بسترهای فرقه تراشی مذهبی در ایران
قدرتهای استعماری از ابتدای ورود به ایران، روحانیون شیعه را سد راه دستیابی به اهداف و منافع خود دیده بودند. آنان با سوءاستفاده از بحرانهای اجتماعی و سیاسی موجود در کشور و به کارگیری شیوه فرقهسازی به تضعیف باورهای اسلامی و اعتقادات سلطه ستیز مردم پرداختند. یکی از محورهای فعالیت جاسوسان و مأموران انگلیس، شناسایی، تشویق و حمایت از مدعیان مهدویت در ایران با هدف ایجاد چند دستگی در میان مسلمانان بود. جریان شیخیه به عنوان یک حرکت انحرافی اولین شقاقی است که توسط استعمارگران در ایران ظهور مییابد. در تاریخ آمده که شیخ احمد احسائی بنیانگذار مکتب شیخیه، فردی بدعتگذار بوده که ادعاهایی بیپایه میکرده است. از جمله ادعاهای احسائی، ارتباط مستقیم با ائمه (ع) و نقل حدیث از ایشان است! با اینحال آنچه مسلم است در دوره فتحعلیشاه به سبب حمایتی که از سوی سفارتخانههای روس و انگلیس از جریان شیخیه و شخص شیخ احمد میشد، او از جایگاه ویژهای در کشور برخوردار بوده است.
در این دوران، ملامحمدتقی برغانی از روحانیون و مراجع تقلید شیعه بهخاطر مخالفت با این جریان، توسط چند نفر بابی به شهادت میرسد! سیدکاظم رشتی از شاگردان خاص شیخاحمد احسائی که پس از استاد به ریاست این فرقه رسید نیز از عاملان دولت روسیه است. سیدکاظم رشتی در نگاه بسیاری از مورخان، هویتی مجهول دارد و حتی برخی منابع غیر شیخی و با ارائه مستنداتی او را کشیشی مسیحی از اهالی «ولادی وستک» یکی از شهرهای روسیه میدانند که مأموریت داشت تا در سرزمینهای اسلامی، میان مسلمانان تفرقه بیندازد. در منابع تاریخی آمده است که سیدکاظم رشتی، اعتنایی به علمای بزرگ شیعه نداشته و در پی مقابله با ایشان بود. او حتی کسانی که از این مذهب پیروی نکرده بودند را دشمن خدا میدانسته است! در همین خصوص محمدبن سلیمان تنکابنی «قصص العلماء» مینویسد: «زمانی که در مجلس درس سیدکاظم، حاضر میشدم و میخواستم از مذهب ایشان اطلاعی حاصل کنم، غالباً مذمت از فقها میکردند و سخن درشت، بلکه العیاذ بالله به فقها شتم مینمودند!..» سیدکاظم، رابطه گرمی نیز با والیان و حاکمان عراق داشت و به گفته برخی منابع تاریخی به جاسوسی از محافل شیعه میپرداخت.
به همینخاطر هم در حمله وحشیانه امپراتوری عثمانی به کربلا در سال ۱۲۵۸هـ ... ق و قتلعام بیش از ۴ هزار نفر از شیعیان، تنها منزل او و ساکنان آن در امان باقی ماندند! سید رشتی برای ادامه فعالیتهای تفرقهآمیز خود با پافشاری بر نزدیک بودن ظهور موعود در یکی از جلسات درس اواخر عمرش اعلام میکند که شاید امام زمان (عج) در بین حاضران جلسه باشد! سخنی که باعث میشود تا بعد از مرگ او، حدود ۲۷ نفر از شاگردانش ادعای مهدویت کنند! هرچند که از میان شاگردان سیدرشتی، هیچکس به اندازه علیمحمد باب نتوانست به شهرت برسد و مورد حمایت استعمار روس و انگلیس قرار گیرد، با اینحال در میان شاگردان سیدکاظم رشتی در ایران، سه جریان شکل میگیرد: ۱- باقریه در همدان ۲- ثقهالاسلامیها در تبریز ۳- کریمخانیها در کرمان که از خاندان قاجار بودند. البته بین این سه جریان، فعالترین آنها، کریمخانیهای کرمان بودند که حتی حوزه علمیه کرمان را از علمای شیعه میگیرند و به دست شیخیه میدهند! این جریان در دوران پهلوی در خصوص جدایی دین از سیاست، تبلیغات فراوانی داشت.
چند و، چون ظهورباب الهی!؟
سیدعلیمحمد شیرازی بنیانگذار فرقه بابیه که دروس ناقصی در عتبات خوانده و چند سالی هم در بوشهر به ریاضت روی آورده بود پس از اعتکاف ۴۰ روزهای، خود را «باب الهی» خوانده و پس از چندی، ادعای مهدویت و سپس نبوت کرد! پیروان شیخیه اولین گروهی هستند که پس اعلام مهدویت علیمحمد شیرازی، دور او جمع میشوند! ادعاهای علیمحمد به همین مقطع ختم نشد و او سرانجام، دعوی ربوبیت و الوهیت نمود! به نظر میرسد که فشارهای روزافزون و طاقتفرسای اقتصادی که در دوران قاجار بر بدنه جامعه وارد میآمد، بهترین فرصت برای ابراز وجود باب بود. البته در این دوران، عمال انگلیسی کمپانی هند شرقی از او و پیروانش حمایت مالی میکردند و به واسطه همین حمایتهای مالی است که منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان، باب را به اصفهان دعوت میکند! هرچند که این حمایتها دوامی ندارد و با مرگ معتمدالدوله به دستور محمدشاه قاجار، باب را در قلعه چهریق اردبیل زندانی کرده و عاقبت به دستور امیرکبیر اعدام میشود. چرا که امیر به ماهیت استعماری این جریان انحرافی، پیبرده و اعتقاد داشت که آنها جاسوس و جیرهخوار قدرتهای استعماری هستند. مرگ باب آغاز درگیری و کشتار، میان فرزندان او برای جانشینی است.
فرقهای که مدعی است، جز مهر در بساط ندارد!
با آنکه تشکیلات بهائیت، این فرقه را بر پایه مهربانی و برابری انسانها معرفی میکنند که همواره در کنار دیگر هموطنان مسلمان خود در ایران زندگی کردهاند، اما شواهد تاریخی چیزی خلاف آن را میگویند! به عنوان مثال فضلالله صبحی مهتدی از بهائیانی که از این فرقه رویگردان شده است در خصوص نگاه رهبران بهائیت به جامعه ایرانی مینویسد: «آنچه در آنجا مرا دلتنگ میکرد، چند چیز بود که تاب بردباری آن را نداشتم: یکی... آنکه در نوشتههای خود... درباره ایرانیها سخنان ناشایست میگفتند که اینها مردمی بودند مانند جانوران درنده، خونریز و بدستیز، دور از آموزش و پرورش در هوسهای ناهنجار فرو رفته، زشت کار و بدکردار. این دین آنها را به راه راست راهبر شد و به آنها دانش نشان داد، تا از خوی جانوری دست کشیدند و اندکاندک به راه مردمی آمدند!.»
این سخنان در حالی از سوی رهبران بهائیت به ایرانیان نسبت داده میشد که آوازه ستیز و کشتار فرزندان باب برای جانشینی و رهبری این فرقه در اسناد خود بهائیان هم آمده است. از جمله کسانی که به درگیری میان میرزا حسینعلی نوری و میرزا یحیی ملقب به صبح ازل و جانشین سیدمحمد علی باب اشاره کرده، احمد کسروی است. او مینویسد: حسینعلی تعدادی از افراد خانواده و طرفداران میرزایحیی را به قتل رساند و در مقابل طرفداران ازل نیز به وی سوءقصد کردند... عزیه نوری خواهرمیرزا حسینعلی و میرزا یحیی که پس از دعوای ظهور میان دو برادر، جانب میرزا یحیی را گرفت و پیرو او باقی ماند در کتابی که در رد بهائیت، بهنام «تنبیه النائمین» نوشته به این قتلها که آغاز جدایی و اختلاف در بابیت بوده اشاره کرده است. او در این کتاب طرفداران میرزا حسینعلی را بیدین، آدمکش و دستهای جانور خونخوار مینامد که اموال مردم را به سرقت برده و با ایجاد شرارتها و وحشت شدید، بابیان رده اول را از بغداد فراری دادند: «آنها سر همدیگر را میبریدند و اجساد را در رود دجله میانداختند و در روز در مکانهای پرجمعیتی، چون بازار به یکدیگر چاقو میزدند.»
حمایت انگلستان از رهبران فرقه نوظهور!
بر اساس اسناد تاریخی، کارگزاران دولت انگلیس، مدتها پیش از آنکه سیدعلیمحمد شیرازی (باب)، ادعاهای خویش را مطرح سازد او را زیرنظر داشتند و همواره گزارش فعالیتهای وی و پیروانش را به لندن میفرستادند! برابر سند موجود در بایگانی وزارت امورخارجه انگلیس به تاریخ ۲۱ ژوئن ۱۸۵۰ که یک مأمور ناشناس انگلیسی از تهران به لندن ارسال داشته، چنین آمده است: «جناب لرد پالمرستون. بر حسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد تا شرحی درباره مسلک جدید باب را لفاً ارسال دارم. مطالب ضمیمه را یکی از پیروان باب به من داد و من تردیدی در صحت آن ندارم... در یک جمله، این (در شمار) سادهترین مذاهب است که اصول آن در ماتریالیسم، کمونیسم و لاقیدی نسبت به خیر و شر کلیه اعمال بشر خلاصه میشود. افتخار دارم که منقادترین چاکر ناچیز باشم! (امضا ناخوانا)»
احمد کسروی نیز در خصوص رابطه روس و انگلیس با تشکیلات بهائیان و حمایت از آنها در کتاب «بهائیگری» مینویسد: «آنچه دانستهایم، بهاء [حسینعلی نوری] در تهران با کارکنان سیاسی روس به هم بستگی میداشته و این بوده تا، چون به زندان افتاد، روسیان به رهاییاش کوشیده و از تهران تا بغداد، غلامی از کنسولخانه همراهش گردانیدهاند. پس از آن نیز دولت امپراتوری روس در نهان و آشکار هواداری از بهاء و دسته او نشان میداد. این است در عشقآباد و دیگر جاها، آزادی به ایشان داده شده. از آن سو انگلیسیان به نام همچشمی که در سیاست شرقی خود با روسیان میداشتند به میرزا یحیی صبح ازل که از بهاء جدا گردیده و دسته دیگری به نام ازلیان میداشت، پشتیبانی مینمودهاند. به ویژه پس از آنکه جزیره قبرس که نشیمنگاه ازل میبوده به دست ایشان افتاده که دلبستگیشان به او و پیروانش بیشتر گردیده.»
باید در نظر داشت که ارتباط تشکیلات بهائیت با دولتهای روس، انگلیس و امریکا، محدود به دوره خاصی نمیشود. این تشکیلات در تمامی دورانها، تأمین کننده منافع و اهداف و خدمتگزار استعمارگرا نبودهاند. گواه این ادعا، اهدای مقام sir از سوی مقامات انگلستان به عباس افندی (عبدالبهاء) فرزند و جانشین حسینعلی نوری (بهاءالله) در سفر او به انگلستان است. مقامی که فقط به خدمتگزاران امپراتوری بریتانیا داده میشود! ناگفته نماند که عباس افندی پس از آن سفری هم به امریکا دارد و از طریق میرزا علیقلیخان نبیلالدوله یکی از رجال سیاسی سفارت ایران در امریکا که همسر امریکایی داشت با شخصیتهای سیاسی این کشور نیز ارتباط برقرار میکند.
نخستین خدمات بهائیان به استعمارگران
نخستین حضور ابزاری بهائیت برای تأمین اهداف انگلیس به دوران پس از مشروطه و در قالب کمیته مجازات باز میگردد. این گروه که فعالیت خود را در اوایل شهریور ۱۲۹۵ هـ. ق آغاز کرده بود، قتلهایی را مرتکب میشد که بازتابهای اجتماعی و سیاسی فراوانی داشت. تأثیرات سیاسی و فضای رعب و وحشتی که کمیته مجازات در تهران به وجود آورد در چهار سال بعد، منجربه کودتای سوم اسفند رضاخان گشت. البته برخی مورخین تلاش کردهاند تاگردانندگان کمیته مجازات را انقلابیونی جلوه دهند که از نابسامانی پس از انقلاب مشروطه و عدم تحقق آرمانهایشان، سرخورده و به ترور روی آوردهاند! اما با بررسی دقیق زندگینامه گردانندگان کمیته مجازات به چهره ناسالم و وابسته به کانونهای استعماری بر میخوریم.
آنها گروهی اوباش و متشکل از آدمکشان حرفهای، چون کریم دواتگر بودند که افراد وطنپرستی، چون میرزاعبدالحمیدخان متینالسلطنه ثقفی، مدیر روزنامه عصر جدید را ترور کردند چرا که در روزنامه مظفری بوشهر (شمارههای ۶۷ و ۶۸، مورخ شعبان ۱۳۲۲ هـ. ق) مقاله تندی علیه اردشیر ریپورتر، عامل انگلستان در ایران منتشر کرده بود. در هر حال مدتی بعد اعضای کمیته شناسایی و تعدادی از ایشان دستگیر میشوند. البته در زمان دستگیری اعضای کمیته مجازات فرقه بهائی در دستگاه نظمیه از چنان نفوذی برخوردار بود که بتواند پرونده را به شیوه دلخواه خود فیصله دهد! عبدالرحیم ضرابی (بهائی کاشانی) کلانتر و معاون رئیس نظمیه تهران «کنت دو مونت فورت» بود!
شبکه بهائیت در مقام حافظ منافع انگلستان در ایران، در شکست و سرکوب نهضت ضداستعماری جنگل نیز نقش مؤثر و در عین حال مرموزی ایفا کرده است.
احساناللهخان دوستدار که توانست در صفوف نهضت جنگل تفرقه اندازد و «کودتای سرخ» را علیه میرزاکوچکخان هدایت کند به یکی از خانوادههای سرشناس بهائی ساری (خانواده دوستدار) تعلق داشت. سردارمحیی (عبدالحسینخان معزالسلطان) همدست او از اعضای خاندان اکبر بود که برخی از اعضای آن به ویژه میرزاکریمخان رشتی به رابطه با سرویس اطلاعاتی انگلیس، شهرت فراوان دارند. حداقل دو تن از برادران میرزاکریمخان رشتی و سردارمحیی، مبصرالملک و سعیدالملک به عنوان بهائی فعال شناخته میشوند! در تاریخ آمده که غلامحسین ابتهاج (پسر ابراهیمخان ابتهاجالملک و برادر ابوالحسن ابتهاج) به وسیله انقلابیون جنگل دستگیر شد. جنگلیها قصد محاکمه و مجازات او را داشتند، ولی با وساطت احساناللهخان دوستدار و میرزارضاخان افشار آزاد شد! میرزارضاخان افشار نیز بهائی بود و نقش مخرب و مرموزی در حوادث نهضت جنگل ایفا کرد. موارد فراوانی از حضور مأموران بهائی سرویس بریتانیا در صفوف نهضت جنگل وجود دارد.
پاداش بهائیان در برابر به قدرت رساندن پهلوی اول
با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن رضاخان، بهائیان که در کنار فراماسونها به عنوان عوامل انگلستان، نقش پررنگی در سقوط سلسله قاجار و هموار کردن راه برای رضاخان داشتند، پاداش خدمات خویش را دریافت کرده و توانستند در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور نفوذ پیدا کنند. حتی برخی معتقدند عینالملک پدر امیرعباس هویدا که از نزدیکان عبدالبهاء و از فعالان بهائیت بود، رضاخان را به اردشیرجی معرفی کرده است. علاوه بر عینالملک از جمله بهائیان سرشناسی که در کودتای ۱۲۹۹ نقش داشته و پس از آن مورد لطف واقع شده، علیمحمدخان موقرالدوله است. او که از خویشاوندان باب بوده در کابینه سیدضیاء طباطبایی به وزارت فواید عامه و تجارت و فلاحت منصوب میشود. اسدالله صنیعی نیز که از چهرههای طراز اول بهائیت است در این دوران به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد برگزیده شد! او که در زمان رضاخان، ستوان پیشکار، آجودان و رئیس دفتر ولیعهد بود در دوره محمدرضا پهلوی به درجه عالی نظامی سپهبدی رسید و نقش مهمی در تحکیم مواضع بهائیان در نهادهای نظامی رژیم پهلوی داشت.
جالب است بهائیان در راستای برنامه مظلومنمایی خویش ادعا دارند که در دوران سلطنت پهلوی اول، برخی از مراکز محلیشان بسته و برخی از کارمندان بهائی اخراج شدهاند! آنها حتی مدعیاند که درجه نظامی برخی از افسران بهائی در این دوره تنزل داده شده است! در حالی که رضاخان بارها از این فرقه، در جهت سیاست دینزدایی و روحانیتستیزی خود بهره میبرد. البته در دوره پهلوی اول با آنکه سمت و سوی حکومت استعماری و بر علیه اسلام است، فعالیت بهائیان چندان علنی نبود و آنان همچنان دین خود را اسلام معرفی میکردند! آغاز حکومت رضاخان، مصادف با رهبری شوقی افندی، سومین رهبر فرقه بهائیان است. شوقی که برخلاف پدربزرگ خود، تحصیل کرده دانشگاه امریکایی بیروت و آکسفورد بود پس از جانشینی به توسعه تشکیلات اداری و جهانی این فرقه پرداخت.
گسترش فعالیت و نفوذ در ارکان سیاسی و اقتصادی حکومت
در راستای دستور شوقی افندی، مبنی بر توسعه تشکیلات بهائیت، تبلیغات گستردهای از سوی بهائیان، در کشور آغاز میشود. در همین دوره عبدالکریم ایادی به عنوان پزشک به درون دستگاه سلطنت راه پیدا کرده و در همه ارکان و حوزههای کشوری و لشکری نفوذ میکند! مثلاً با روی کار آمدن «حسنعلی منصور»، برای نخستین بار پای بهائیان به کابینه وزیران ایران نیز باز میشود! هر چند که با اعدام منصور، همه نقشههای اربابان او عملی نشد، پس از وی کابینه بهائی هویدا روی کار آمد. کابینهای که چهار وزیر آن بهائی بودند. از جمله مهمترین وزارتخانههای کشور که در این دوران به وزیری بهائی سپرده میشود، وزارت آموزش و پرورش است که در اختیار فرخرو پارسای قرار میگیرد. در واقع از روزی که امیرعباس هویدا روی کار آمد، بهائیان در تمام سطوح سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور حضور پیدا کردند. هویدا زمانی هم که در شرکت ملی نفت، معاون اداری مدیرعامل بود، با دستیاران بهائی خود فؤاد روحانی و مهندس فرخان، کوشید که بهائیان را در کارهای مؤثر شرکت بگمارد.
بهائیان در دوران صدارت هویدا
بهائیان در این دوره، مطابق برنامه تشکیلاتی سازمان جهانی بهائیت از طریق هم پوشانی و هم افزایی به طور بیوقفه و در عین حال گسترده، برای قبضه اقتصاد و منابع پولی کشور در تلاش و تکاپو بودند. برای مثال هژبر یزدانی یکی از برجستگان بهائی، تحت حمایت عبدالکریم ایادی، نه فقط اراضی بسیار وسیعی را در نقاط گوناگون کشور تصاحب میکند، بلکه با اعمال نفوذ در ماجرای خرید «بانک ایرانیان» و همچنین خرید «بانک توسعه کشاورزی» به موقعیتی مهم دست مییابد. سیاست تقسیم اراضی دهه ۱۳۴۰ هـ. ش نیز یکی دیگر از راههای تأمین امکانات مالی از سوی این فرقه بود، چراکه با سلب مالکیت از مالکان مسلمان و ایجاد آشفتگی در ساختار مالکیت و مدیریت روستایی راه برای رشد بزرگ مالکان وابسته به دربار پهلوی به ویژه بهائیان هموار میشد. سلطه بهائیان بر دو نهاد اصلی متولی اراضی (اصلاحات ارضی و منابع طبیعی)، عامل مهمی در تجدید ساختار مالکیت به سود اعضای متنفذ فرقه بهائی بود. برای مثال، ناصر گلسرخی، وزیر منابع طبیعی در دولت هویدا در زمینه واگذاری و تملک اراضی چنان بیپروا بود که کارش به رسوایی کشید. پرویز خسروانی نیز از طریق نهادهای تحتامر خود، سازمان تربیت بدنی، باشگاه تاج و اراضی پهناوری را تملک کرد!
سخن آخر
این فرقه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ضربات سختی خورد. با این همه وابستگان آن در داخل و خارج، همچنان به تلاشهای پیدا و پنهان خویش برای تضعیف اسلام، تشیع و نظام اسلامی ادامه میدهند. نفوذ به نهادهای کلان تصمیمگیری و اداره در کشور در زمره تلاشهای ایشان است که باید درباره آن هوشیاری ورزید.
منبع: جوان آنلاین
انتهای خبر/
نظر شما