آموزش از مهمترین راههای کمکردن فاصله طبقات اجتماعی است؛ همین آموزش در کشور ما خودش به فاصله طبقات اجتماعی دامن زده است! مطابق آماری که مقام مسئول در شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه کرده، فقط ۲ درصد دانشجویان دانشگاه شریف از سه دهک کمدرآمدند و این در مقابل ۸۶ درصد ورودی رشتههای پزشکی و دندانپزشکی که از سه دهک پردرآمد هستند، یک فاجعه آموزشی است. این آمارها ناقض اصول متعددی از قانون اساسی در زمینههای آموزش رایگان و برابر برای همه، حذف فاصله طبقات اجتماعی و حمایت از اقشار کمتر برخوردار است. استعدادهای ناب و برتر در شهرها و روستاهای دورافتاده کم نیستند، اما ساختار معیوب و کنکورزده آموزش، اجازه بروز و ظهور را به این استعدادها نمیدهد. سرنوشت دانشآموزان ایرانی در چنین چرخه معیوبی اینگونه میشود: پولدارها به دانشگاههای برتر میروند و بر آمار مهاجرت نخبگان میافزایند و بیپولها، هرچند با استعداد، اما بهناچار از دانشگاههای برتر بازمانده، یا راهی مشاغل کاذب میشوند و با شکستن ستون فقراتشان در بازار معیشت، زمینه آسیبهای اجتماعی هم فراهم میشود. چنین روندی طبقه پولدار را پولدارتر و البته محدودتر میکند، طبقه کمتر برخوردار را هم نادارتر و بزرگتر میکند.
استعدادهای برتر لزوماً نمیتوانند به دانشگاههای برتر راه یابند. آماری که از پذیرفتهشدگان دانشگاهها به دست میآید، گویای اختصاص دانشگاهها به پولدارهاست. ۷۹ درصد رتبههای زیر ۳ هزار کنکور از سه دهک آخر جامعه و ۸۶درصد ورودیهای رشتههای پزشکی و دندانپزشکی دانشگاهها از سه دهک آخر هستند.
درهمینباره رجبعلی برزویی، معاون خطمشیگذاری ستاد علم و فناوری شورای عالی انقلاب فرهنگی آمار دلسردکننده و البته خطرناکی را ارائه میدهد: «طی تحقیقی که صورت پذیرفت، متوجه شدیم که از بین رتبههای کمتر از ۳هزار گروههای آموزشی پنجگانه کنکور سراسری سال ۱۳۹۹، بیش از ۷۹درصد از سه دهک آخر هستند. در دانشگاهی مثل شریف از دهک اول فقط یک نفر قبولی داشت و از سه دهک اول زیر ۲ درصد قبولی دارد. از دهک آخر بیش از۵۰ درصد در دانشگاه شریف هستند. بیش از ۸۴ درصد از قبولیهای دانشگاه شریف از دهکهای ۸، ۹ و ۱۰ هستند. این دهکها میزان توان مالی دانشجوها را نشان میدهد، دهک اول کمترین توان مالی و دهک دهم بیشترین توان مالی را دارد. از طرفی در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی ۸۶درصد ورودیهای دانشگاهها از سه دهک آخر هستند و در مناطق محروم دانشآموزانی درسخوان و بااستعداد هستند، اما شانس قبولی در دانشگاه را کمتر دارند.»
برزویی با یک مثال قضیه را روشنتر میکند: «اگر یک میلیون نفر در کنکور شرکت کنند و ظرفیت پذیرش رشتههای پرمتقاضی در دانشگاهها هم ۱۰۰هزار نفر باشد، شانس قبولی یک دهم است، یعنی از هر۱۰نفر یک نفر در رشتههای پرمتقاضی قبول میشود. بررسیها نشان داده که در بعضی از استانها شانس قبولی تا سه برابر میانگین دانشآموزان است و در برخی استانهای دیگر، ۲۵ صدم میانگین است، اما در برخی استانها که شانس قبولی در کنکور بیشتر دارند، داوطلبان به نسبت آن از معدل پایینتری برخوردارند و به عکس استانهای محرومی هستند که نسبت معدل آنها به تعداد پذیرش در دانشگاه بالاتر است. دانشآموزان دهکهای پایین و مناطق محروم کشور خوب درس میخوانند و معدلهای بالایی هم دارند، اما فن و فنون و مهارتهای تستزنی را بلد نیستند، لذا نمیتوانند در رقابت با آنهایی که این فنون را آموختهاند، شرکت کنند و رتبههای بالا بیاورند.»
منبع: روزنامه جوان
نظر شما