از حافظ احتمالاً به قدر بیتی در مایههای «الا یا ایها الساقی...» حفظیم و از سعدی «بنی آدم اعضای یکدیگرند» را؛ حتی احتمالاً همین مصرع از حضرتش را هم به این شکلِ نادرست میخوانیم که: بنی آدم اعضای یک پیکرند. از مولانا این قدر میدانیم که مدفنش در قونیه ترکیه است و چند تا از شعرهایش را محسن چاووشی خوانده است. زور بزنیم احتمالاً این شعر هم یادمان میآید که «آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقصآ». بعد حتماً موقع نوشتن، همین مصرع را این طوری مینویسیم که: ای شاخ تر برقصا... .
منوچهری، انوری، جناب خاقانی، حضرت بیدل، صائب، کلیم و حزین و هزار اسم ریز و درشت دیگر هم پیشکش دانشجوهای ادبیات که شاید به اندازه دو واحد درس اختیاری و یک مقاله کپی پیستی، سری به دواوین خاک خورده در ردیف انتهایی کتابخانه خلوت دانشکده بزنند.
این، حال و روز شاعران و ادیبان ماست؛ آن هم در سرزمینی که مردمش تا همین امروز و دیروز، در قهوهخانههایشان نقالی میشنیدهاند و هر از گاه همپای مرد نقال، برای گلوی بریده سیاوش، اشک میریختهاند؛ یا در همه شبهای بلند زمستان، آن شبهایی که «سورت سرمای دی بیدادها میکرد...» دیوان حضرت حافظ، روی مجمعه کرسیشان بوده تا هر وقت که در آن گرمای خلسهآور، جاگیر شدند، سری به تفأل، به باغبیتهای بلندش بزنند و حالی کنند و حظی ببرند؛ یا در مکتبخانههایش تا همین سالهای نه چندان دور، گلستان و بوستان، کتاب درسی طفلان گریزپا بوده و ملاها هر روز سبق میدادهاند که: منت خدای را، عز و جل، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت... .
نه، اشتباه نشود، غرضم قلمبه گفتن به مردم عوام نیست؛ حاشا که این چقوک امسالی، بخواهد به چقوکهای پارسالی، جیکجیکی یاد بدهد. این مردمی که من و شما، با خیال راحت از آنها به عنوان عوام یا توده یا هر اسم دیگری از این دست، یاد میکنیم، اگر پدر و مادر ما نباشند، حتماً عمو و عمه و خاله و دایی ما هستند؛ یعنی همانهایی هستند که ما کنار آنها سر سفره زندگی، آدم شدهایم... .
غرضم از سیاه کردن این سطرها، این است که نکته مهمی را یادآوری کنم و آن اینکه شاید ادبای ما به قدر درسی در کتاب فارسی، این شانس را داشتهاند که جایی گوشه ذهن من و شما، جاگیر بشوند، اما دسته دیگری از بزرگان این سرزمین هم هستند که حتی به همین اندازه خوششانس نبودهاند. دانشمندان ایرانی حتی به اندازه همان «الا یا ایها الساقی...» هم جایی در حافظه جمعی ما ندارند؛ حال آنکه اگر نقششان در ساخت پیکره فرهنگ و تمدن ایرانی، بیشتر از ادبا و عرفا نباشد، کمتر نیست.
از خواجه نظامالملک طوسی چیزی میدانیم؛ که در قلمرو وسیع سرزمینهای اسلامی، مدارس نظامیه را راه انداخت که میتوانیم از آنها به عنوان نخستین دانشگاهها نام ببریم؟ خبر داریم که ابوالوفای بوزجانی، جدول طلوع و غروب بسیاری از سیارات و ستارگان(زیج) را تا هشت رقم اعشار حساب کرده؛ در حالی که جدول بطلمیوس این عددها را فقط تا سه رقم اعشار دارد؟ میدانستیم که در یک حرکت عمیقاً پیشروِ علمی، همین آقای ابوالوفای بوزجانی(که زادگاهش همین تربت جام کنار مشهد است) با ابوریحان بیرونی قرار میگذارد تا یک ماهگرفتگی را مشترکاً در دو شهر بغداد و خوارزم رصد کنند و بعد به کمک اعداد و ارقام طول جغرافیایی این دو شهر را حساب میکند؟ میدانستیم که ابوریحان بیرونی پس از آنکه چندین قرن، گفتن و نوشتن از ایران کهن ممنوع بود، کتاب «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» را نوشت و بخش عمدهای از جشنها، آداب و رسوم کهن ایرانی را ثبت کرد؟
امروز، زادروز خواجه نصیرالدین طوسی است؛ دانشمند بزرگ ایرانی که در ریاضی، نجوم، فقه، اخلاق و پزشکی سرآمد بود. روز و روزگار او، بیشباهت به زمانه ما نیست. او توانست از تهدیدهای فراوانی که بر جامعه ایرانی سایه انداخته بود، فرصتهایی طلایی برای گسترش دین، دانش و فرهنگ بسازد. یکی از آن تهدیدها، یورش مغول بود. خواجه نصیرالدین از قومی بدوی، حکمرانانی ایرانی ساخت که نقشی انکارناپذیر در توسعه دانش و فرهنگ در ایرانزمین داشتند و نیز زمینهساز شکلگیری و اعتلای هنر و فرهنگ ایرانی در روزگاران پس از خود، در عصر تیموری شدند. هلاکو که آمده بود تا ایرانِ عصیانگر را رام و آرام کند، به همت همین خواجه نصیرالدین طوسی و بسیاری از دانشمندان دیگر ایرانی، در خدمت فرهنگ غنی ایرانی قرار گرفت و هنگامی که در مراغه چشم از جهان فروبست، به فارسی فصیح حرف میزد.
زیادهگویی نکنم که نه سوادش را دارم و نه حال و حوصلهاش را. امروز که زادروز خواجه نصیرالدین طوسی، همولایتی دانشمندمان است، با خودمان قرار بگذاریم که دانشمندان ایرانی را بیشتر از قبل بشناسیم. کاش کسی از بزرگان علم و ادب هم همت کند و برای هر کدام از این نامهای بلند، کتابچهای تدارک ببیند از زیست و زندگیشان و آثار و نوشتههایشان.
عمر حضرت محمدرضا شفیعی کدکنی دراز باد که همین هنر را در معرفی «پیران خراسانی» نمایش داده. کاش حضرتش همت کند و از همین دست کتابها برای دانشمندان خراسانی و غیرخراسانی ایرانزمین هم بنگارد؛ تا جوان و نوجوان امروز ما، دستکم به قدر درسی در کتاب فارسی، چیزهایی از اعقاب دانشمندش هم بداند؛ حتی دست و پا شکسته؛ به اندازه همان الا یا ایها الساقی.
نظر شما