بدون تردید گفتوگو یکی از خردمندانهترین روشهای انسانی برای پیشرفت جوامع محسوب میگردد. بر بنیاد بایستگی شکلگیری فضای گفتوگو لازم است تا آزادی بایسته نیز برای تحقق این امر فراهم آید.همین مسئله ساده پیش از انقلاب اسلامی، برای کنشگران فرهنگی و سیاسی یک آرزو بود، بهگونهای که خفقان و محدود کردن اندیشه چنان گسترده بود که کمتر مجال ایجاد فضا برای تضارب آرا وجود داشت. انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت گفتوگویی خویش، کوشش کرد تا بستر شکلگیری گفتوگو در جامعه را فراهم آورد.
در سالهای اخیر مسئله گفتوگو که پدیدهای نوظهور بهحساب نیامده و جزوی از باورها و رفتار دینی و برآمده از اصول اسلام سیاسی بوده ، از سوی بسیاری از جریانهای گوناگون نواندیشی بهعنوان یک الگوی تازه ترویج شده است. در این رویکرد که بهطور پررنگ از سوی جریان موسوم به روشنفکری پیگیری میشود، کوشش شده است مباحث مورد نظر که بیشتر جنبه و سویه شبههافکنی دارند به بهانه گفتوگو طرح شده و اذهان را دچار ابهام نمایند. به عبارت ساده این گروه، گفتوگو را بهعنوان یک روش گفتمانی و اندیشهساز به تراز یک رسانه تقلیل دادهاند تا بهره مورد نظر خویش را از آن ببرند. حال آنکه هدف و غایت نهایی گفتوگو دست یافتن به حقیقت است نه اثبات مدعای متعصبانه از سوی یک گروه. گفتوگو زمانی محقق میگردد که دو اندیشه بر مبنای یک اختلاف در دریافت حقیقت با یکدیگر بحث نمایند تا با یاری یکدیگر حقیقت را دریابند.
با مروری بر طرح بحثهای سرکار خانم فائزه هاشمی و رویکرد گفتوگویی ایشان، بهخوبی در مییابیم گفتوگو تا مرز یک رسانه زرد سقوط میکند. در روزهای اخیر اظهار نظری از ایشان در یک فضای گفتوگویی حاشیههایی را به بار آورده است. در طرح بحثهای خانم هاشمی معمولاً فرد مقابل وابسته تأثیر جریان گفتمانی خود ایشان است. بهنوعی فرد مقابل تسریعگر و تأییدکننده موارد طرح شده از سوی گوینده است، که خود ماهیتی ضد گفتوگویی دارد. چرا که هیچگاه مباحثی که از سوی خانم هاشمی و امثال ایشان طرح میگردد فرصت نقد در زمان طرح را نمییابد. سرکار خانم هاشمی در همه ارائه دیدگاههای خویش، در همه حوزهها اظهار نظر مینمایند. ورود به عرصههای گوناگون فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، فقهی، سیاسی و امثالهم در بسیاری از مطالب ایشان نمود دارد. در جهانی که بسیار تخصصی شده است و طرح دیدگاهها باید برآمده از تخصص و مبتنی بر بنیادهای بایسته معرفتی باشد، چگونه یک فرد به خود اجازه میدهد هر دیدگاه بیاساسی را طرح نماید؟ آیا نباید ایشان مبانی دانشی و توضیح تخصصی برای ادعاهای خویش را مشخص کنند؟
تحلیل کلی محتوای اظهار نظرهای ایشان نشان میدهد که یک منظومه تکراری در مطالب ایشان نهفته است. این دال مرکزی بروز یافته حمله به ارزشهای بنیادین انقلابی و حتی دینی بوده است. بهطور کلی مصادیقی که ایشان به طور انتقادی به آن میپردازند در زمره باورهای دینی و هویتی جامعه است. رویکرد سرکار خانم هاشمی پیروی از الگوی نوسازی دوران پهلوی با هدف حذف و تغییر ارزشهای دینی است. هر چند برای حفظ ظاهر مباحث خویش را با رویکرد عرفیسازی اسلامی طرح نمودهاند. حجاب یک باور اسلامی و حتی ایرانی است که در فرهنگ کشور نفوذ دارد و حتی به قانون بدل شده است که از سوی همگان باید مورد احترام باشد، چرا که قانون برای ساختارمند کردن فعالیتهای اجتماعی وضع شده است. وقتی ایشان به تجلیل افرادی که بهطور علنی قانون را زیرپا میگذارند میپردازد، در واقع دو اقدام انجام داده است. نخست اینکه یک ارزش دینی را بهراحتی زیر سؤال برده، بدون آنکه مبنایی برای آن مشخص سازد. دوم اینکه مردم را به قانونگریزی و بدتر از آن شورش در برابر قوانین تشویق میکند.
متأسفانه رویکردهای این چنینی که با شعار گفتوگو تکثیر میشوند، زمینه دوقطبی شدن جامعه، ازخودبیگانگی و اضمحلال هویت و ناآرامیهای اجتماعی را فراهم میآورد. امید است بازنگری در این روش مبتذل از سوی چنین جریانهایی، پویایی را به جامعه ما بازگرداند.
۱۴ تیر ۱۴۰۱ - ۰۲:۵۰
کد خبر: 807493
نظر شما