وقتی یک نسخه قدیمی از مردی تاجیک به دست او میرسد، علاقهمند میشود که کتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیک به دست کسانی که دنبال این کتاب ارزشمند هستند، کشته میشود و از اینجا به بعد، کشیش روسی پا در مسیری میگذارد که به شناخت امام متقین، امیرالمؤمنین، علی(ع) منتهی میشود.
ابراهیم حسنبیگی در رمان «ناقوسها به صدا درمیآیند» توانسته از نگاه یک مرد مسیحی ابعاد مختلف شخصیتی و معرفتی امام اول شیعیان را به خوبی نشان دهد و در کنار آن با هنر داستاننویسی خود، تعلیق و هیجان خاصی به اثر بخشیده است.
کتاب «ناقوسها به صدا درمیآیند» توسط نشر عهد مانا منتشر شده و تاکنون به چاپ ۷۰ رسیده است. درباره این اثر با ابراهیم حسنبیگی به گفتوگو نشستهایم که میخوانید.
رمان ابتدا با عنوان «قدیس» منتشر شد و بعد با حجم کمتر و با عنوان «ناقوسها به صدا درمیآیند» به بازار کتاب آمد. درباره این تغییر توضیح دهید.
رمان «قدیس» در سال ۹۰ منتشر شد و در مدت چهار سال به هشت چاپ رسید اما بازخوردهای کتاب من را متوجه بخشهای اضافه در این رمان کرد. رمان قدیس در دو بخش زمان حال و گذشته نوشته شد. بخش مربوط به گذشته ظاهراً طولانی بود و خیلی از مخاطبان میگفتند کاش این بخش کوتاهتر بود و دوست داشتند زودتر وارد زمان اصلی قصه شوند در حالی که بخش گذشته برای من بخش اصلی داستان بود اما احساس کردم بازخوردهای منفی میتواند کار را اصلاح کند برای همین آن را تلخیص کردم و کتاب ۳۰۰ صفحهای به ۱۵۰ صفحه رسید که الان مورد اقبال قرار گرفته و مخاطب خاص خودش را داشته است. این کتاب به صورت برخط هم به فروش میرود و کتاب صوتی آن هم خوانش و به صورت صوتی منتشر شد.
شما با چه انگیزهای وارد این حوزه پرچالش شدید چون ادبیات داستانی به حوزه امام علی(ع) کمتر ورود کرده است.
ببینید اصلاً ادبیات داستانی ما به حضرت علی(ع) نپرداخته است. رمان «ناقوسها ...» تنها رمانی است که به حضرت علی(ع) پرداخته است. هر آنچه من درباره ایشان دیدهام زندگینامه داستانی ایشان بوده است نه رمان. وقتی ما میگوییم رمان تاریخی یعنی آمیختگی تخیل و واقعیت در یک حادثه تاریخی. تمام تلاش من در این اثر این بود که با پرداخت شخصیتهای تخیلی، حادثهآفرینی و نقشآفرینی بعضی حوادث در قصه که کاملاً تخیلی است داستانی تاریخی بنویسم. حتی در واقعیتهای تاریخی هم متکی بر بازپروری آنها نبودم و تلاشم این بود که در این قسمتها هم از تخیل در پرداخت داستانی استفاده کنم.
کتاب شما به چاپهای بالا رسیده و این مسئله نشان از اقبال جامعه به چنین آثاری دارد. با توجه به این اشتیاق، چرا تعداد نویسندگانی که به این حوزه وارد میشوند بسیار کم است؟
دلایل مختلفی دارد اما آنچه به نظر من میرسد این است که تعداد نویسندگان دغدغهمند که بخواهند وارد این حوزه شوند بسیار کم است چون به هر حال دغدغه و علاقهمندی نویسنده به یک موضوع است که او را وادار به نوشتن در موضوع خاص میکند مثل نویسندگانی که با موضوع دفاع مقدس وارد این حیطه شدهاند. اما با وجود اینکه نویسندگان ما مسلمان هستند و این مبانی را دوست دارند اما این مسائل دغدغه آنها نیست و مسئله بعدی دشواری و سختی این نوع داستانها و حرکت نویسنده روی لب تیغ این نوع داستانهاست چون هم نویسنده به خودش اجازه نمیدهد در این موضوعات وارد تخیل شود و هم افکار عمومی چنین اجازهای به او نمیدهد که حقیقت تاریخی را تغییر دهد. بارها دیدهایم علما با مواردی برخورد کردهاند که فلان موضوع در تاریخ نبوده و از کجا آمده یا بر طبق کدام روایت یا حدیث بوده است. ورود به این عرصهها شهامت و تحقیق میخواهد. من پیش از این هم داستان عاشورایی و مذهبی زیاد نوشته بودم و اینجا با تأمل وارد شدم. نوشتن این کتاب از زمانی که ایده به ذهنم آمد تا زمانی که منتشر شد سه سال طول کشید که یک سال آن برای نوشتن صرف شد و دو سال درگیری چگونه نوشتن ذهنی داشتم چون نوع نوشتن برای من مهم بود.
چطور شد به شخصیت کشیش رسیدید و او را وارد داستان کردید؟
من پس از نوشتن رمان «محمد(ص)» به خودم سخت گرفتم و گفتم یا کاری انجام ندهم و یا اگر قرار است داستانی نوشته شود واقعاً داستان باشد و درام، قصه و طرح داستان به گونهای باشد که مخاطب آن را رها نکند چون به هر حال موضوع تکراری بود و همه مخاطبان درباره زندگی حضرت علی(ع) اطلاعات دارند. باید چیزی مینوشتم که جاذبه ساختاری داستان به گونهای باشد که مفهوم در ذهن مخاطب جا بیفتد. همه نویسندگان پیش از نوشتن اثرشان به چارچوب داستان، نوع داستان و طراحی شخصیتها فکر میکنند همه اینها به ذوق نویسنده برمیگردد من با توجه به تجربه زندگی و سفرهایی که به ترکمنستان و مسکو داشتم احساس کردم این شخصیت و این قالب میتواند به من کمک کند شخصیت کشیش و ماجراهایش کاملاً ساخته و پرداخته ذهن من بود و در تاریخ و منابع هیچ رد پایی از کشیش و کتابی وجود ندارد. حتی در این داستان شخصیتهای واقعی مثل جرج جرداق هم وارد قصه میشوند که من برای نوشتن این رمان خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک ببینم ولی امکان سفر به لبنان برای من فراهم نشد حتی پس از انتشار کتاب هم دنبال این بودم که ایشان را ببینم و کتاب را تقدیم کنم اما میسر نشد تا اینکه به رحمت خدا رفت. به هر حال همه این مسائل و شخصیتها در داستان من زاده تخیل هستند.
قطعاً تجارب خاصی مانند سفر میتواند به نویسنده جرئت و جسارت ورود به این حوزهها را بدهد.
نویسندگانی که تازه شروع به نوشتن کردهاند وقتی به سن و سال ما برسند و ۴۰سال پشتوانه نوشتن پیدا کنند جسارت و علاقه نوشتن این نوع موضوعات و مفاهیم دینی سخت و حساس و پرمشغله را پیدا میکنند با آنکه من با پشتوانه نویسندگی بیش از سه دهه شروع به نوشتن این اثر کردم اما باز هم دو سال ذهن من درگیر نوشتن آن بود و با خودم چالش داشتم.
ناشر چقدر در دیده شدن این کتابها سهم دارد؟
درست است که نویسنده کتاب را مینویسد و در امر نوشتن حضور پررنگی دارد اما وقتی کتاب میخواهد به دست مخاطب برسد نویسنده هیچ نقشی ندارد و ناشر حضور مهمی دارد؛ ناشر هر چه بیشتر از فضای مجازی و واقعی در امر اطلاعرسانی استفاده کند و فعالیتهای میدانی داشته باشد قطعاً موفق میشود ناشر این کتاب از همین جنس است. عهد مانا با تمام مراکز فرهنگی مرتبط است و در همه نمایشگاهها حضور دارد همه اینها کمک میکند کتاب دیده شود چون خود من کتابهایی دارم که سالهاست چاپ شده اما هنوز فروش نرفته. این مهم است که ناشر تلاش کند کتاب به فروش برسد.
برای نوشتن «ناقوسها به صدا درمیآیند» از چه منابعی استفاده کردید؟
مهمترین منبع برای نوشتن این کتاب، نهجالبلاغه بود و در کنار این کتاب ارزشمند از کتابهایی مانند «الامام علی بن ابیطالب» نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود و امام علی صدای عدالت انسانی ترجمه پنج جلدی کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» نوشته جرج جرداق بیشترین استفاده را کردم.
عبدالمقصود در اثرش به خصوص ماجراهای پنج سال حکومت حضرت علی(ع) را خیلی خوب روایت کرده و با اینکه اهل سنت است اما قلم بیطرفانهای داشته است.
اما خود نهجالبلاغه منبع بزرگ و اصلی برای من بود. بسیاری از دی��لوگهایی که در دهان حضرت علی(ع) گذاشته میشود و ایشان در داستان صحبت میکند، مستندات و نامهنگاریهای حضرت با معاویه و نقل قولهای کشیش برگرفته از این کتاب ارزشمند است. من پیش از نوشتن این رمان کم و بیش به آن رجوع کرده بودم اما نوشتن این کتاب بهانهای شد چندین بار آن را بخوانم. در طول نوشتن رمان «ناقوسها...» دائم نهجالبلاغه را تورق میکردم و از آن یادداشتبرداری میکردم تا مطلب و جمله مورد نظر را از این کتاب پیدا کنم و حالا با مطالعه بیشتر متوجه شدهام نهجالبلاغه کتاب عجیبی است که ما از آن غافل ماندهایم.
نظر شما