بنابراین جای شگفتی ندارد که فراز و فرودهای تاریخ معاصر، از «شیخ محمد خیابانی» تصویری نهچندان شفاف و گاه دور از واقعیت ارائه بدهد که پُر است از حرف و حدیثهای ضد و نقیض و گاه تأویل و تفسیرهای عجیب و غریب!
علم بهتر است یا تجارت؟
«شیخ محمد» فرزند «حاجی عبدالحمید» در اصل نه تبریزی که «خامنه»ای بود و سال۱۲۵۹ که به دنیا آمد، پدرش تاجر سرشناس منطقه «خامنه» و «شبستر» به حساب میآمد که تجارتخانهاش را در شهر «پتروفسکی» واقع در منطقه مسلماننشین روسیه تزاری یعنی «داغستان» راه انداخته بود. اما زن و زندگیاش بیشتر در «خامنه» ساکن بودند. «محمد» چند سالی را در مکتبخانههای وطنی درس خواند و پس از آن – لابد برای یادگیری تجارت - راهی «پتروفسکی» شد و چند سالی را کنار دست پدر شاگردی و زندگی کرد. شاید «حاجی عبدالحمید» حساب کرد که فرزندش در «پتروفسکی» و در بهترین حالت، بدون اینکه فرصتی برای شکوفایی استعدادهایش پیدا بشود، تاجری میشود مثل خودش! بنابراین فرزند را به ایران برگرداند تا در «خامنه» و تبریز، ابتدا درس فقه و اصول بخواند و تبدیل بشود به زرنگترین شاگرد «میرزا ابوالحسن آقا مجتهد انگجی» و بعد هم سراغ هیئت و نجوم و ریاضی برود و میان شاگردان منجم معروف آن روزگار «میرزا عبدالعلی» گوی سبقت را از همه برباید و علاوه بر اینها در یادگیری حکمت، کلام، طبیعیات، تاریخ و ادبیات هم اسمش سر زبانها بیفتد.
به جز اینها از نوجوانی و دوران طلبگیاش اطلاعاتی در دست نیست، اما شواهد و اسناد نشان میدهد در این مطلب با روحانی عدالتخواه و روشنبینی طرفیم که بیشتر از ۱۰۰ سال پیش، به چند زبان زنده دنیا تسلط دارد، حرفهایش بوی تازگی و نوجویی میدهند، برای بیان افکار و ایدههایش، روزنامه منتشر میکند و از دموکراسی همانقدر دفاع میکند که در منبر و مسجد از دین و دینداری. او علاوه بر اینکه در تیزهوشی و جایگاه علمی، فرد شناخته شدهای بود، از حیث اخلاقی هم، سخت مورد توجه و اعتماد اهالی تبریز بود.
حرکت بزرگ سیاسی
از سال۱۲۸۵ خورشیدی به بعد با صدور فرمان مشروطه مرحله دوم و البته داغ زندگی روحانی جوان و پرشور آغاز میشود. در شب و روزهای پرآشوبی که نیروهای «محمد علیشاه» قصد بازگرداندن استبداد را دارند، در ایامی که تبریز در محاصره است و آب و آذوقه را به روی شهر بستهاند، «شیخ محمد» را میشود تفنگ بر دوش در کنار مردم و مجاهدان دید که هم به دفاع از عدالت و آزادی مشغول است و هم با سخنان شیرین و پر حرارتش، افسردگی و سستی را از روح و روان رزمندگان خسته شهر دور میکند. بعدها با محبوبیت و شهرتی که میان مردم دارد به عنوان نماینده تبریزیها راهی مجلس میشود. نخستین حرکت سیاسی بزرگ «خیابانی» مخالفت با اولتیماتوم روسیه در مجلس دوم است. پس از اینکه با وجود مخالفت مجلس، دولت ایران اولتیماتوم روسیه را میپذیرد و مجلس را تعطیل اعلام میکند، سخنرانی یکساعته و داغ و مهیج «خیابانی» در اجتماع خیابانی در «سبزه میدان» تهران، مثل توپ صدا میکند تا دولتیها دستور دستگیریاش را صادر کنند. «خیابانی» اما پیش از صدور فرمان دستگیری میگریزد و برای مدتی به خراسان و سپس «باکو» و «تفلیس» می رود.
آنچه به عنوان «قیام مسلحانه خیابانی» معروف شده در فروردین ۱۲۹۹ و در اعتراض به اقدامهای «وثوق الدوله» و قرارداد۱۹۱۹ آغاز میشود اما «خیابانی» در واقع از مدتها پیش و پس از تعطیلی مجلس مبارزه و قیامش را آغاز کرده بود. پس از تشکیل حزب دموکرات و انتشار روزنامه تجدد، خیابانی در مدت کمی شعبههای حزب را در تمام نقاط آذربایجان دایر و اصلاحات سیاسی را آغاز میکند. بعد هم تشکیلات ژاندارمری آذربایجان را با نزدیک به ۵۰۰ ژاندارم راه میاندازد.
چند اشتباه
هرچند فعالیتهای او در قالب حزب دموکرات، منجر به سقوط وثوقالدوله شد، اما این به معنی پایان قیام نبود و خواستهها و اصلاحاتی از قبیل حفظ دستاوردهای نهضت مشروطیت، اجرای کامل اصول قانون اساسی، تأمین استقلال و آزادی و امنیت، برقراری عدالت و مساوات، تأسیس حکومتی مبتنی بر اصول دموکراسی و تلاش برای پیشرفت و تعالی کشور و... در تلگرافهای متعدد به گوش مسئولان مملکتی رسانده میشد.
طومار قیام مردمی تبریز اما خیلی زود درهم پیچیده شد. وقتی درخواستهای «مشیر السلطنه» از «خیابانی» برای پایان قیام به جایی نرسید، «مخبرالسلطنه» را مأمور کرد تا هر طور هست کار «خیابانی» و قیامش را یکسره کند. «مخبرالسلطنه» با رئیس قزاقخانه تبریز دست به یکی کرده و مرکز مجاهدان را به تصرف درآورد. در این حمله «خیابانی» نیز به شهادت رسید اما «مخبر السلطنه» ترجیح داد برای پرهیز از بدنامی خودش، شهادت او را خودکشی جلوه دهد. حالا و پس از نزدیک به ۱۰۰ سال، در نگاه به قیام «خیابانی» میتوان علاوه بر نقاط مثبت، نقطه ضعفها و اشتباهاتی را هم مشاهده کرد. اعتماد «خیابانی» به شخصیتی مانند «مخبرالسلطنه» و یا به گروههای متفاوتی که در سخنرانیهایش با کف زدن او را حمایت میکردند و هنگام جنگیدن پشتش را خالی کردند، نداشتن یاران و افراد نزدیکی که بتوانند در اداره امور قیام در کنارش باشند و دو دستگی و چند دستگی میان کسانی که با او همراه شده بودند، بیشتر و پیشتر از قزاقهای روسی و نیروهای دولتی، پشت قیام او را شکست.
خبرنگار: مجید تربت زاده
نظر شما