یک: شهر آمستردام صفحهای در اینستاگرام دارد که ترجمه اسمش چیزی توی این مایههاست: «گذشته و الان آمستردام». لابد هم باید مال شهرداریای جایی توی آن شهر باشد. کارش هم این است که توی هر پست، یک عکس سیاهوسفید رنگورورفته از هزارونهصد و ده بیست از یکی از خیابانهای شهر را رو کند و پشتبندش عکس امروز همان خیابان را بگذارد. آنهم جوری که عکس امروز عینبهعین خود خیابان همان دوره باشد و بشود کلی ساختمان و در و تیر و تخته را از همان زاویه توی هر دو عکس پیدا کرد و یک «عه، اصلاً تغییر نکرده»ای گذاشت تنگش. قصه اولش ساده است؛ وقتی پستهای صفحه ۳۰،۲۰تاست، بعد ولی لابد هی باید سخت شود یافتن خیابان و کوچهای که ۹۰-۸۰ سال تکان نخورده. تا اینجا ولی آمستردامیها از پس ۹۰۷تا پُست برآمدهاند؛ ۹۰۷تصویر که ۹۰درصدش از ۱۰۰ سال پیش به اینبر عینبهعین باقی مانده.
دو: «فروشگاه لشکر» هفته پیش خراب شد؛ بنایی که دستکم از ۵۰-۴۰ سال پیش تکان نخورده بود و حالا رفته لای خاطراتی که از انقلاب بهبعد از خیابان بهار مشهد سراغ داشتیم. پیشتر اما کلنگ برج ۱۷طبقه «سلامت» را کف فروشگاه زمین زده بودند تا حالا سرتا ته خیابان بهار را هم که پیاده گز کنی، کمتر تصویر آشنایی حتی از همین دو،سه دهه پیش خاطرت بیاید.
سه: بهتجربه این سالها برایم روشن شده که موقع مقابله با تخریب یک اثر دارای ارزش، هر چقدر با اثر تاریخیِ واضحتری روبهرو باشیم، کار در جلبنظر آدمها سادهتر است. فهمیدهام که حفظ بنای آجری دشوار است. پای کاشی که وسط بیاید، سادهتر میشود. مقرنس و ایوان و طاق و اینجور چیزها باز کار را سادهتر میکند، ولی...، ولی وای بر احوال آدمی که بخواهد یک فروشگاه بتنی با شیشههای سکوریت را پای کار بیاورد و حرفش این باشد که «پنجدهه کاربری عمومی این بنا و جایی که این ساختمان در خاطرات مشهدیها دارد، اینجا را به خاطره جمعی این شهر تبدیل کرده و وقتی بریزد، خاطرات ما را فرو خواهد ریخت و...!».
چهار: یک زمانی عبارت «توسعه غربی» از دهن هر مدیری که درمیآمد، معنایش نکوهش یک مسیر بود. معنایش این بود که پای یک مدل غلط وسط است؛ مدلی که پای ابعاد اجتماعی و فرهنگیاش یکجایی میلنگد. حالا ولی توی خود غرب، آمستردامیها ادعا دارند که «مُردههای ۱۰۰ سال پیش» اگر برگردند، توی شهرشان گُم نمیشوند. اینجا اما بعد دو، سه دهه که ماشینهای تخریب و کارگرهای نوسازی یکروز بیکار نبودهاند، کمتر نشانی از خاطره و معنا و معماری اینجایی توی کوچهوخیابانها باقی مانده. از مبارزههای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ رد یک گلوله و شعار یا کلیشه نقاشی امام(ره) را بهزور میشود پیدا کرد. ساختمانهای آجری کمکم روبهانقراضاند. از سینماها و مدرسهها و خانهها و جدارههای تاریخی معابر یک خاطره دور باقی مانده.
پنج: تخریب فروشگاه لشکر، سینما آسیا، مهدیه مرحومعابدزاده و... پیامهای واضحی از مدیریت غلط یک شهر هستند؛ شهری که میخهای متصل به آدمهایش را یکییکی برمیچیند؛ شهری که روزبهروز کمحافظهتر میشود؛ شهری بیهیچ نشانه از تاریخ.
نظر شما