش، چیزی جز این نبود؛ امام خمینی(ره) که از دو سفر معنوی نخست خویش بازگشته بود، به سراغ جامعه آمد و با قیام و نهضت اجتماعی تاریخساز، یک انقلاب اجتماعی تمامعیار و بینظیر را پدید آورد که جهان را وارد عهد تاریخی متفاوت و متمایزی کرد. این در حالی بود که ایشان میتوانست به همان سیر و سلوک شخصی یا حداکثر، محفلی و محدود خویش بسنده کند و قدم دیگری را برندارد، اما وی با تکیه بر عرفان اجتماعی خویش، به یک عارف انقلابی و سالک انقلابپرداز تبدیل شد. امام خمینی(ره) نشان داد که عارف میتواند قلهنشین زندگی اجتماعی باشد و در عمق بحرانها، چالشها و معارضههای اجتماعی، وصول به حق را طلب کند و جمع وسیعی را با خود همراه و همسفر گرداند. شهید سلیمانی، نه فقط از جمله راهیافتگان به قافله معنوی امام خمینی(ره) بود، بلکه خود او نیز پس از چندی، پرچم حرکت معنوی را به دست گرفت و همچون امام خمینی، کاروان سلوکی به راه انداخت و فصلهای تازهای از عرفان اجتماعی را رقم زد.
شهید عرفان اجتماعی دفاع مقدس را زنده نگه داشت
هنر تمایزبخش و ستودنی شهید سلیمانی این بود که او، عرفان اجتماعی دفاع مقدس را به جامعه و حاکمیت نیز آورد و اجازه نداد که آن منش و مرام، در خاطرهها و گذشتهها، محصور بماند و حال و اکنون از آن بی نصیب شود.
به عبارت دیگر، سلوک او تداوم یافت و او با همان منطق و مبنای عارفانه، زیست اجتماعی و زیست سیاسی خود را ادامه داد. دشمنان عرفان اجتماعی، مادیگری اجتماعی و اشرافیگری حاکمیتی هستند و شهید سلیمانی کسی بود که به این دو آلودگی معنوی مبتلا نشد. این در حالی بود که همگان بر این مدار حرکت نکردند و کم و بیش گرفتار دگردیسیهای باطنی و معنایی شدند. مطالعه وضع شهید سلیمانی و مشاهده حالات او در دوره پساجنگ نشان میدهد که او نه تنها آن فرهنگ عارفانه را کنار ننهاد، بلکه گامهای بلندتر و عمیقتر برداشت.
مردم در وجود شهید سلیمانی، نوعی کشش معنوی و باطنی را احساس کردند
در سالهای اخیر و در کنار مواجهه او با داعش، عرفان شهید سلیمانی، وارد مناسبات مردمی و اجتماعی شد و مردم به تدریج و از نزدیک، نوعی کشش معنوی و باطنی را در وجود او احساس کردند. مردم به روشنی دریافتند که شهید سلیمانی، فارغ از تظاهر و خودنمایی، از عمق وجود خویش میگوید:
دین من، از عشق زنده بودنست
زندگی زین جان و سر، ننگ منست. مثنوی معنوی، دفتر ششم.
این حس، القایی و تبلیغی و ساختگی نبود، بلکه ایرانیان مسلمان، در عمق جان و دل خویش، او را چنان مالک اشتر میدیدند؛ گویا همان شخصیت، از قعر تاریخ، سر برآورده و دوباره به آنها عظمت و ابهت بخشیده بود. از این جهت، او به چشم یک اسطوره بزرگ، اما حقیقی و اکنونی دیده میشد.
بدون مبالغه و جانبداری، او تمام خصوصیات یک اسطوره را داشت و این اسطورهوارگی، برخاسته از همان عرفان اجتماعی او بود؛ عرفانی که ریشه در هویت تاریخی و سرشت فرهنگی ایرانیان داشت. علت استقبال تاریخی مردم از سلیمانی، همین امر بود؛ نوعی همذاتپنداری معماگونه معنوی و دلسوختگی عاشقانه، میان شهید سلیمانی و مردم ایران، برقرار شد که تحلیلگران را به حیرت افکند.
نظر شما