او ۲۵ سال نخست عمر خود را در کاث گذراند و از آنجا که این شهر، پایتخت خوارزمشاهیان «اَفریغی» بود و آنها نیز مقدم دانشمندان را گرامی میداشتند، ابوریحان توانست حضور در محضر استادان برجستهای را تجربه کند و علوم متداول آن روزگار مانند صرف و نحو، فقه، ریاضیات، ستارهشناسی، جغرافیا، پزشکی و... را بیاموزد و آگاهیهای مربوط به دوران خود را به صورت تمام و کمال فراگیرد. او در ۲۵سالگی و برای افزودن دانش راهی بخارا شد و سپس به طبرستان کوچید و نخستین کتاب مهم خودش یعنی «آثارالباقیه» را نیز در همین منطقه نوشت. بیرونی مدتی بعد، به گُرگانج، پایتخت آلمأمون رفت و از حمایت بیشائبه آنها نیز برخوردار شد. اما با قدرت گرفتن غزنویان، سلطان محمود غزنوی که برای رونق دادن به دربارش، چشم طمع به دانشمندان پرتعداد دربار آلمأمون دوخته بود؛ از آنها خواست بزرگانی مانند ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، ابوسهل مسیحی، ابونصر عراقْ و دیگرانی را که در دانش و فضل شهرت جهانی داشتند به دربار غزنه بفرستد. بوعلی و ابوسهل مسیحی گریختند، اما ابوریحان و چند تن دیگر ناچار به غزنه رفتند. بیرونی تا پایان عمرش در غزنه ماند و در همین شهر درگذشت و امروزه آرامگاهی منسوب به وی در غزنه وجود دارد.
معمای مذهب «بیرونی»
یکی از مهمترین نکات قابل مطالعه در زندگی ابوریحان بیرونی، مذهب اوست؛ موضوعی که البته درباره آن نظر واحدی وجود ندارد و تاکنون نیز چندان به آن توجه نشده است. بیرونی در «آثارالباقیه» که آن را در محیط آزاد و علمی طبرستان و دربار قابوس به رشته تحریر درآورد، آشکارا گرایشهای شیعی دارد؛ او پس از نام امام علی(ع) و اهلبیت(ع)، چند جملهای در اظهار ارادت به آنها میآورد و حتی در جایی، برای شیعیان از خداوند طلب یاری میکند. ابوریحان در ذکر تاریخ خلفا، بر خلافت امام حسن مجتبی(ع) تأکید دارد و از خلفای جائر اُموی با عنوان «ملوک» یا پادشاهان یاد میکند و نه خلیفه. نگاه بیرونی به شیعیان زیدی، نگاهی کاملاً جانبدارانه است؛ او از زید بن علی فرزند امام زینالعابدین(ع) که زیدیه وی را پیشوای خود میدانند، با عنوان «امام» یاد کرده است. چنین رویکردی را البته میشود در مورد برخی دیگر از اندیشمندان برجسته قرنهای سوم و چهارم هجری نیز دید. صاحب بن عبّاد، وزیر دانشمند آلبویه و حتی حکیم ابوالقاسم فردوسی، سراینده اثر بزرگ شاهنامه نیز در آثارشان چنین رویکردی دارند.
بیرونی پس از ورود به غزنه و با توجه به دشمنی عمیق سلطان محمود با شیعیان، مجال چندانی برای بروز عقایدش پیدا نکرد؛ با این حال، در برخی فرازهای کتاب «الجماهر فی معرفه الجواهر» که اثری درباره «کانیشناسی» است، میتوان نشانههایی از علاقه و ارادت بیرونی به تشیع و ائمه اطهار(ع) یافت و رویکردهای تقریبی یافت.
او معتقد بود شیعه و سنی میتوانند به صورت مسالمتآمیز و بدون مشکل در کنار هم زندگی کنند. بیرونی در کتاب «الجماهر فی معرفه الجواهر»، ضمن معرفی سنگ «خُماهن »(حجَرالدم)، اشاره میکند شیعیان گونه سفیدرنگ این سنگ را برای متمایز شدن از مخالفانشان در نگین انگشتری خود به کار میبرند و مخالفانشان از گونه سیاهرنگ این سنگ استفاده میکنند. آن گاه میافزاید: «من یک انگشتری با دو نگین از هر دو رنگ ... [برای اجتناب از منسوب شدن به هر یک از دو گروه، در دست] داشتم».
این رویکرد بیرونی هم میتواند به معنای علاقه او نسبت به کنار گذاشتن دعواهای فرقهای و تقریب مذاهب اسلامی باشد و هم یک نشانه قابل مطالعه درباره اعتقادات مذهبی او. ابوریحان این کتاب را در غزنه به رشته تحریر درآورد؛ فضای این شهر که پایتخت سلطان محمود بود، برای شیعیان فضایی پر از اختناق و فشار محسوب میشد. محمود بدون تعارف و ملاحظه خاصی، به دنبال کشتار شیعیان بود و میگفت: «انگشت در جهان کردهام و شیعه میجویم!» در دربار و سرزمین تحت سلطه او، عیار تساهل و تسامح مذهبی، نسبت به آنچه در قلمرو آلبویه شیعی مذهب وجود داشت، بسیار پایین بود و حتی محمود، شیعیان را از علاقهمندان به آلبویه میدانست و شاید این وحشیگریها صرفاً ابزار سیاسیاش برای مهار قدرت آلبویه به شمار میآمد. بنابراین وقتی بیرونی، چنین بیملاحظه درباره سنتهای شیعی و میل به برقراری همزیستی مسالمتآمیز سخن میگوید، طبعاً نباید طرفدار مذهب رسمی دربار غزنوی باشد و این از نکاتی است که باید درباره زندگی و تفکرات وی، مد نظر قرار دهیم.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
۴ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۴:۵۸
کد خبر: 844531
دوم ماه رجب سال ۴۴۰قمری، بر اساس برخی گزارشهای تاریخی، سالروز درگذشت یکی از نامدارترین دانشمندان ایرانی است. ابوریحان، محمد بن احمد در سال ۳۶۲قمری در حومه (بیرون) شهر کاث در منطقه ماوراءالنهر دیده به جهان گشود و از همین رو به بیرونی شهرت یافت.
نظر شما