به گزارش قدس آنلاین، یکسال از خدمت پدر و برادر بزرگش به بارگاه منور رضوی نمیگذشت که او هم در یک سفر همراه آنها شد. جاذبه کلام و رفتارش موجب شد، زود در دل خادمیاران اداره علوم قرآنی حرم مطهر جا باز کند و همه احترامش کنند.
علاقه به قرآن از کودکی و داشتن صوت زیبا این سعادت را نیز برای او رقم زد تا در این سفر به قرائت قرآن در دارالقرآنالکریم آستان قدس رضوی بپردازد و افتخار خادمی حضرت را نصیب خود کند.
سیدفریدالدین معصومی یکی از شهدای حمله تروریستی حرم مطهر احمد بن موسی(ع) شاهچراغ است. این شهید والامقام به یُمن توفیق خدمت در مکانی که استعداد قرآنیاش کشف شده بود، خودش را موظف به حفظ قرآن کرد و طی چهار سال توفیق حضور برای خدمت، موفق به حفظ قرآن شد.
در چهارشنبههای امام رضایی این هفته با سید سعیدالدین معصومی خادمیار قرآنی آستان قدس رضوی و برادر این شهید گرانقدر گفتوگویی انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
شهدا را با نیکوترین سیرت میتوان تصور کرد که راه شهادت را به این طریق گذراندهاند. در نخستین سوال بفرمایید چه ویژگیهای رفتاری شهید سیدفریدالدین معصومی را به این مقام رساند؟
مادرم زنی عفیفه و مقید به حلال و حرام است. همیشه هم این سفارش را به فرزندانش دارد که پول راحت بدست میآید اما پول حلال راه سعادت است. او خیلی به این مسئله توجه دارد که در هر مکان و مجلسی وارد نشود و سر هر سفرهای ننشیند. بارها گفته بود، نمیدانم چرا زمان بارداری سیدفریدالدین وسواسیت بیشتری داشتم.
ما چهار برادر هستیم و یک خواهر داشتیم. سیدفریدالدین فرزند سوم خانواده بود. از همان کودکی توجه بسیاری به مسئله حیا داشت و سر سفرهای نمینشست که خانمی با حجاب نامناسب نشسته باشد؛ یکبار بهم گفته بود که دوست ندارم از سفرهای لقمه بردارم که چشمانم به صورت یا موی نامحرم بیافتد.
حقیقتا فرزند صالح در دامن مادری پاکدامن رشد میکند. مادر بزرگوار چه جایگاهی برای شهید داشت؟
مادر برای همه ما نوردیده و تاجسر بود، ولی برادرم بخاطر سفرهای متعدد و پراسترسی که داشت مادر را به عنوان یک مرجع دعا میدید و همیشه قبل از سفرها سر به دامان مادر میگذاشت و با بوسه بر آن از او، موفقیت در کار و عاقبتبخیری را تمنّا میکرد. اگر هم مشغله اجازه نمیداد حتما با تماس تلفنی از او التماس دعا داشت. بیدریغ این ارادت و احترام ویژه به مادر موجبات ترفیع الهی ایشان را فراهم کرد.
در سیره شهدا میبینیم که همه آنها با خانواده خود بسیار رئوف و بامحبت بودند. این مسئله در مورد شهید معصومی چگونه تبلور داشت؟
خیلی همسرش را دوست داشت و برای او احترام خیلی زیادی قائل بود؛ حتی با احترام او را صدا میزد. آنها وابستگی شدید بهم داشتند و اکنون همسر برادرم در فراق شوهرش حال مساعدی ندارد.
از شهید دو فرزند بهنامهای مهدییار و محدثه به یادگار مانده است. پسرش ۱۰ سال و دخترش سه سال سن دارند. او خیلی دغدغه تربیت فرزندانش را داشت و برایش مهم بود که آنها در محیط سالمی درس بخوانند؛ نیوزلند هم که بود، این نگرانی را داشت. پسرش کلاس چهارم است و در یک مدرسه اسلامی تحصیل میکند و از پدرش صوت زیبا را به ارث برده و دلنشین قرآن میخواند. فرزندان فریدالدین هم هنوز شهادت پدر را باور نکردند و در بُهت بسر میبرند.
گاهی پیش میآمد که در جلساتی همراهش بودم و وسط جلسه تلفنش زنگ میخورد. اگر پشت خط خانوادهاش بودند، تماس را قطع نمیکرد و یا با تندی با آنها برخورد نداشت که چرا الان زنگ زدهاید؟ بلکه در حد چند ثانیه به اعضای جلسه استراحت میداد و با لطافت بیان با خانوادهاش حرف میزد و کلمات زیبایی همچون «عمرم، جانم، بعدا خدمتتان تماس میگیریم»، بکار میبرد. همه در آن جلسه میگفتند: «همسر آقای دکتر پشت خط است».
در حدیثی شریف از امام صادق(ع) داریم که فرمودند: «شیعیان ما را در اوقات نماز آزمایش کنید که چقدر به فکر نمازشان هستند». گویا در سیره این شهید والامقام هم اهمیت به نماز اول وقت را داریم. در اینباره از او برایمان بگویید.
بارزترین شاخصه اخلاقی برادرم در بین خانواده، فامیل و آشنایان، اهمیت او به نماز اول وقت بود. به هیچعنوان بدون وضو نبود و من که سالها کنارش بودم، او را اصلا بدون وضو ندیدم و به یاد ندارم که ایشان جلسهای وارد شده باشد و مهری برای نماز نداشته یا به نماز اول وقت بیتفاوت باشد.
برای اقامه نماز اول وقت دغدغه داشت و زمان حضورش در مجلس یا جلسهای را با وقت اذان برنامهریزی میکرد. اگر او را به مجلسی دعوت میکردند به محضی که صدای اذان بلند میشد، میگفتند الان دکتر برای نماز میرود، لذا آنها هم پشت سرش به نماز میایستادند و به او اقتدا میکردند.
شهید به نماز اول وقت مقید بود و شهادتش هم در همین زمان رقم خورد....
حقیقتا همینطور است. برادرم هفت سال در نیوزلند مشغول تحصیل بود یک هم اتاقی داشت که اصالتا افغانستانی بود و در رشته پزشکی درس میخواند. او که همیشه شاهد اقامه نماز اول وقت برادرم بوده یک روز به سیدفریدالدین میگوید: « آقافرید! تو کشور کفر اینقدر حساسیت رو نمازت داری، آخر هم سر نماز شهید میشوی» و برادرم هم در جوابش گفته بود: «اگر قراره بمیرم، بزار سر نماز بمیرم».
دوست افغانی او، احمد نام دارد، وقتی شنید برادرم را در هنگام نماز در شاهچراغ به شهادت رساندهاند. تعریف میکرد که سیدفریدالدین به نماز اول وقت خیلی مقید بوده و وقتی صدای اذان بلند میشد برایش فرقی نمیکرد سر کلاس باشد یا داخل ماشین. مهری که همیشه به همراه داشت را جلویش می گذاشت و به نماز میایستاد. بارها هم تهدید به ضرب و شتم و حتی اخراج از دانشگاه شده بود که نسبت به این تهدیدها بیتفاوت بود.
شهید معصومی با این همه مشغله علمی و کاری چگونه به خادمی بارگاه منور امام هشتم(ع) درآمده است؟
قبل از اینکه برادرم خادم حرم مطهر رضوی شود، من و پدرم خادمیار اداره علوم قرآنی حرم مطهر بودیم و ماهی یکبار برای انجام خدمت به مشهد سفر میکنیم. سال ۱۳۹۸ در یکی از سفرهایی که ما به مشهد داشتیم سیدفریدالدین هم همراه ما آمد و خیلی از همکاران از او خوششان آمده و جذبش شده بودند.
خاطرم هست آن سفری که برادرم همراه ما آمده بود محفل قرآنی در دارالقرآنالکریم برپا شد که از برادر من هم خواستند تلاوت کند. او هم به جایگاه رفت و با صوت زیبا و دلنشینی قرآن خواند. از قضا حجتالاسلام مهدی شجاع رئیس دارالقرآن هم در این محفل حضور داشت. بعدا فهمیدیم که به همکاران گفته بود چنین فرد توانمند و نخبه را چرا میگذارید از این مجموعه برود؟ او را جذب کنید و اینگونه برادرم خادم حضرت شد.
بسیار جای خرسندی دارد که شهید معصومی در کنار درجات عالیه علمی با قرآن هم مأنوس بوده است.
سیدفریدالدین از بچگی به نماز و قرآن خیلی اهمیت میداد و همیشه با وضو بود. در حدود چهار سالی که خادم حرم مطهر رضوی بود به حفظ قرآن مبادرت میورزید. در هر سفرش به مشهد، یک جزء یا کمتر و یا بیشتر را حفظ میکرد و تا خدمت ماه بعدی به مرور محفوظات میپرداخت. زمانی هم که به تهران برمیگشتیم از من میخواست از روی قرآن محفوظاتش را خط ببرم اگر جایی را اشتباه خوانده، اصلاح کند. سه ماه قبل که مشهد آمدیم، گفت: یک جزء و نیم مانده تا حفظ کل قرآن را به اتمام برساند و با شهادت حدود دو جزءاش ماند و نتوانست حافظ کل قرآن شود.
معنویات برای رسیدن او به درجات عالیه علمی چقدر موثر بوده است؟
برادرم بعد اینکه دیپلم ریاضی گرفت وارد حوزه علمیه مروی در ناصر خسرو تهران شد و پای درس اساتید بزرگ همچون مرحوم شیخ عزیزالله خوشوقت و آیتالله خسروآبادی نشست. اما استعداد او در علم ریاضی موجب شد تا به پیشنهاد و اصرار اساتیدش به دروس دانشگاهی روی آورد. لذا او اینگونه برای تحصیل در مقطع کارشناسیارشد و دکتری به مدت هفت سال ساکن نیوزلند شد. مقطع کارشناسی ارشد را در دانشگاه کانتربری و مقطع دکتری را در دانشگاه اوکلند در رشته مکانیک گذراند و سال ۱۳۹۳ با کولهبار علمی به ایران بازگشت.
از آنجا که برادرتان به عنوان نخبه برق، مقالات زیادی در مجلات بینالمللی داشت و اختراع رباتماهی را به نام خود ثبت کرده بود. حتما با این همه درجات و موفقیتهای علمی، از دانشگاههای مختلف خارجی دعوت به همکاری داشته است. آیا او پس از بازگشت به ایران این دعوتها را اجابت کرده بود؟
برادرم سال ۱۳۹۳ مقطع دکتری را با رتبه ممتاز به پایان رساند و بعد آن به تعداد فراوان از آمریکا، آلمان، کره شمالی و... دعوتنامه داشت که بیشتر این دعوتها از آمریکا و سپس آلمان بود. آنها حاضر بودند تمام امکانات مالی را برای برادرم فراهم آوردند و بخاطر اینکه در ایران دلتنگ خانواده نباشد به همراه خانوادهاش، پدر و مادر و حتی برادرانش مقیم آن کشورها شود.
برادرم عاشق خدمت به مردم کشورش بود و خیلی خوشحال بود که بتواند برای آنها کاری بکند؛ میگفت: «هرچه از دستم بر بیاید، باید انجام دهم». همین احساس مسئولیت به کشورش موجب شد برای دریافت مدارک علمیاش در نیوزلند نماند و سفارش کند تا مدارک را برایش پست کنند.
او در مدت حضورش در ایران مسئولیتهایی داشت و کارهای بزرگی انجام داد؛ اما بخاطر اینکه از ریا متنفر بود در جمع خانواده، فامیل و آشنایان کسی نمیدانست او مدیر عامل هلدینگ برق غدیر است.
حضور شهید معصومی در شیراز برای انجام مأموریت کاری بود؟
بله. سیدفریدالدین از نیروهای متخصص و مدیران جوان و جهادی کشور بود که به منظور نظارت و پیگیریهای نیروگاه برق لامرد عازم استان فارس شده بود. برادرم پس از جلساتکاری برای اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء به حرم مطهر حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع) میرود و متأسفانه در آن حمله تروریستی مورد هدف قرار گرفته و چهار و پنج گلوله به پهلویش اصابت میکند. او در آمبولانس و نرسیده به بیمارستان، چشم از دنیا فرو میبندد و به آرزویش که شهادت بوده، میرسد.
مگر برادرتان آرزوی شهادت را در سر میپروراند؟
بله. امسال او بعد اربعین و اواخر ماه صفر به همراه خانوادهاش به سفر عتباتعالیات رفته بود. پس از زیارت آقا امیرالمومنین(ع) راهی کربلا بودند که به همسرش میگوید: «زیارت امام علی(ع) را که آمدیم زیارت امام حسین(ع) را هم برویم دیگر هیچ آرزوی ندارم و انشاالله که پاکِ پاکم و آماده شهادت».
تولیت حرم مطهر حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع) دستور دفن شهدای این حادثه تروریستی را در این مضجع شریف داده بود چرا شما شهید خود را در این مکان مقدس دفن نکردید؟
همانطور که عرض شد همسر شهید وابستگی شدیدی به او داشت و راضی نشد ما پیکر برادرمان را در حرم مطهر شاهچراغ(ع) دفن کنیم. بنابراین روز بعد آن واقعه، پیکر مطهر شهید به تهران انتقال یافت و روز جمعه ششم آبانماه پس از اقامه نماز میّت در نماز جمعه تهران، در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
منبع: رضوی
نظر شما