به مناسبت شهادت امام موسی کاظم(ع) با حجتالاسلام سیدمحسن دعائی، مدیر مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام به گفتوگو نشستیم تا وجوه کمتر پرداخته شده مبارزات سیاسی امام موسی کاظم(ع) را برای ما بیان کنند.
به عنوان نخستین پرسش که شاید کلی باشد! وجوه بارز گفتمان و مبارزات سیاسی امام موسی کاظم(ع) چه بوده است؟
حضرت موسی بن جعفر(ع) با چهار خلیفه غاصب بنیعباس معاصر بودند؛ منصور که به جلادی مشهور بود، بعد مهدی وهادی و بعد همهارونالرشید که دارای مشخصات دیکتاتوری و جلادی ویژه خودش بود. حضرت در شرایط ویژه تاریخی باید بار امامت و ولایت ظاهری و باطنی را به دوش میکشیدند و با طاغوتهای زمانه مبارزه مؤثر و مستمر داشته باشند؛ بنابراین طبیعی است که حرکتهای برجسته نظامی و رودررو شدن با نظام طاغوتی از لحاظ عقلانیت سیاسی کار صحیحی نباشد ولی حضرت با فعالیتهای گسترده سیاسی اهداف خودشان را در پیشبرد اهداف امامت و تضعیف طاغوت در پیش گرفتند؛ به عنوان مثال مواجهه با صفوان جمال که وی خدمت حضرت شرفیاب میشود و حضرت میگویند همه اعمال خوب تو با یک عمل ناشایست زیر سؤال میرود، میگوید چه کردم؟ حضرت میفرمایند: شترهای خود را به هارون کرایه دادی. میگوید من برای سفر حج به او شتر کرایه دادم. حضرت میفرمایند: دوست داری که این ستمگر زنده بماند و بعد حج پول تو را بدهد. او میگوید: البته که دوست دارم. حضرت در پاسخ میفرمایند: هر که بقای هارون را دوست داشته باشد از آنهاست و هر که از آنها باشد اهل جهنم است. بلافاصله جناب صفوان همه شترهایش را میفروشد. هارون او را صدا میزند و میگوید: چرا شترها را فروختی؟ صفوان میگوید: پیر شدم و توان مدیریت ندارم و هارون میگوید خاموش باش و من میدانم چه کسی به شما دستور میدهد و او موسی بن جعفر است. در این رابطه تفکر طاغوتستیزی و همکاری نکردن با طاغوت یکی از شگردهای سیاسی موسی بن جعفر(ع) است و نه تنها از شگردهای او که از شگردهای دین اسلام است که همکاری با حکومت غیرمشروع که در سر کار است را جایز نمیداند.
از این روایت و روایت دیگری که از مواجهه حضرت با هارون، درباره حدود فدک است میتوان ضرورت وجود حکومت اسلامی را در گفتمان امام(ع) نتیجه گرفت؟
از این روایت فقها ضرورت دولت اسلامی را نتیجه گرفتند و به مسئله وجود دولت مشروعه اسلامی توسط فقهای عادل جامعالشرایط نتیجه گرفتهاند که اگر این گونه نباشد، مسلمانان مجبور میشوند با طاغوت همکاری داشته باشند، بنابراین دائم در حال گناه خواهند بود. این فرهنگ سر تا پای فرهنگ سیاسی تمام عیار است که از قرآن نشأت میگیرد که خدا امر کرده به طاغوت کفر بورزید.
حضرت موسی بن جعفر(ع) در برابر یک طاغوت برجستهای مثل هارون آنچنان عرض اندام میکرد.
در یکی از مواجههها هارون به حضرت گفت: شما اگر ابعاد فدک را برای ما معین کنید، فدک را برمیگردانیم. حضرت میفرمایند: در صورتی پس میگیرم که آن را با تمام مرزها و حدودش پس بدهی و اگر مرزها را تعیین کنم تو هرگز آن را پس نخواهی داد. هارون سوگند خورد که پس میدهد. در چنین موقعیتی بود که حضرت برای برخورد قاطع و نشان دادن نامشروع بودن تمامیت حکومت بنیعباس، حدود را تعیین میکنند: حد اول عدن است، حد دوم سمرقند، حد سوم آفریقا و حد چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است. هارون صدا زد در این صورت چیزی برای خود ما باقی نخواهد ماند.
اگر ما در برخورد سرتاسر سیاسی و عمیق در برابر این فریبکاری سیاسی هارون توجه کنیم، حضرت دست او را خوانده بودند. حدود محدود آن ده را تعیین کرده بودند. هارون از آن سوءاستفاده میکرد و آن را پس میداد و میگفت ما با خاندان رسولالله(ص) مشکلی نداریم ولی حضرت با نماد گرفتن فدک به عنوان نماد غصب حاکمیت امامت و ولایت حدود فدک را به کل جهان ژئوپلتیک آن زمان توسعه دادند و حدود آن را کل امپراتوری اسلامی تعیین کردند تا به طاغوت معاصر خودشان بفهمانند که عوامفریبی او در منطق حضرت جایی ندارد و اگر میخواهد جایی به آنها برگرداند باید حاکمیت امپراتوری اسلامی را برگرداند نه یک قطعه زمینی که دهها سال پیش غصب شده را فقط برگرداند.
رهبر انقلاب در نظریه انسان ۲۵۰ساله خودشان؛ برخلاف باور غلطی که تقیه را نوعی فرار از مبارزه تعبیر میکنند، میفرمایند تقیه یعنی نوعی مبارزه و انجام تکلیف هوشمندانه، نه فرار از آن. حال با این تعبیر به نظرتان تقیه در مبارزات حضرت چه جایگاهی دارد؟
در این رابطه یکی از شیوههای مبارزه موسی بن جعفر(ع) استفاده از ابزاری بسیار کارآمد به نام رازداری و مهندسی هوشمندانه مبارزات، تحت عنوان «تقیه» است. حضرت به صورت بسیار پیچیده شیعیان را سازماندهی میکردند و میگفتند باید تقیه کنید، روایتی هست که از حضرت پرسیدند: چگونه در برابر حاکمان ستمگر ایستادگی کنیم و از اسلام دفاع کنیم. حضرت از قول امام باقر(ع) نقل فرمودند که رازداری و با پوشش عمل کردن، از برنامههای دینی من و پدران من است؛ آنکه به تقیه عمل نمیکند، ایمان ندارد.
مبارزات در زمانی که موازنه قدرت برقرار نباشد رودررو و به شکل صریح انجام نمیشود؛ چرا که دشمن به خاطر تسلط به قوای امنیت و نظامی ورود و گروه مخالف را نابود میکند. در چنین شرایطی عقلانیت مدیریت نهضت اقتضا میکند، مبارزان رازداری تربیت شوند که اصول مبارزه براندازانه طاغوت را تحت تقیه آموزش ببینند و با شبکهسازی پیچیده، فعالیتهای سلبی و ایجابی برای براندازی حکومت نامشروع انجام دهند. پس تقیه این است که ما با نظام سلطه حاکم، مبارزه با رازداری و پوششهای پیچیده امنیتی انجام دهیم و به عنوان مثال نفوذ در دستگاه طاغوت و استفاده از امکانات مالی و دادههای اطلاعاتی بدست آمده را برای تسهیل فعالیتهای گروه انقلابی و نابودی نظام نامشروع طاغوت مورد استفاده قرار دهیم.
یکی از مثالها علی بن یقطین است که امام(ع) او را مأمور میکنند در بدنه هارونی نفوذ کند و به مقام وزارت برسد و از آنجا اهداف خودشان را دنبال میکردند. در یک مقطع که او خواست از حاکمیت هارون فاصله بگیرد حضرت به هیچ وجه موافقت نمیکردند زیرا از یک سو آتش فتنه مخالفان با انتقال اطلاعات داخلی حکومت دفع میشود و از سوی دیگر، پشتیبانی مالی از حضرت صورت میدادند.
از دیگر موارد درباره علی بن یقطین این است که او افرادی تعیین میکرد که نامه و اموال را به امام برسانند و امام هم نامههایی از آستین بیرون میآوردند و میگفتند بروید اینها را به علی بن یقطین تحویل دهید. یا حضرت به او میفرمودند که طبق فقه اهل سنت وضو بگیر تا شناسایی نشوی.
مبارزه، مبارزه است ولی با تمام ملاحظات امنیتی در حال انجام است. او کمکهای مالی به شیعیان میکرد و مشکلات آنها را حل میکرد، شیعیان زیادی را به حج میفرستاد یا اگر مالیات میدادند به آنها برمیگرداند. حضرت یک عنصری در جریان حاکمیت طاغوت نفوذ دادند و از طریق او صدها اقدام مثبت به نفع جریان امامت و ولایت انجام شد. بنابراین تقیه از ابزارهای مؤثر در مبارزه ائمه(ع) و شیعیان است. همچنان که رهبر انقلاب بیان کردند به معنای اقدام نکردن نیست بلکه به معنای برخورد تمام عیار امنیتی و رازداری در اقدامهای سازمان یافته شبکه انقلابی وفادار به جریان حق سیاسی که باید هوشمندانه عمل کنند.
حضرت قدرت تشکیلات اسلامی را دیگر از چه راهی تقویت کردند که پس از شهادت ایشان، تشییع جنازه عظیمی در بغداد صورت گرفت و حکومت عباسی مجبور به تبعید و ولایتعهدی حضرت رضا(ع) شد؟
یکی از اقدامهای امام موسی بن جعفر(ع) تربیت کادرهای علمی و مبارزاتی است؛ شاگردانی که تمام قد در مقابل حکومت ایستادند و مبارزه کردند و مجموعه معارف اسلام را به نسلهای بعد منتقل کردند. تعدادی از شاگردان ایشان، به اصطلاح فقها از اصحاب اجماع هستند؛ یعنی اگر حدیثی به ایشان برسد، همه احساس آرامش میکنند. تألیفات بسیار زیاد آنها از یکسو و زندانی شدنشان از سوی دیگر مؤیدی بر مؤثر بودن آنهاست. مثلاً یونس بن عبدالرحمن حدود هزار مقاله و جزوه نوشته است. یا محمد بن ابی عمیر، دارای تألیفات فراوانی است. وقتی که زندانی میشود به خاطر ترس از بین رفتن تألیفاتی که نگاشته است، برای یک پرونده مورد دعوا ۱۲۰ هزار درهم پرداخت میکند و هنگام آزادی به سراغ تألیفاتش میرود که در گوشهای مخفی کرده بوده و میبیند همه آنها پوسیده است و همین سبب میشود هر چه نقل میکند، مرسله باشد ولی بابت اعتمادی که به ایشان هست از نظر فقها روایت مرسلهاش، در حکم روایت مستند است و همه به آن اعتماد میکنند. بنابراین حضرت موسی بن جعفر(ع) مثل آبایشان شاگردپروری میکردند و استوانههای برجسته علمی در اوج طهارت و رفاقت و در اوج شعور سیاسی و دارای شخصیت انقلابی بودند. طبیعی است که شأن امامت که از شأن نبوت «یُزَکیهِم و یُعَلّمُهُمُ» نشأت میگیرد، موجب ماندگاری تفکر شیعه و توسعه آن بوده است و روایت اهل بیت(ع) توسط همین شاگردان به دست ما رسیده است.
نظر شما